مطلب ارسالی کاربران
صحنه - سیاوش شمس
♫♫ می خواستم که با تنهایی خود سر کنم
گل خاطرات صحنه ها رو پرپر کنم
رهاشم تویدست تقدیر فراموش کنم
عشق خوندن و با تو بودن خاموش کنم
یادمه که یه شب وقتی توی آسمون
یه ستاره ی تنها مهمون بود تو کهکشون
دلم پرید و فریاد زنون
گفت ببین ای آوازه خون
برو روی صحنه نشین توی خونه
نشو ستاره ی بی نشون
صحنه باز منو صدا کرد
عشق اون دوباره ما رو هم صدا کرد
صدای ناله ی ساز درمون روحمه
نور صحنه ها تنها عشق تار و پودمه
عشق دیدن یه هم وطن که می خونه هم صدای من
می خونه شعرمو می شناسه صدامو