مطلب ارسالی کاربران
" نفرین پسر گریان "
اخرین مقاله امشب از این سری مقالات ..
_______________________________________________________________
تابلوي نقاشي معروفي وجود دارد كه داستان هاي زيادي درمورد نفرين آن نقل شده است. داستان از سال 1985 آغاز مي شود؛ روزنامه سان در شماره چهار سپتامبر در صفحه 13 خود مقاله اي با اين عنوان نوشت: «نفرين سوزان پسر گريان» دراين مقاله نوشته شده بوده كه چگونه دو نفر، «ران» و «مي هال» كه در «روترهام» شهري معدني در «يوركشايرجنوبي» انگليس زندگي مي كردند، تصوير نقاشي شده پسركي را كه خيره به انسان نگاه مي كند و قطرات اشك از گونه هايش سرازير هستند، در آتش سوزي منزل شان مقصر مي دانند. اين آتش سوزي از يك تابه ارزان قيمت در آشپزخانه آغاز شد و به سرعت تمام خانه آنها را فرا گرفت. هر چند تمام اتاق هاي طبقه اول در آتش سوختند و سياه شدند ولي تابلوي نقاشي پسرك گريان، سالم و دست نخورده باقي ماند و از آتش جان سالم به در برد. چيزي كه توجه مردم را جلب كرد اظهارات آتش نشاني بود كه گفته بود بارها در ماموريت هاي كاري ديده است كه تمام خانه سوخته ولي نسخه هاي مختلف تابلوي پسرگريان، سالم و دست نخورده باقي مانده اند. روز پنج سپتامبر 1985 افراد بسياري ادعا كردند كه از قربانيان تابلوي پسر گريان هستند و افراد بسياري كه اين تابلو را در منزل داشتند از عواقب خطرناك اين نفرين ابراز وحشت مي كردند. «دورامان» اهل «ميچهام» ادعا كرد تنها شش ماه پس از خريد تابلوي پسر گريان، خانه اش آتش گرفت و زير و رو شد. او مي گفت تمام تابلوهاي خانه از بين رفتند به جز تابلوي پسر گريان كه دست نخورده روي ديوار آويزان مانده بود. «ساندار كاسك» مدعي شد كه او، خواهر شوهرش و دوستش، هر يك تابلويي از پسرگريان خريده بودند كه همگي گرفتار آتش سوزي شدند. خانواده ديگري از «تاتينگهام» مي گفتند اين تابلو باعث سوختن خانه و بي خانمان شدن آنها شده است. «برايان پاركس» كه پس از آتش سوزي خانه به همراه همسر و فرزندانش به علت استنشاق دود، كارشان به بيمارستان كشيده شد، مي گفت: پس از مرخصي از بيمارستان به خانه برگشت و ديد تابلوي «پسر گريان» سالم سر جايش آويخته است. او بلافاصله تابلو را برداشت و نابود كرد. «جورج مولاري» يك دبير باز نشسته بود كه دريافت اصل اين نقاشي اثر هنرمندي اسپانيايي به نام «فرانشات سويل» است؛ يك از روزهاي سال 1969 «سويل» به دنبال سوژه اي جالب براي نقاشي در خيابان هاي مادريد، پرسه مي زد كه چشمش به پسر بچه اي ولگرد افتاد. پسرك اصلاً حرف نمي زد و نگاهي پر از اندوه داشت. سويل تصوير او را كشيد و يك كشيش كاتوليك او را شناخت و گفت نام پسرك «دون بونيلو» است كه بعد از اينكه شاهد مرگ والدينش دريك آتش سوزي بوده از خانه فرار كرده است. كشيش مي گفت تاكنون، هيچ كس سرپرستي پسرك را بر عهده نگرفته، زيرا همه معتقدند هر كجا او مي رود، آتش سوزي به پا مي شود. به همين خاطر مردم نام «شيطان» را بر او گذاشته اند. به هر حال نقاش به نصيحت كشيش گوش نكرد و نسخه هاي مختلفي از پسرك كشيد و فروخت. اما يك روز استوديوي او آتش گرفت و زندگي او نابود شد. او پسرك را مقصر دانست. پسرك ازآنجا فرار كرد و ديگر كسي او را نديد. در سال 1976 يك اتومبيل در جاده آتش گرفت و راننده آن كاملاً سوخت. راننده قابل شناسايي نبود ولي قسمتي از گواهينامه رانندگي او سالم مانده بود كه نشان مي داد نام او «دون بونيلو» 19 ساله است؛ در واقع همان پسر كوچولوي خياباني. «نفرين پسرگريان» هنوز هم ادامه دارد، به طوري كه يكي از همين آتش سوزي هاي مشابه در سال 2002 در يك رستوران بين جاده اي در انگليس رخ داد و همه چيز به جز تابلوي «پسرك گريان» سوخت. آيا اين نفرين واقعاً وجود دارد؟ آيا اصولاً نفرين ها واقعي هستند يا همه آنها افسانه هايي اند كه با تلقين روي زندگي انسان ها تاثير مي گذارند؟