تصور کنید در کوه هستید و در حال یخ زدن وقصد دارید به یکی از بزرگترین دستاوردهای زندگیتان برسید: فتح اورست! اما اکنون، نمیتوانید ادامه دهید. اکسیژن کم آوردهاید و حتی کوچکترین تکانی برای بدنتان، بسیار سخت بهنظر می رسد. پس از ساعتها انتظار، گروهی از کوهنوردان را میبینید که درحال گذر هستند. به سمتتان میآیند... اما چه کمکی از دستشان برمیآید؟ هیچ!جز اینکه دقایقی، کنار شما باشند و دلداریتان دهند؟..این تنها یک داستانی ساختگی برای گذراندن زمان شما و تقویت تخیلتان نیست! حقیقتی است که تعداد بسیاری از کوهنوردان در تلاش برای فتح اورست، آن را با پوست و گوشت و خون خود تجربه کردهاند.
بدن انسانها به گونهای ساخته نشده است که در ارتفاعات بسیار، دوام بیاورد. برای همین است که کوهنوردانی که قصد فتح اورست را دارند، کپسول اکسیژن مکمل همراه خود میبرند زیرا هوا در اورست، آنقدر رقیق است که حتی با وجود اکسیژن مکمل، باز هم در ارتفاع بالای 8 هزار متر، هر دقیقه به مرگ نزدیکتر میشوید. بالای این ارتفاع را «منطقهی مرگ» (Death Zone) مینامند. مغز انسان از این طریق، گمراه شده و حتی کوچکترین حرکتهای بدن، نیازمند تلاشی بسیار عظیم خواهد بود. بنابراین به همراه داشتن بدن فردی مُرده نیز، تلاش بسیاری میخواهد و از این رو است که معمولاً این اجساد، در اورست رها میشوند. اکنون بیش از 200 جسد در برفهای این کوه یخ زدهاند و به دلیل سرمای بسیار شدید هوایی که در آن ارتفاع حاکم است، بسیار سالم باقی میمانند و گویی در زمان، ثابت هستند. به دلیل آنکه بدن این افراد، مدتهای بسیاری در مکانی ثابت باقی میمانند، به عنوان نشانه برای آدرس دادن در بلندترین کوه دنیا از آنها استفاده میشود. گویی برای هدفی بسیار بزرگتر از فتح اورست، به این دنیا آمده بودند: تبدیل شدن به نوری که نمایانگر مسیر برای دیگران باشند و آنها را به مقصد برسانند.
معروفترین نشانه در این کوه، جسدی است که «چکمههای سبز» یا Green Boots نام داشته و نشان از رنگ چکمههای او دارد. حدس و گمانهایی وجود دارد که این فرد، همان «سوانگ پالجور» (Tsewang Paljor)، عضو هندی گروهی است که در فاجعهی سال 1996 اورست به همراه دو نفر دیگر در گروهش، هلاک شدند.
این جسد، تبدیل به نشانهای شده است که بسیاری از کوهنوردانی که سعی در صعود از طریق مسیر مرز شمال شرقی را دارند، از آن استفاده میکنند.
داستان «فرانسیس آرسینتیوف»، داستانی تکان دهنده است. او در بیست و دوم ماه می سال 1998، به همراه همسر خود، «سرجی»، به قله اورست صعود کرد اما در زمان بازگشت، مسیر این دو از یکدیگر جدا شد. زمانی که همسر او در بیست و سوم ماه می به کمپ استراحتیشان بازگشت، متوجه شد «فرانسیس»، هنوز بازنگشته است و سر در پی او گذاشت تا بیابدش. در همین حین، گروهی کوهنورد، بدن نیمه جان فرانسیس را یافتند که هنوز، گرچه به سختی، زنده بود. آنها سعی در کمک به او داشتند، اما به دلیل دشواری مسیر پیش رو و به اتمام رسیدن اکسیژنشان، موفق نشدند. اندکی بعد، این تیم ازبکستانی، به سرجی رسیدند که به دنبال همسر خود بود. این آخرین باری بود که سرجی، زنده مشاهده شد. روز بعد، گروهی از کوهنوردان، فرانسیس را دیدند که دیگر راهی برای نجاتش وجود نداشت. پس از گذراندن زمانی حدود 1 ساعت در کنار فرانسیس در دمای منفی 30 درجه، آنها مجبور به بازگشت شدند. بعدها جسد سرجی نیز در کوهها پیدا شد که در تلاش برای یافتن همسر خود، سقوط کرده و جان سپرده بود. جسد یخ زدهی فرانسیس نیز مانند چکمههای سبز، در مسیر شمالی میان دو قله قرار داشت و هزاران کوهنورد، از کنار او میگذشتند. در سال 2007، یکی از کوهنوردانی که آخرین لحظات فرانسیس را کنار او گذرانده بود، به قصد کنار بردن بدن بیجان او از مسیر، به اورست بازگشت، اما پس از تلاشی ناموفق، بدن او را با پرچم آمریکا پوشاند و نوشتهای برای خانوادهی او روی جسد یخزدهاش گذاشت.
«دیوید شارپ» نیز همانند فرانسیس و سرجی، در تلاش برای صعود به قله اورست بدون گروه حمایتی بود و اکسیژن مکمل نیز همراه خود نداشت. بنا به حدس و گمانها، او روز 14 ماه می سال 2006، قله اورست را فتح کرد، اما در مسیر بازگشت، خستگی و سردرگمی در مسیر، او را کنار غاری که چکمههای سبز نزدیک دهانهی آن بود، متوقف کرد. حدود 40 کوهنورد، در روز 15ام از کنار او گذشتند، اما گمان کردند که بدن چکمههای سبز است و به کمک او نشتافتند. اما در این میان، فردی که متوجه شارپ شده بود، گروه خود را متوقف کرد؛ اما موفق نشد کمک خاصی کند. 9 ساعت بعد، در زمان بازگشت، دوباره او را دیدند که البته کار شارپ از کمک گذشته و در همان حال، یخ زده بود. بدن او، 1 سال پس از فوت، بنا به درخواست خانوادهاش، از آنجا برداشته شد.
یکی از قدیمیترین اجساد در کوه اورست، تا سال 1999، 75 سال پس از یخ زدنش، کشف نشده بود. «جرج مالوری» در دوران خود، یکی از معروفترین کوهنوردان بود و حتی میتوان آن را در تاریخ نیز، جزو بهترینها دانست. تا به امروز نیز کسی نمیداند که آیا او توانست قله اورست را در هشتم ژوئن 1924 فتح کند یا خیر. زمانی که او را یافتند، فاصلهی چندانی با قله نداشت و اکسیژن کافی برای طی مسیر به همراه داشت تا بتواند قله را فتح کند. با این حال، از آنجا که نه او و نه هیچکدام از همراهانش، زنده به پائین بازنگشتند، هنوز هم نمیدانیم که آیا موفق شدند یا خیر.
در سال 1999، گروهی به دنبال جسد مالوری گشتند تا پرده از این راز بردارند. اما جسد مومیایی شدهی او را یافتند که اطلاعات چندانی در اختیار متخصصان نمیگذاشت. او ظاهراً با پاره شدن طناب کنار کمرش، سقوط کرده و حین سقوط نیز، هنوز با طناب به یکی از همراهان خود به نام «آروین» وصل بود. این دو همراه هم، به کام مرگ فرو رفتند.
شواهدی وجود دارد که مالروی واقعاً اورست را فتح کرده بود. جالبترین مورد، این است که او در کیف خود، عکسی از همسرش به همراه داشت و به او قول داده بود در صورتی که بتواند اورست را فتح کند، آن را بالای قله بگذارد. زمانی که جسد او کشف و کیفش با دقت بررسی شد، اثری از عکس در آن نبود که میتواند نشانگر فتح شدن اورست توسط او باشد و اینکه در مسیر بازگشت، جان سپرده است.
اگر بتوان ثابت کرد که مالروی اورست را فتح کرده، او به عنوان اولین فاتح اورست لقب خواهد گرفت. زمانی که از او پرسیده بودند چرا قصد دارد اورست را فتح کند، پاسخ داد: "چون اورست وجود دارد" پاسخ به اینکه آیا چنین دلیلی، ارزش مردن دارد یا خیر، با خودتان. اما این پاسخ، انگیزهای است که سبب شد هزاران کوهنورد، پا جای پای او بگذارند تا بتوانند این قله را فتح کنند و امروزه، نشانههایی باشند که راه را به دیگر کوهنوردان نشان میدهند. اگر قصد داشتید با تور چین یا نپال سفر کنید، تماشای اورست را فراموش نکنید.