مطلب ارسالی کاربران
روزی در جنگلی...
💎روزی در جنگلی ، همه حیوانات جنگل از اوضاع روزگار ناراضی بوند.
بهمین خاطر پیش لاک پشت پیر دانا که در زیر زمین است و تمامی کره خاکی زمین بر روی لاک او قرار دارد و با حرکت لاک پشت، زمین به لرزه می افتد موجودات زمین داد می زنند که زلزله شده است، رفتند .
لاک پشت پیر دانا تمامی حیوانات جنگل را فرا خواند. سپس غذاهایشان را در یک گوشه ای گذاشت.
سپس از تمامی حیوانات خواست که به سوی های غذایشان بروند و هر حیوان غذای خودش را بردارد. تمامی حیوانات از جمله گرگ و میش و شیر و لک لک و فیل و زرافه وخرگوش و .... همه به یک باره به طرف طرف غذاها حمله ور شده اند و گردوگبار به هوا برخاست و هیچکدام از آنها نتوانستند غذای خودش را بردارند . لاک پشت دانا بعد، از همه خواست که هر یک از حیوانات یکی از غذاها را به اتفاقی بردارد و آن را به حیوانی بدهد که غذای آن حیوان هست. در کمتر از پنج دقیقه همه به غذای خود دست یافتند.
لاک پشت دانا در ادامه گفت: « همه دیوانهوار و سراسیمه در جستجوی سعادت خویش به این سوی و آن سوی چنگ میاندازیم و نمیدانیم سعادت ما در کجا واقع شده است. سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است.
نتیجه اخلاقی :
همین اتّفاق در زندگی ما میافتد. به یک دست سعادت آنها را به آنها بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید.»