طرفدار دو آتیشه لیورپول🆑×6️⃣
شبی در محفلی با آه و سوزی
شنیدستم که مرد پارهدوزی
چنین می گفت با پیر عجوزی
گلی خوش بوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی بهدستم
گرفتم آن گل و کردم خمیری
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
بهترین رفیقی که میشه تو این دنیا داشت
عرزشی ، ساندیسی، آنتن بی هیچ ملاحظه ای بلاک میشن.
|
آخرین حضور 7 ساعت 56 دقیقه قبل
عضویت از 2 ماه 4 هفته قبل