"پلکانی به بهشت" یک اثر بسیار پیچیده , با آهنگسازی فوق العاده ,سولوی شاهکار و پراز آرایه ها و اصطلاحات ادبیست:
There's a lady who's sure all that glitters is gold
And she's buying a stairway to heaven
When she gets there she knows, if the stores are all closed
With a word she can get what she came for
Ooh, ooh, and she's buying a stairway to heaven
این بخش به همراه عمده ی بخش های این اثر درباره ی بانویی است که فکر میکند هرچیزی را میتواند با پول بخرد و خوشبخت باشد , و حتی میخواهد "پلکانی به سوی بهشت" را از راه مادی به دست آورد !برایش مهم نیست که چه موانعی در سر راه اش قرار دارد , چرا که مطمئن است با مادیات تمام این موانع بر طرف میشوند. ولی در ادامه نصیحت هایی را برای این بانو دارد ...
There's a sign on the wall but she wants to be sure
'Cause you know sometimes words have two meanings
In a tree by the brook, there's a songbird who sings
Sometimes all of our thoughts are misgiven
همیشه افکار ما درست نیستند و گاهی اوقات علائم و راهنما هایی که در زندگی خود میبینیم میتوانند دو معنا داشته باشند ! همانطور که در کنار درخت و جویبار ها با شنیدن آواز پرندگان آنقدر مدهوش میشویم که ممکن است متوجه برخی حقایق نشویم یا اشتباها از اطراف خود برداشت کنیم . مانند این بانو که مدهوش مادیات است و همه چیز را طلا میبیند..
There's a feeling I get when I look to the west
And my spirit is crying for leaving
In my thoughts I have seen rings of smoke through the trees
And the voices of those who stand looking
در ادبیات انگلیسی "به سوی غرب رفتن" نماد آزاد شدن و رهایی ست ! به سوی غربی که بهشت در آنجا قرار دارد , جایی که طبق تصوراتمان حلقه های ابر درختان را در بر گرفته اند و صدای خنده از همه جای آن به گوش میرسد .(پلنت از طرفداران سری کتاب های "ارباب حلقه ها" بود و در آخر این کتاب دو هابیت یعنی فرودو و بیلبو برای آزادی به غرب میروند)
And it's whispered that soon, if we all call the tune
Then the piper will lead us to reason
And a new day will dawn for those who stand long
And the forests will echo with laughter
در گوش هایمان همیشه نجوایی ست برای باور به اینکه اگر خودمان بخواهیم و گوش به زنگ باشیم "هدایتگر واقعی" ما را به مقصد نهایی
خواهد برد , و زندگی جدیدی را برای ما به ارمغان خواهد اورد و آنگاه درختان نیز با صدای بلند به خنده خواهند پرداخت . این بخش علاوه بر اشاره به رسیدن به بهشت باز هم برگرفته از کتاب ارباب حلقه هاست .خندیدن درختان سخنگوی "جنگل Fangorn" , سر سپردن به "گندالف" جادوگر پیر برای رسیدن به مقصد نهایی و ...
If there's a bustle in your hedgerow, don't be alarmed now
It's just a spring clean for the May queen
Yes, there are two paths you can go by, but in the long run
There's still time to change the road you're on
And it makes me wonder
"اگر برایت سختی و تاریکی در راه پیش آمد ,دل سرد نشو ! چون این مانند شبی تاریک است که از پس آن به زودی سحر خواهد رسید" (یک ضرب المثل و اصطلاح قدیمی)
همواره هر شخص در زندگی بر سر دوراهی خوب و بد قرار میگیرد ,هیچگاه برای انتخاب راه درست و بیرون آمدن از راه اشتباه دیر نیست. و این از جذابیت های زندگی ست.
Your head is humming and it won't go, in case you don't know
The piper's calling you to join him
Dear lady, can you hear the wind blow, and did you know
?Your stairway lies on the whispering wind
ای بانو (و سایر افراد مشابه او) ذهن ات برای رهایی و رسیدن به بهشت مورد نظرت تقلا میکند , ولی هیچ گاه نمیرسد ! چرا که نمیدانی راه ات اشتباه است ( و همه چیز با مادیات به دست نمی آید) و این پلکانی که تو به دنبالش هستی بر روی باد هواست و ناپایدار است !
هدایت گر واقعی تو را میخواند .. به او بپیوند !
And as we wind on down the road
Our shadows taller than our soul
There walks a lady we all know
Who shines white light and wants to show
How everything still turns to gold
And if you listen very hard
The tune will come to you at last
When all are one and one is all
To be a rock and not to roll
وقتی که در مسیر زندگی راه برمیداریم ,سایه های مان از روح های مان کوچکتر است به این معنا که همه ی ما گاهی اوقات کوته فکرانه عمل میکنیم , همانند این بانوی داستان ما که فکر میکرد همه چیز طلا و ثروت است ,و چگونه مادیات جلوی چشمانش را گرفته بود غافل از معنویات زندگی. ولی اگر در این راه زندگی هشیار باشیم ,ندا از سوی هدایت گر به سویمان خواهد آمد , که رهایی پیدا کنیم , به خودمان تکانی بدهیم ( Rock) و بیهوده نچرخیم (Roll)
(برگرفته از Rock 'n roll)
-
پلکانی به بهشت به منظور حالتی از جستجوی در روح، سفری در یک شبه افسانه، کفری در مسیر موسیقی اجرا می شود. گیتار کلاسیک و ترانه آن شاعران دوران رمانتیک را یاد آور میشوند، انگار طبیعت خودش به صدایی تبدیل شده و از دور حقیقت و راستی را برایمان نجوا می کند. مضمون کلیدی آهنگ، سفری در جستجوی مفاهیم جهانی پر از ابهام است، همراه با تحولی ثابت که در آهنگ برجسته شده و به دنبال صدایی مناسب می گردد. وقتی که این صدای مورد نظر انگار نهایتاً در اوج گرفتن تک نوازی گیتار جیمی پیج ظاهر می شود. که تقریبا از دقیقه شش آهنگ شروع به نواختن می کند و با حالتی روحانی و باشکوه شبیه به موسیقی افتتاحیه مراسم ها همراه می شود. انگار که این آهنگ می خواهد کانال و ارتباطی با روح نوعی خدای گیتار ایجاد کند. سپس انرژی آهنگ افسانهای و باورنکردنی می شود: رابرت پلنت یک هشت بند از ترانه را در اوجی بالاتر می خواند، گیتار ملایمتر می شود، بخش ضرب آهنگ آن نامرتب و تند می شود. آهنگ چندان مربوط به پیج به عنوان نوازنده ای منفرد نیست و بیشتر بر اساس گروهی است که با انرژی پیج نمایش می دهد. به قول سوزان فاست موسیقی شناس، جهشی از کاری انفرادی به اثری گروهی دیده میشود. سپس به نحوی انگار صدای هوی متال زیاد خوب نیست، رابرت واسلر می گوید: « ایزدانگاری/آخرالزمانی ناگهان از هم شکسته می شود، آهنگ با صدای پلنت بدون هم خوانی پایان می یابد، با بازگشتی به تاثیرگذاری و ایجاد حس اندوه و تنهایی از آغاز آهنگ همراه می شویم.» ما میمانیم وصدایی مبهم، البته همراه با حسی قوی از معنا و تشریفات که از تقابل و عدم پذیرش موسیقی پاپ امروزی (و مذهب سنتی) موجود در ترانه های متال و افسانه ای می توانیم ببینیم. در این صدای ضدفرهنگی، گشتن به دنبال معنا «در غرب» و از «مرغ نغمهخوانی که می خواند» حداقل اطمینانی رمانتیک وجود دارد که شامل برخی جنبههای روحانی است، چیزی که میتوان از طریق غرش، احساسات و عرفان موجود در راک تجربه کرد.