به گزارش خبر آنلاین، اسکندریان فوتبالش را در 39 سالگی و در سال 1369 به پایان رساند و هماکنون در شهر نیویورک، مشغول اداره دو فروشگاه بزرگ ورزشی است.
مدافع چپپای سالهای دور ایران در گفتوگو با خبر از حال و هوای آن روزهای فوتبال ایران گفت، از جامجهانی 1978؛ از اینکه اولین ایرانی بود که در جامجهانی پایش به گلزنی باز شد و البته دروازه خودی یعنی ناصر حجازی را در دیدار با اسکاتلند باز کرد و از آرزویش مبنی بر بازگشت به ایران صحبت کرد. گفتوگو با آندرانیک اسکندریان که به لطف ابوالفضل جلالی انجام شده، در ادامه از نظرتان میگذرد:
ما فوتبالیستها مدیون شما خبرنگاران هستیم
شروع فوتبال من از زمینهای خاکی تختطاووس یا نادرشاه بود که حتماً اسم فعلی آن چیز دیگری است. روزی آنجا مشغول بازی بودم که آقایی با یک کتابچه کهنه و مدادی آنجا بود و هرازگاهی اسم یکی از بازیکنان را میپرسید. چند هفته بعد، دیدم عکس من در یک روزنامه چاپ شده است. آن آقا ابوالفضل جلالی بود. شاید آن زمان 16،15 سال بیشتر نداشتم اما همان کار، خیلی در روحیه من تأثیر گذاشت. وقتی هم به تاج رفتم، آقای جلالی نوشت: صید بزرگ تاج از دریاچه آرارات. این حرف را به این دلیل میگویم تا بدانید شما روزنامهنگاران چقدر به فوتبالیستها لطف دارید و حمایتشان میکنید و من لطف باارزش آن روز آقای جلالی را فراموش نمیکنم و باید بگویم ما فوتبالیستها همواره مدیون رسانهها و خبرنگاران هستیم زیرا ما را بزرگ و تشویق میکنید و وظیفه داریم احترام شما را نگه داریم. من همواره در عمرم به مربیانم احترام گذاشتهام و اولین آنها آقای گاروین محرابیان بود که مرا از دبیرستان به تیم پولاد برد. سپس با مرحوم منصور امیرآصفی آشنا شدم که یکی از انسانترین مربیانی بود که تا به حال در عمرم دیدهام. پس از ایشان در تاج با رایکوف آشنا شدم. من 5 سال در تیم تاج بازی کردم و خاطرات بسیار خوبی از آن دوران دارم. یادم میآید بیشتر بازیکنان آن زمان تیمملی، در تاج حضور داشتند، از جمله خدا بیامرز ناصر حجازی، علی جباری، غلامحسین مظلومی، عزت جانملکی، منصور پورحیدری و... خاطرات بسیار خوشی از آنها دارم. همینطور جواد قراب، کارو حقوردیان و دوست عزیزم اکبر کارگرجم. اینها دوستان عزیزی هستند که حدود 40 سال است آنها را ندیدهام و از راه دور به همه آنها سلام و درود میفرستم.
بیشتر وقتها با حجازی هماتاقی بودم
خدا ناصر حجازی را رحمت کند. ایشان بیشتر وقتها در سفرهای تیم با من هماتاق بود. ناصر دوست خیلی خوبی برای من بود و زمانی که خبر مرحوم شدنش را شنیدم، بسیار متأثر شدم. خیلی وقت بود او را ندیده بودم تا اینکه مطلع شدم مرحوم شده و این خبر بسیار بدی برای من بود. سالها با ناصر حجازی در تاج و تیمملی همبازی بودم و خاطرات بسیار خوبی از ایشان دارم. خدا بیامرزدش. با ناصر در بازیهای تاج یک بار قهرمان لیگ و یک بار هم قهرمان جامحذفی شدیم.
10 روز قبل از بازیهای آسیایی به تیمملی رسیدم
اولین بار که به تیمملی رسیدم، بازیکن آرارات بودم اما متأسفانه در تمرینات مصدوم شدم. سرمربی آن زمان تیمملی آقای بیاتی بود که به خاطر مصدومیت خط خوردم. بعد هم راهی خدمت سربازی شدم و پس از آن به تاج آمدم و دوباره به تیمملی دعوت شدم. سرمربی آن زمان تیمملی هم آقای اوفارل بود که برای مسابقات آسیایی آمده بود. یادم میآید 10 روز قبل از آغاز بازیها دعوت شدم به تیمملی و پیش از آن جزو بازیکنان حاضر در اردو نبودم.
من سیمخاردار تیمملی بودم
من بیشتر وقتها مدافع وسط بودم و برایم تعجبآور است که چرا گفته میشود بیشتر دفاع چپ بودم. من در تاج دفاع وسط بودم و در تیمملی هم همینطور. در تیمملی روز اوفارل مرا صدا کرد و گفت یکی از مهاجمان عراق که الان اسمش یادم نیست، خیلی خطرناک است و باید او را مهار کنی. آن بازیکن عراقی در آسیا خیلی گل میزد و مهاجم شناخته شدهای بود. اوفارل از من خواست او را بگیرم و گفت چون سرعت خوبی داری و آن بازیکن هم سرعتی است، باید او را بگیری. ضمن اینکه بلند هم میپریدم و ضربات سر خوبی میزدم. بازی اول بود که من به عنوان دفاع چپ به زمین رفتم و از آن به بعد دفاع چپ شدم. از آن زمان به من گفتند سیم خاردار (میخندد) زیرا اعتقاد داشتند مثل سیم خاردار بودم (با خنده) البته این درست نیست که بگویم کسی نمیتوانست از من رد شود زیرا در فوتبال هر چیزی ممکن است اما چون سرعتی بودم، اگر هم بازیکن از من رد میشد با سرعتی که داشتم، به او میرسیدم.
در جامجهانی، جام ملتها و المپیک بازی کردم
من همراه با تیمملی در جام ملتهای 1976 آسیا به مقام قهرمانی رسیدم. این افتخار را هم داشتم که پیراهن تیمملی ایران را در جامجهانی 1978 آرژانتین و المپیک مونترال به تن کنم. بازیهای آسیایی برای من بسیار خاطرهانگیز بود زیرا بازیکنان تیمملی حدود 40 روز در اردو بودند و من در 10 روز آخر به جمع بازیکنان اضافه شدم. میخواستند مرا ببینند و از نزدیک تحت نظر داشته باشند که خوشبختانه توانستم به لیست تیمملی راه پیدا کنم و در پایان هم قهرمان شدیم. جامجهانی 1978 آرژانتین هم که اولین دوره حضور ایران در جامجهانی بود و من افتخار میکنم که یکی از اعضای آن تیم بودم و آن روزها را به یاد میآورم. در المپیک مونترال هم که حضور داشتیم و متأسفانه پس از آن دیگر تیم ایران نتوانست راهی المپیک شود اما امیدوارم در دوره بعدی تیم ایران هم یکی از تیمهای حاضر در المپیک باشد.
مهاجم اسکاتلند مرا هل داد تا در جامجهانی به حجازی گل بزنم
دومین دیدار تیمملی ایران در جامجهانی 1978 مقابل اسکاتلند بود. ما اول با هلند بازی کردیم که صفر - 3 باختیم و بعد مقابل اسکاتلند قرار گرفتیم و دیدار آخرمان مقابل پرو برگزار شد. در اواخر نیمه اول بازی با اسکاتلند بود که ما گل خوردیم و میتوانم بگویم گل به خودی زدیم و من دروازه ناصر حجازی را باز کردم. در مورد این گل خیلی حرف و حدیث درست شد و گل به خودی بود. من فیلم آن بازی را ندارم اما هر بازیکن ممکن است 10 کار درست انجام دهد و یک اشتباه هم داشته باشد. در آن صحنه توپ بین من و آقای حجازی قرار داشت که ناصر گفت من میگیرم اما در لحظه آخر، مهاجم اسکاتلند مرا سمت حجازی هل داد. ناصر توپ را گرفت اما مهاجم پشت سر من، مرا هل داد و باعث شد توپ از دست حجازی در برود. همان زمان که توپ از دست حجازی رها شد، من میخواستم با پای چپ توپ را دفع کنم و ناصر هم میخواست توپ را بگیرد که دوباره با هم قاطی شدیم. در لحظه آخر من به توپ ضربه زدم (با خنده) و گل شد. توپ قشنگ روی پای من بود و میتوانستم آن را دفع کنم اما ناصرخان شیرجه زد و دستش به شکم من خورد و باعث شد به طور ناخواسته با نوک پا توپ را بزنم که وارد دروازه خودمان شد. اگر فیلم آن بازی را ببینید، متوجه میشوید که میتوانستم توپ را بزنم اما چون من و ناصر و مهاجم اسکاتلند نزدیک هم بودیم و قاطی شدیم، توپ آنجایی که میخواستم نرفت. البته داور هم میتوانست به خاطر هل دادن مهاجم حریف خطا بگیرد که نگرفت.
دیگر به تیمملی دعوت نشدم
خیلی صادقانه به شما میگویم که بعد از جامجهانی دیگر به تیمملی دعوت نشدم. من نمیتوانم وقتی به تیمملی دعوت نشدهام، بروم و بگویم میخواهم برای تیمملی بازی کنم. البته این دعوت نشدن، هیچ ارتباطی به جامجهانی و بازی با اسکاتلند و گل به خودی نداشت. بعد از جامجهانی ما به ایران برگشتیم و مردم استقبال خیلی خوبی از من داشتند و پذیرایی کردند اما نمیدانم چرا از فدراسیون و تیمملی دیگر دعوتنامهای برای حضور در تیمملی به من ندادند.
با پله، پریرا و بکنباوئر همبازی بودم
بعد از این ماجرا من به کاسموس نیویورک رفتم. در آن تیم بازیکنان بزرگ و ملیپوش از کشورهای مختلف حضور داشتند. 13 بازیکن مطرح بودند که سرشناسترین آنها پله بود که هنوز عکس خودم و پله را در فروشگاهم دارم و خیلیها که مرا نمیشناسند، در مورد این عکس سؤال میکنند و بعد میفهمند در جامجهانی بازی کردهام. بعد هم کارلوس آلبرتو پریرا و فرانسیسکو ماریو از برزیل بودند. فرانتس بکنباوئر و مایر از آلمان، جورجیو کینالیا از تیمملی ایتالیا، ویلسون هم از ایتالیا، یک ملیپوش پرتغالی و رومرو و کابانار از پاراگوئه که بسیار خوب بودند. این اسامی برای حدود 35 سال قبل است و همه اسامی را یادم نیست. همینهایی که در ذهنم مانده، به این دلیل است که ما مثل یک خانواده بودیم. هم در تاج مثل خانواده بودیم و هم در کاسموس. من با همه دوست بودم. عدهای دسته و باند برای خودشان دارند اما من همواره با همه ارتباط صمیمانهای داشتم. در همان تاج همه بازیکنان از جمله حسن روشن و حسن نظری مثل برادران من بودند. نه فقط بازیکنان، حتی روزنامهنگاران آن زمان نیز دوست خوب من بودند و بسیار برای من باارزش هستند.
هر سال میگویم امسال به ایران برمیگردم
وقتی در کاسموس بودم 13 بازیکن تیمملی از کشورهای مختلف داشتیم. هر دفعه برای آنها از تیمملی کشورشان دعوتنامه میآمد که بروند و بازی کنند اما برای من دعوتنامهای نیامد. همین شد که دیگر برای تیمملی بازی نکردم. بعد از پایان دوران فوتبالم هم دلیل خاصی نداشت که به ایران نیامدم. دوستانی از تیمملی قبلی و حالا که از ایران به آمریکا میآیند، میدانند من در اینجا فروشگاه ورزشی دارم. دوستانی مثل کریم باقری و مهدی مهدویکیا هر وقت به آمریکا میآیند، لطف میکنند و سری به من میزنند. خیلی گرفتار مسائل کاری شدهام و خدا را شکر میکنم که شرایط خوبی دارم. نمیدانم چطور بگویم اما همواره منتظر فرصتی هستم تا به ایران بیایم. هر سال به خودم میگویم امسال باید به ایران بروم. در همه این سالهایی که در آمریکا بودم، سالی نشده که فکر نکنم باید بروم ایران. این را از صمیم قلب میگویم زیرا واقعاً دوست دارم بعد از حدود 35 سال دوباره کشورم را ببینم. بعضی وقتها دوستانی مثل کریم باقری هم میگویند به ایران بیا و خودم واقعاً دوست دارم بیایم ایران و استادیومهایی که در آنها بازی کردهام و دوستانم را ببینم.
هفتهای 2 بار فوتبال بازی میکنم
بعد از پایان فوتبالم در آمریکا کارهای فوتبالی انجام دادم البته این را هم بگویم که هنوز هفتهای 2 بار فوتبال بازی میکنم آن هم به طور مرتب و با جوانها. حدود سه، چهار بار مربیگری کردهام اما وقتی کار خودم را شروع کردم، شرایط خوبی داشتم و سرم شلوغ شد. از طرف دیگر پسرم هم فوتبال بازی میکرد و بیشتر وقتم را گذاشتم برای تماشای تمرینات و مسابقات پسرم. همین مسائل آرام آرام فکر مربیگری را از سرم بیرون کرد وگرنه کارت مربیگری و مدرک آن را هم گرفتم اما آنقدر گرفتار کار خودم شدم که دیگر از مربیگری فاصله گرفتم.
مصطفی عرب از بهترینها بود
یکی از دردسرهای ما در نیویورک، این است که خیلی با ایران و ایرانیان در ارتباط نیستیم اما آنهایی که در کالیفرنیا زندگی میکنند، شرایطشان با ما فرق دارد. آنها تلویزیون ایرانی و ارتباط بیشتری با ایران دارند اما جایی که ما زندگی میکنیم خیلی کمتر ایرانی هست و این برای من یک مشکل است. من احترام بسیار زیادی برای همه بازیکنان تیمملی ایران قائل هستم اما خودم به جای مصطفی عرب وارد تیمملی شدم و فکر میکنم او یکی از بهترین مدافعان ایران در سمت چپ بود. من در تیم ارتشهای ایران کنار ایشان بودم و او یکی از بهترینها بود. بعد از مصطفی عرب هم عزت جانملکی.
پسرم مربی کاسموس است
اسم پسر من آلکو است و به خاطر علاقه زیادی که به یکی از همبازیانم داشتم، اسم آلکو را برایش انتخاب کردم. او فوتبالیست خوبی بود و برای تیمهای زیر 20 سال و امید آمریکا بازی کرد و یک بازی هم برای تیمملی اصلی آمریکا انجام داد اما متأسفانه مصدومیت بدی از ناحیه سر برایش ایجاد شد. بعد از مدتی برگشت و دوباره از ناحیه سر صدمه دید. این مصدومیت دفعه سوم هم اتفاق افتاد اما این بار کسی با او برخورد نکرد و فقط یک توپ به سرش خورد. بعد از این اتفاق، پزشکان گفتند اگر دیگر فوتبال بازی نکند، خیلی بهتر است و آلکو هم به همین دلیل فوتبال را کنار گذاشت. پسرم الان مربی شده و در کاسموس کمکمربی است. طی چند سال اخیر، خیلی از بازیکنان ایرانی که در خارج از کشور بودهاند به تیمملی ایران اضافه شدند و الان هم بازی میکنند اما برای آلکو هیچوقت این حرف به میان نیامد. به عنوان مثال در خود آمریکا وقتی میبینند یک بازیکن خیلی خوب آمریکایی در آلمان بازی میکند، او را میآورند تا برای تیمملیشان بازی کند. یا اینکه بازیکنان زیادی از کشورهای مختلف در خود تیمملی آلمان حضور دارند و به نظر من کار خوبی است که فدراسیونهای فوتبال مختلف دنیا این کار را انجام دهند و از همه پتانسیلی که دارند، استفاده کنند. در تیمملی ایران هم 3،2 سالی است که این اتفاق افتاده و به نظرم کار خوبی است. زمانی که پسرم فوتبال بازی میکرد، فدراسیون فوتبال ایران هیچ درخواست و دعوتی برای حضور او در تیمملی ایران نداشت و اصلاً این بحث مطرح نشد. البته برخی میگویند خودت باید پسرت را معرفی میکردی به فدراسیون ایران و بعضی هم میگویند تقصیر فدراسیون است. چرا نباید یک کشور از بازیکنانش در سایر کشورهای دنیا استفاده کند؟ این کار بسیار خوبی است و همه فدراسیونهای دنیا آن را انجام میدهند زیرا به نفعشان است. البته آلکو الان مربی شده و در کاسموس مربیگری میکند و فکر میکنم امروز و فردا میروند امارات برای یک اردوی 3 هفتهای.
هنوز پیراهن جامجهانی را نگه داشتهام
من هنوز پیراهن جامجهانی 1978 آرژانتین را نگه داشتهام. اولین چیزی هم که به محض دیدن آن پیراهن در ذهنم به وجود میآید، این است: افتخار. من به پوشیدن پیراهن تیمملی ایران افتخار میکنم و هرگز خاطرات آن را فراموش نمیکنم. در طی این چندین سال هر وقت یک ایرانی به نیویورک آمده و مرا دیده، از من در این مورد سؤال میکنند و هنوز از خیلی کشورهای دنیا، برای من عکس خودم با پیراهن تیمملی را میفرستند و میگویند آن را امضا کن. چند ماه پیش هم در کالیفرنیا بودم و آنجا از من قدردانی کردند. همانجا به مردم گفتم مدیون شما هستم. گفتم کار من فقط فوتبال بازی کردن بوده و یک فوتبالیست بودم اما شما مردم به من افتخار دادید و من را بزرگ کردید. از همه مردم ایران تشکر میکنم و همه اینها برای من یعنی افتخار. یک افتخار بسیار بزرگ و فراموشنشدنی.
موضوع اختلاف با تاج
آن اواخر یک اختلافاتی با تاج پیدا کردم. در مورد اختلافی که با تاج به وجود آمد، نمیدانم چگونه بگویم اما من آدم روراستی هستم و حرف خودم را میزنم. یک اختلافات درونتیمی و کاملاً فوتبالی به وجود آمد و چیز خاصی نبود. بعضی وقتها مسائلی به ذهن من میرسید و نظراتم را میگفتم اما مسئولان فکر میکردند من نباید صحبت کنم و عقایدم در مورد یک مسئله در تیم را بگویم. اختلاف ما سر همین بود اما من میگفتم نظراتم را میگویم و اگر نمیخواهید، مشکل خودتان است. آن زمان رئیس فوتبال یک فرد نظامی بود و میخواستند یک فرد نظامی را درون تیم بگذارند که من نظر خودم را داشتم. اختلاف خیلی بزرگی با تاج نداشتیم و همهاش فوتبالی بود نه چیز دیگر.
تیمملی الان مثل تیم جامجهانی 1978
تیمملی ایران را تعقیب میکنم و تا حدی در جریان اتفاقاتش هستم. از صعود تیمملی کشورم به جامجهانی بسیار خوشحال شدم اما باید بگویم گروهی که در آن قرار گرفتهایم، گروه سختی است. من از هر ایرانی که از ایران میآید، اولین سؤالم این است که شرایط آمادهسازی تیمملی چگونه است اما متأسفانه زیاد اخبار خوشحالکنندهای نمیشنوم. شما چطور فکر میکنید؟ حدود 2 ماه پیش با یکی از دوستان صحبت میکردم و پرسیدم تا الان تیمملی چند بازی دوستانه انجام داده که گفت هیچی و این اصلاً خوب نیست. شرایط ما در جامجهانی 1978 نیز همینطور بود و ما بازی تدارکاتی خاصی برای آمادهسازی نداشتیم. حدود 4،3 بازی خوب انجام دادیم اما باید خیلی بیشتر تدارک میدیدیم و بازی آمادهسازی انجام میدادیم تا با شرایط تیمهای خوب اروپایی بیشتر آشنا شویم و برایمان غریبه نباشند. تیمهای همگروه ما خیلی قدرتمند هستند و با تدارک خوب وارد بازیها میشوند. البته من مخالفم که بگویم هیچ تیمی شانس ندارد. ما هم شانس داریم و با توجه به غیرت و تعصبی که از بازیکنان ایرانی سراغ دارم، اطمینان دارم بیشترین سعی و تلاش خود را در زمین انجام میدهند. البته جدا از سخت بودن حریفان، این نوع برنامهریزی و نداشتن بازیهای تدارکاتی کار ما را سختتر میکند.
حداقل 9 بازی تدارکاتی خوب میخواهیم
کارلوس کروش مربی خوب و بزرگی است که تیم ما را به جامجهانی برده اما اگر حقیقتش را بخواهید، موفقیت در جامجهانی بیشتر کار بازیکنان است تا سرمربی و این بازیکنان هستند که باید در زمین موفقیت به دست بیاورند. ما شانس داریم اما اگر تدارک خوبی نبینیم، امیدمان خیلی کم میشود. ما با تیمهایی از اروپا، آمریکایجنوبی و آفریقا بازی داریم و فکر میکنم حداقل باید با تیمهای همقارهای هرکدام از این تیمها 3 بازی دوستانه انجام دهیم تا بازیکنان به سبک و روش بازی حریفانمان عادت کنند و آشنا شوند. شاید یک بازیکن ایرانی مقابل تیمهای آفریقایی خوب نباشد اما جلوی یک تیم اروپایی خیلی خوب بازی کند. اینها را مربی باید در دیدارهای دوستانه تجربه کند و بازیکنانش را در شرایط مختلفی امتحان کند تا شانس موفقیت بالا برود.
در مورد بوسنی میتوانم بگویم شانس تساوی و کسب امتیار داریم و حتی اگر روز خوبمان باشد، میتوانیم برنده هم بشویم. در مورد سابقه بازی تیمملی ایران با تیمهای آفریقایی چندان آگاهی ندارم اما باید بگویم نیجریه بسیار قدرتمند و قوی است. آرژانتین هم که جزو بهترینهای جهان است و برزیل مثل خانهاش است. آنها مدعی قهرمانی هستند و ما روز بسیار سختی مقابلشان داریم. یادم میآید خود ما هم قبل از بازی با هلند فکر نمیکردیم حریف چندان قدرتمندی باشد اما در خاک آرژانتین از خود آرژانتین هم بهتر بود. البته ما از هلند نمیترسیدیم و برای کسب نتیجه به میدان رفتیم اما با سبک بازی آنها آشنایی نداشتیم. مثلاً به محض اینکه به یکی از بازیکنانشان دست میزدیم، خودش را زمین میانداخت و داور خطا میگرفت و ما این را نمیدانستیم. در این کارها خیلی حرفهای بودند و به راحتی از ما خطا میگرفتند.
جامجهانی 78 سختتر از حالا بود
حضور در جامجهانی و بازی برای تیمملی کشوری، یک افتخار و هیجان بزرگ است. سال 1978 ایران برای اولین بار در جامجهانی شرکت کرد و با شرایط و رکورد خوبی پا به مسابقات گذاشت. همه بازیکنان هرچه در توان داشتند، نشان دادند. شاید نتایج آنطور که میخواستیم، نبود اما فراموش نکنید آن زمان فقط 16 تیم به جامجهانی راه پیدا میکردند و الان 32 تیم. 16 تیمی که آن دوران به جامجهانی میآمدند، همگی خوب و قدرتمند بودند اما میان 32 تیم الان شاید 12،10 تیم چندان قدرتمند نباشند. به همین دلیل کار ما در آن زمان خیلی سختتر بود زیرا حریفان سختتری داشتیم.
دست همه مردم را میبوسم
در پایان میخواهم از همه دوستداران فوتبال که این همه سال مرا تشویق و حمایت کردند، تشکر کنم. میخواهم به همه مردم ایران بگویم از صمیم قلب دوستشان دارم و برایشان احترام قائلم. مردم نقش بسیار زیادی در بزرگ شدن فوتبالیستها دارند و ما به آنها مدیونیم. تماشاگران، صاحبان اصلی فوتبال هستند ضمن اینکه باید تشکر ویژهای از خبرنگاران داشته باشم که همواره به ما فوتبالیستها لطف دارند و همینطور از همه مربیانم قدردانی میکنم و یادشان را گرامی میدارم. از دور همه شما را میبوسم. امیدوارم بتوانم امسال به ایران بیایم و دوباره کشورم را ببینم.