طرفداری- تیترِ روزنامه ها فریاد زدند هدایتِ انگلیس برای فروش. از سم الردایس توسط خبرنگارانِ مخفی روزنامه ای فیلمبرداری شده و او خود را به عنوان یک مشاور گرانقیمت جلوه می دهد و به آنها اطمینان می دهد که هنوز می توان قوانین ممنوع کردن سرمایه گذاران از خرید سهم از مالکیت بازیکن را دور زد. وی حالا از سمتش استعفا داده است. خیلی از کارشناسان می گویند آقای الردایس صرفا نمونه ای از بازی طمع آوری شده که با پول به بیراهه کشیده شده است اما در واقعیت، سقوطِ الردایس تنها آخرین تکرار از یک نمایش اخلاقیِ بی انتهاست.
رسم و سنتی طولانی وجود دارد که مربیان انگلیسی توسط پولِ آسان اغوا می شوند. دون روی در سال ۱۹۷۷ به خاطر اینکه پیشنهادی از فدراسیون فوتبال امارات متحده عربی داشت از هدایت تیم ملی انگلیس استعفا داد. باب استوکه، سرمربی وقت ساندرلند در مصاحبه با دیلی اکسپرس، در این باره گفت که شاید آینده نگری او خیلی درخشان نبود اما حساب بانکی اش!
در اوایل دهه نود، تجارت تری ونبلز، بارها فدراسیون فوتبال انگلیس را خجالت زده کرد. در سال ۲۰۰۶، یک دوربین مخفی دیگر نشان می داد که اسون گوران اریکسون، سرمربی سوئدی تیم ملی، درست چند ماه قبل از جام جهانی در حال تور کردن یک شغل از تیمی باشگاهی است(هرچند تخیلی!).
آن طور که متنِ دوربین مخفی سم الردایس نشان می دهد، فوتبال انگلیس حالا تمیزتر از گذشته است! وقتی یکی از خبرنگاران مخفی از الردایس در مورد اینکه به افرادِ فوتبال رشوه دهد می پرسد، آقای الردایس می گوید:
دیگر نمی توان چنین کاری کرد. دیگر نمی توانید به یک بازیکن یا یک مدیر عامل پول دهید. این اتفاق بیست سی سال قبل رخ می داد اما حالا نمی شود. به سمت چنین کاری نروید!
در واقع تحقیقات در دهه نود نشان داد که برخی مربیان برای انجام نقل و انتقال، انتظار دارند پولی دریافت کنند، ترجیحا در یک پاکت نامه قهوه ای و البته در یک محل توقف نیمه راهی! آن دوران به پایان رسید. امروزه فوتبال انگلیس حرفه ای تر اداره می شود. مدیرانِ تعلیم یافته، خرج باشگاه را نظارت می کنند. به صورت عمومی هم قوانین فوتبال سختگیرانه تر شده است. آقای آلردایس شک نداشت که شرکت های واسطه همچنان به حیات خود ادامه می دهند اما از زمان ممنوعیت فعالیت آنها در انگلیس در سال ۲۰۰۸ و جهان در سال ۲۰۱۵، شرایط بدتر است.
داستانِ الردایس، شبیه نسخه های رسوایی اقتصادی، نمایانگر اختلاف بین دو دیدگاه در فوتبال است. داخلی ها مثل آلردایس دوست دارند آن را مثل یک صنعت ببیند. برای آنها، بازیکن یا مربی بودن صرفا یک شغل است مثل سایر مشاغل: فرصتی برای رفع نیاز حرفه ای و بدست آوردن پول. اما اکثر هواداران، فوتبال را چیزی بالاتر می بینند. مردانی که هرگز به همسرانشان نمی گویند دوست دارند آنها را در جایگاه تیم مورد علاقه شان و در حال خواندن سرود باشگاه ببینند. تیم های ملی شبیه اشیایی نیمه مقدس دیده می شوند.
هدایت تیم ملی انگلیس اغلب از طرف عموم، ماموریتی وطن پرستانه دیده می شود. به همین دلیل است که خیلی ها اصرار دارند مربی باید انگلیسی باشد. یک ماه پس از برکسیت، زمانی که فدراسیون ناچار بود یک مربی انتخاب کند، افکار عمومی مخالف انتخاب یک مربی خارجی به عنوان سرمربی بود. تنها پاسپورتِ آقای آلردایس بود که این مربی نیمه موفق را نامزد تصدی این عنوان کرد.
تیم ملی انگلیس همیشه بیانگر حس عموم جامعه بوده است. رکورد بیشترین بیننده تاریخ تلویزیون در بریتانیا به بازی فینال جام جهانی 1966 بین دو تیم انگلیس و آلمان غربی بر می گردد. اما دیگر کمتر چیزی می تواند چنین حسی در جامعه ایجاد کند. کمتر چیزی می تواند کشوری تغییر کرده را که کلیساها و اتحادیه های تجاری اش محو شده اند، جنگ هایش اتحادی به وجود نمی آورند و حتی بینندگان سخنرانی ملکه اش از زمان اوج در سال ۱۹۸۷، ۷۵ درصد کاهش یافته، یکی کند. بنابراین سرمربی تیم ملی انگلیس باید از نظر اخلاقی، یک وطن پرست خالص باشد.
در عربستان سعودی، اخلاقیات توسط دادگاه های شریعت به مردم یادآوری می شود، در انگلیس این کار را خبرنگاران مخفی روزنامه ها می کنند. سرمربی آینده انگلیس(که احتمالا انگلیسی و با رزومه پایین تری نسبت به آقای آلردایس است)، باید نه تنها در مجامع عمومی، بلکه در مجامع خصوصی هم وانمود کند که شغلش را بیشتر یک کار وطن پرستانه در نظر می گیرد تا تنها یک شغل!