مطلب ارسالی کاربران
چهار راه
تاکسی پشت چراغ قرمز ایستاد. کارتنخوابی آمد و به شیشه جلو دستمال کشید. شیشه تمیز بود و نیازی به دستمال نداشت، اما راننده هزار تومان به مرد داد. سر چهارراه بعدی دوباره یک نفر دستمال به دست آمد و شیشه را تمیز کرد. راننده این بار هم هزار تومان به مردی که شیشه را تمیز کرد داد، پشت چراغ قرمز سوم وقتی پسربچهای آمد که شیشه را تمیز کند، راننده گفت «نمیخواد... دو نفر تمیز کردن بهشون پول دادم، دیگه نمیخواد.» پسربچه گفت «حالا چی میشه به من هم بدی؟» راننده گفت «نمیشه که چهارراه به چهارراه هزار تومن بدم» پسربچه بیتوجه به حرف راننده به شیشه دستمال میکشید. چراغ که سبز شد راننده بدون اینکه پولی به پسربچه بدهد از چهارراه رد شد و رفت. کسی در تاکسی چیزی نگفت ولی انگار... آنطرف چهارراه راننده ایستاد و با همان یکلا پیراهن دوید وسط چهارراه یک هزار تومانی هم به پسربچه داد و برگشت. راننده وقتی سوار شد، رو به مسافرها گفت «این یکی را تو رودرواسی شماها دادم... حالا سرما نخوریم خوبه.»