دلنشین ! ... ای غم دلواپسی ات بر کمرم
من از آنـی کــه تــو پنداشته ای خسته ترم
عمر من کمـــتر از آنست کــــه باور بکنم
که تــو یــک روز بخـــواهـی بروی از نظرم
راه برگشت کجا ؟ لمــس کن این فاجعه را
بی تو هر لحظه ، پلی می شکند پشت سرم
باز هم کشته و بازنــده ی این جنگ منم
که تو با لشکر چشمانت و ... من یک نفرم
دل به دریای جنون می دهی و می گذری
دل به دریای جنون می دهم و می گذرم
آه دیوانه ! ، تو آنــسوی جهان هم بروی
من بـــه چـــشمان تـو از پلک تو نزدیک ترم ...!