"در اين مقاله سعي داريم تا علت ادامه دادن سمپر در بارسا ب و حضور گامبائو در تيم اصلي و موانعي كه آنها براي اثبات خود در راه دارند را توضيح دهيم. "
تابستان گذشته بسياري از هواداران بارسا وقتي با خبر شدند بارسلونا دو تن از با ارزش ترين و بهترين ستاره هاي جوانش را فروخت بسيار شوكه شدند (جرارد دلوفوئو و اداما ترائوره). براي كساني كه بازيكنان آكادمي بارسا را خيلي جدي و دقيق دنبال ميكنند اين اتفاق دوباره، هنگامي كه لوييز انريكه تصميم گرفت تا سمپر را به تيم اصلي دعوت نكند، تكرار شد و حتي به جاي او جرارد گومبائو بازيكني با استعداد پايين تر به تيم اصلي دعوت شد. خارج از مباحث درباره اينكه باشگاه چقدر خوب سيستم جوانانش را در چند سال اخير مديريت ميكند، چندين سوال ورزشي خالص وجود دارد كه ميتواند به توضيح شرايط كمك كند.
در يك مقاله بسيار عالي، Iñaki García بحث را با ملاقات بين Roberto Trashorras بازيكن رايو والكانو و fernando navarro بازيكن دپورتيوو لاكرونيا آغاز كرد تا داستان نسل بازيكناني كه سال ٢٠٠٠/٢٠٠١ با هم در تيم بارسا ب بودند را شرح دهد. يك تحقيق درباره زندگي حرفه اي گروهي از بازيكنان آكادمي بعد از دورانشان در بارسا به ما نشان ميدهد كه نه تنها ثابت كردن بازيكن و درخواست در بارسا چقدر سخت و بالا است (فقط والدز و اينيستا توانستند به تيم اصلي برسند) بلكه حتي رسيدن به بالاترين سطح فوتبال هم سختي هاي زيادي دارد (فقط رينا، تياگو موتا، ارتتا و تراشوراس و ناوارو به اين سطح رسيدند).
در كنار لزوم داشتن استعداد لازمه براي بازي كردن در بالاترين سطح در دنياي فوتبال، بازيكنان آكادمي بايد يك ليستي از ملزومات را داشته باشند تا بتوانند به ارزوي خود برسند: شما بايد بلوغ و قدرت كافي را داشته باشيد تا بتوانيد به درستي با فشار موجود مقابله كنيد و تسليم نشويد ( در اين زمينه sergio santamaria از اين نسل بازيكنان) و همزمان بايد انتظارات را مديريت كنيد و اجازه ندهيد تعريف و تمجيد ها روي شما اثري بگذارد (در اين زمينه babangida)؛ شما بايد در زمينه مصدوميت ها خوش شانس باشيد و بايد توانايي اين را داشته باشيد تا از فرصت هايي كه به شما داده ميشود بهترين استفاده را ببريد و عملكرد خوبي داشته باشيد؛ بدون افت وخيز باشيد تا بتوانيد هميشه سخت تمرين كنيد.
حتي پس از داشتن اين موارد، بازيكنان جوان بايد از دو مانع ديگر عبور كنند تا بتوانند خود را در تيم اصلي ثابت كنند: wall و space
Wall چيزي نيست جز بازيكني كه قبلا خودش را ثابت كرده و هم پست بازيكن جوان است و بازيكن جوان بايد براي بازي كردن با او رقابت كند. كيفيت بالاتر اين بازيكن ثابت تيم اصلي و اهميت او براي تيم اصلي و نزديك بودن وي به دوران آمادگي باعث افزايش سايز "سد" ميشود. بازيكنان جوان براي عبور از اين مانع تنها چيزي كه در دسترس دارند استعداد آنها به عنوان بازيكن تازه كار تيم اصلي و صبر آنها است كه آنها را به بالا پرتاب ميكند و از شكست عبور ميدهد. موردي كه ميتوان در اين زمينه به آن اشاره كرد سرخيو بوسكتس است، كسي که توانست جايگاه يايا توره در تركيب اصلي را در اولين فصل حضورش به دست بيارود. از ژاوي تا اينيستا، از پويول تا پيكه، براي تمام آنها چندين فصل لازم بود كه خود را در تيم اصلي ثابت كنند، در فصل هايي كه اكثر آن را بر روي نيمكت يا به صورت قرضي در باشگاهي ديگر سپري كردند.
مشكل اينجا است كه استعداد به صورت معكوس با صبوري در ارتباط است. هرچه انتظارات بيشتر بر روي جوانان متمركز شود - هرچه بيشتر درباره درباره پتاسنيل آنها صحبت شود- صبر آنها كاسته ميشود. به ناچار، در نهايت آنها از خود ميپرسند كه آيا ارزش دارد كه به همين شكل به سختي پشت پرده تلاش كنند، در حالي كه آنها منتظر شانسي هستند كه هيچكس نميتواند وقوع آن را تضمين كند، يا از سويي ديگر شايد تغيير سناريو براي آنها بهتر باشد، زيرا آنها ميتوانند مسير ميانبر را برگزيده و بدون اتلاف وقت با ارزش خود روي نيمكت به موفقيت برسند. اگر اينها سوال شخصي كه در سايه ي يك "سد عظيم" زندگي ميكند باشد، تعجبي نخواهد داشت كه آنها به دنبال درب هاي خروج باشند.
ميشود از اين عامل به عنوان دليل اصلي كه باعث جدايي تياگو آلكانترا شد نام برد. تياگو تمام شاخص هاي فوق الذكر را تكميل كرده بود و خودش را در تيم اصلي تثبيت كرده بود اما او به طور مداوم تصور ميكرد كه در حال انجام تلاشي بيهوده اي در مقابل سدي است كه توسط ژاوي و اينیستا ساخته شده بود، دو بازيكني كه در آن زمان در اوج دوران بازيگري خود بودند. به او مدت زماني كافي براي بازي در تيم اصلي ميرسيد اما بازهم كسب جايگاه مسلم در تركيب اصلي خيلي دور از دسترس بنظر ميامد، بخصوص كه حضور در تركيب اصلي دروازه هاي تيم دل بوسكه را براي جام جهاني در برزيل به روي او باز ميكرد. فراخوانده شدن از سوي بايرنِ گوارديولا براي او به معني احتمال حضور در فضايي بسيار مطلوب تر بود، جايي كه با "سد" كوچك تري روبرو بود و قطعا ميتوانست از پس آن برآيد. او اشتباه نميكرد و در سال اول ميتوانست به اين امر دست يابد، اگر مصدوم نميشد.
فاكتور "سد" ميتواند خروج پدرو، اداما و دلوفئو را توضيح دهد. پدرو تمام چيزهايي كه به دست آوردنش سخت بود را به دست آورد؛ او توانست خود را به تركيب اصلي برساند و هر چيزي كه ميشد برد را ببرد، هم در سطح باشگاهي و هم در سطح ملي، اما با وجود اينكه او آدم سخت كوش و فداكاري بود، "سد" به وجود آمده توسط ام اس ان و عامل جام باشگاه هاي اروپا و فرصت زمان كم براي بازي كردن باعث شد تا تصميم به ترك باشگاه و رفتن به چلسي را بگيرد. همينطور آداما و دلوفئو، بازگشت مسي به وينگ راست باعث شد تا آنها نقش كمتري داشته باشند و جاه طلبي آنها نميتوانست آن را قبول كند، بنابراين ترك باشگاه آسان ترين راه براي آنها بود!
گويا مسئله "سد" به قدر كافي براي آن ها سخت نبود، در حالي كه آن ها سخت در تلاش براي مقابله با آن بودند، كه آنها در همين حال بايد با موردي ديگر نيز كنار بيايند، "جايگاه (موقعيت)" آنها در تيم.
اكثر مواقع، هنگامي كه يك بازيكن را خيلي جزئي آناليز ميكنيم، بنظر ميرسد كه مردم فراموش ميكنند كه فوتبال يك ورزش تيمي است. تيمي كه او برايش بازي ميكند، هم تيمي هايش، سيستمي كه درونش است، تمام اين موارد نيازمند خصوصيت هاي ويژه اي است كه ممكن است با بازيكن همخواني داشته باشد يا نداشته باشد. در يك باشگاه با شيوه فكري خاص و فرهنگ فوتبالي ويژه مانند بارسلونا ، اين مورد خيلي مهم تر است و ميتواند دليل ناكامي بازيكنان جذب شده در عدم تطبيقشان را توضيح دهد. ابراهيمويچ يك مثال برجسته است، بازيكني كه بدون شك كيفيت بالايي داشت اما كسي كه شخصيت نزاع جو با مربي و تعدادي خاص از هم تيمي هايش دارد، او نتوانست جايگاه خود را در تيم پيدا كند تا جايي كه جايگاهش را در تيم اصلي به بويان ، كسي كه استعداد پايين تري از او داشت اما در آن زمان درك ميكرد كه چه چيزي از او ميخواهند، را باخت. سسك يك مثال ديگر در اين زمينه است: با وجود اينكه پرورش يافته لاماسيا بود- عاملي كه معمولا باعث آسان تر شد خيلي موارد ميشود چونكه آنها دي ان اي بارسا را كسب ميكنند- دوران حضورش در انگليس طوري مسير او را شكل داد كه بعد از آن هرگز نتوانست جايگاهش را در تيم پيدا كند و هرگز نتوانست انتظارات را هنگام بازگشتش برآورده كند.
در ميان جوانان با استعداد، آداما و دلوفئو، فقط قرباني "سد" كه با رقابت با مسي بر سر يك پست ايجاد شده بود نشدند، بلكه مشكل جايگاه آنها در تيم هم وجود داشت زيرا سيستم بازي بارسا حول ستاره آرژانتيني بنا شده بود. مسي آماده در سمت راست يك فوتباليست كامل است كه قدرت بازي و تمام كنندگي دارد، كسي كه علاقه ي بيشتري به فرستادن پاس هاي قطري دارد تا چسبيدن به لب خط و فرار كردن پشت مدافعين و دريبل زدن. اما آداما و دلوفئو وينگرهاي خوبي هستند كه با سبكي قديمي بازي ميكنند ، وينگرهايي كه علاقه بيشتري به بازي در لب خط دارند و ميخواهند با استفاده از اين ناحيه روند بازي را عوض كنند. اين بدان معني است كه حتي در مدت كوتاهي كه فرزند اهل روساريو به آنها اجازه بازي ميداد، ورود آنها به تيم، تيم را مجبور به تغيير سيستم ميكرد موردي كه چندان ضروري نيست هنگامي كه كسي مانند رافينيا در پست مسي بازي كند، كسي كه خصوصياتش بيشتر شبيه به يك شماره ١٠ سنتي است. در واقع آداما و دلوفئو قرباني يك شمشير دو لبه شدند كه يك لبه ي آن مسي بود و لبه ديگر آن استفاده از اين دو براي براي پلن ب تيم بود.
جواهر ديگري كه ممكن است قرباني جايگاهش در تيم شود سرخي سمپر است. در حالي كه بسياري از هواداران او را جانشين بوسكس ميدانند، حقيقت اين است كه استايل بازي او بيشتر شبيه گوارديولا در زمان اوج بازيگريش است، يا شبيه نقش پيرلو در يوونتوس: يك تنظيم كننده براي بازي، كسي كه ميانه ميدان را به برج مراقبت تبديل ميكند و از آنجا عمليات تيم را كنترل كند، مخلوطي از پاس هاي كوتاه و بلند و پاس هاي دقيق. مشكل سمپر اين است كه از زماني كه ريكارد ژاوي را به دروازه نزديك كرد، سيستم بازي بارسا ديگر توسط هافبك دفاعي تنظيم نميشود بلكه توسط دو هافبك جلو انجام ميشود و در غياب آنها توسط مسي انجام ميشود وقتي كه عقب تر و در عمق تركيب قرار ميگيرد.
اين مورد اشاره به يكي از نيازهاي هافبك دفاعي در توانايي ارسال پاس خوب و درك تاكتيكي بالا دارد اما اين ويژگي وظيفه اصلي آنها نيست، در واقع آنها نقطه كانوني تيم در انتقال از حمله به دفاع هستند. اگر بوسكتس توانست از دسته ي سوم در سال اول حضورش به فوتبال حرفه اي راه پيدا كند و از "سد" ايجاد شده توسط يايا توره عبور كند، بدين دليل بود كه او براي اين جايگاه در تيم كاملا مناسب بود. بوسكتس بازيكني است كه باهوش تاكتيكي بالا و قابليت بازي خواني بالا شناخته ميشود، مواردي كه باعث ميشود تا او هميشه در زمان مناسب در جاي درست باشد تا توپ هاي از دست رفته را جمع كند يا پاس هاي تيم حريف را پيش بيني كند و تلاش كند تا آنها را در هنگام ضد حمله قطع كند. توانايي سمپر، ارسال پاس هاي بلند را براي او آسان ميكند اما قابليت هاي دفاعي او نقطه قوتش نيست و اين نكته امروزه يكي از نيازمندي هاي پست هافبك دفاعي در بارسا است. بنابراين اين دليلي است كه لوييز انريكه بيشتر گامبائو را به تيم اصلي دعوت ميكند، با وجود اينكه او از نظر تكنيكي و تاكتيكي از سمپر ضعيف تر است، اما شرايط جسماني او، او را قادر ميسازد تا در شرايط دفاعي بهتر و موثرتر عمل كند.
روي ديگر سكه سرخي روبرتو است. بازيكن اكادمي كه براي به دست آوردن شانس اثباتش به قدر كافي صبور بود، كسي كه توانست خودش را در دفاع راست ثابت كند، پس از اينكه در جايگاهي كه انتظار ميرفت ناموفق بود (هافبك هجومي كه متخصص فرار به داخل محوطه جريمه بود) و كسي كه اولين قدم هايش را در پست هافبك دفاعي برداشت. پند (نكته آموزشي) اين داستان اين بود كه يك قطعه (بازيكن) ممكن است براي مكاني (پستي) كه از ابتدا در نظر داشتيم مناسب نباشد، اما ميتواند در پستي ديگر به خوبي جواب دهد. در اين مورد (كِيس)، سرخي روبرتو از يكي از سناريوهاي معمولي كه در بارسا خيلي عادي است، نهايت بهره را برد؛ سناريو اين است كه در بارسا مدافعين كناري زمان بيشتري را در حمله نسبت به دفاع ميگذرانند، بنابراين توانايي دفاعي او بد جلوه داده نشد.
در حمله، دانش تاكتيكي سرخي روبرتو به او اجازه ميداد تا در بهترين زمان ممكن انتخاب كند تا در چه هنگام دفاع را رها كند و به حمله ملحق شود و كي در دفاع باقي بماند، توانايي هاي فردي روبرتو او را به بازيكني تبديل ميكرد كه ديگر بازيكنان به راحتي به او متصل ميشدند تا بتوانند مالكيت توپ را حفظ كنند، او حتي قادر است كه از قدرت جسماني اش استفاده كند، اما اين قابليت هنگامي كه او را در پست قبلي اش كه فضاي كمتري هم در مقابلش برايش مهيا ميساخت، به هدر ميرفت. تمام اين موارد به او كمك كرد حتي با بازگشت دني الوز زمان زيادي براي بازي كردن كسب كند.
در نهايت، "سد" و "جايگاه" بيشتر آشكار ميسازند كه چقدر شانس براي يك بازيكن در روند پيشرفتش مهم است. فارغ از اينكه يك بازيكن با استعداد هست يا خير، خصوصيات شخصي اش چگونه است، چطور شخصيتي دارد، روحي فداكار و فروتني لازم براي رسيدن به موفقيت را دارد يا نه، شانس در بعضي از مراحل دخالت هاي سرنوشت سازي دارد، مصدوميت ها در مواقع كليدي يا قادر ساختن بازيكن براي استفاده از شانس هايش وقتي كه زمانش ميرسد. به احتمال بسيار زياد تياگو الان جزو هافبكاي هجومي بارسا بود اگر سال بعدش كه "سد" ارائه شده توسط ژاوي كوچك تر شده بود، بيشتر بازي ميكرد. آيا آداما و دلوفئو در بارسا ادامه ميدادند اگر مسي سمت به جای سمت راست، در چپ بازی میکرد؟ يا آيا سمپر با جايگاهش در بارسا مشكل داشت اگر بارسا از هافبك دفاعي تيمش به عنوان مغز متفكر تيم استفاده ميكرد؟
"سد" و "جايگاه" دو مانع اخر در مقابل بازيكنان آكادمي است كه ميخواهند موفق شوند، اما در نهايت به ناچار شانس است كه مشخص ميكند كه آيا جوانان در راه موفقيت خود از اين دو عامل عبور ميكنند يا خير.
نویسنده: Xavier Codina / منبع: Grup14 / مترجم: کیارش علوی