- بازیکنان منچستر بعد از یک جلسه تمرین مثل همیشه، خسته و آرام در حال رفتن به سمت رختکن بودن. اما اون روز صبح لنکشِیر - محل تمرین تیم منچستر - یک فرق بزرگ با بقیه روز ها داشت. بازیکن جدیدی و تازه وارد تیم منچستر به همراه بقیه بازیکن ها راهی رختکن نشد. او مستقیم به سمت سرمربی تیم رفت. سر مربی ای که شدیدا زیر فشار بود و همه ازش شروع شدن دوباره ی روزای درخشان باشگاه رو می خواستن. " مربی، من 2 تا بازیکن می خوام ! " با چهره ای مصمم و جدی این جمله رو به مربی تیمش گفت. مربیِ مقتدر تیم بهش نگاه می کنه و می پرسه ؟ " برای چی ؟ چیکارشون داری ؟ " " معلومه ... می خوام باهاشون تمرین کنم ! " 2 تا از بازیکنای جوانان تیم مامور تمرین کردن با بازیکن جدید تیم می شن. اونا حدود نیم ساعت فقط برای بازیکن جدید توپ ارسال می کنن و اون همه ی توپ ها رو وارد دروازه ی دروازبانی می کنه که مقابل ضرباتش، هیچ عکس العملی از خودش نمی تونه نشون بده. قضیه به گوش بقیه بازیکنای تیم که توی رختکن هستن می رسه. فرداش بعد از تمرین، بازیکن جدید وقتی میخواد تمرین خودش رو شروع کنه، می بینه بقیه بازیکنای تیم هم وایسادن تا باهاش تمرین کنن. فرداش هم همینطور .. این رووش تبدیل به عادتی برای منچستر یونایتد شد. عادتی که باعث شد اون فصل منچستر بعد از مدت ها قهرمان انگلستان بشه. با کمک بازیکن تازه وارد، اونا در 4 سال 3 بار قهرمان انگلیس شدن و تنها سالی که قهرمان نشدن، قهرمانشون رو به دلیل ضربه ی عجیب کاراته ای به یک هوادار، در اختیار نداشتن ،،،، اون بازیکن تازه وارد اریک کانتونا بود. پادشاه شهر منچستر !
- ورود اریک کانتونا به شهر منچستر و باشگاه منچستر یونایتد باید در کنار بزرگ ترین انقلاب های تاریخ قرار بگیره. منچستر با کمک اریک تونست به روزای درخشان دهه 60 خودش برگرده و تبدیل به قدرت شماره 1 انگلستان بشه. با ورود کانتونا تمرینات منچستر تغییر کرد. روش بازی این تیم تغییر کرد. سر الکس فرگوسن بزرگ روحیه گرفت و بازیکنای تیم یک افسانه رو در بین خودشون می دیدن. یکی از بزرگ ترین باشگاه های تاریخ فوتبال با ورود اریک کانتونا، تاریخ خوش رو از نو شروع به نوشتن کرد.
حدود 25 سال بعد شرایط منچستر تقریبا مشابه همون سال های قبل از ورود کانتونا شد. اونا نیاز داشتن که دوباره یک قهرمان بینشون ظهور کنه و خون تازه ای رو به رگ های این باشگاه تزریق کنه. خوزه مورینیو هم اینو خیلی خوب می دونست. می دونست که باید برای از بین بردن اثرات لج بازی سرمربی قبلی باشگاه یعنی لوییز فنخال، باید یه قهرمان رو توی ترکیب خودش داشته باشه. درست مثل سال 1992 که فرگوسن به یک قهرمان با اخلاقی خاص و با قدرت نیاز داشت، مورینیو و منچستر سال 2016 هم به همین فرد نیاز داشتن. این فرد در سال 92 اریک کانتونا بود و در سال 2016، زلاتان ابراهیموویچ ،،، حالا نوبت اون بود که تبدیل به پادشاه شهر منچستر بشه.
- " پادشاه ؟؟ نه من نمی خوام پادشاه شهر منچستر باشم " در جواب جملات کنایه آمیز اریک کانتونا که گفته بود من پادشاه شهر منچستر هستم و زلاتان می تونه شاهزاده ی منچستر باشه، زلاتان این جمله رو به زبون اوورد. البته صبر کنید. این همه ی جمله ای که زلاتان به زبون اوورد نیست. " من قراره خدای منچستر بشم " از همون اولین مصاحبه های زلاتان نشون می داد که برای تغییر وارد منچستر شده. خیلی ها اون زمان به حرفای زلاتان خندیدن و بهش شک کردن. یعنی واقعا یک بازیکنی که داره به اواخر دوران فوتبالش نزدیک میشه و تو 4 کشور مختلف قهرمانی رو تجربه کرده، قدرت و اشتیاق این رو داره که دوباره از صفر بجنگه و باشگاهی زمین خورده مثل منچستر رو رهبری کنه ؟ واقعا یه بازیکن می تونه توی این لیگ یک تنه تیمش رو مدعی قهرمانی بکنه ؟
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پایان قسمت اول / نویسنده : اندرو مورِی - مترجم : با اندکی تصرف محمد حسین صفری
* این متن خیلی طولانیه. قسمت اول هم به نوعی مقدمه حساب میشه اما از قسمت های بعدسعی میکنم حجم مطلابت رو بیشتر کنم. البته نه به حدی که از خوندنش خسته بشین D: به همه - نه فقط هوادار های منچستر و زلاتان - هم توصیه می کنم این متن رو دنبال کنن چون متن خیلی جالبی هستش. مطمئن هستم هوادار های فوتبال از این متن خوششون میاد. منم تمام تلاشم رو می کنم که بهترین ترجمه رو تقدیم شما بکنم. امیدوارم مورد پسند واقع بشه. موفق باشید ;)