در "تالار آینهها"، سومین مرحله از سفر هیپنوز، مخاطب به فضایی ماورایی قدم میگذارد که در آن هر آینه روایتی از خود پنهان را منعکس میکند. شایان واژخنیا در این ترک، شنونده را به مواجهه با تصاویر متکثر خویشتن دعوت میکند.
این قطعه، نقطه عطف آلبوم است؛ جایی که سوژه از شوک اولیه خارج شده و وارد مرحله نوستالژیک میشود. هر انعکاس، هر تصویر شکسته، داستانی دارد که باید شنیده و پذیرفته شود.
متن کامل آهنگ تالار آینهها
آغازه:
Step into the hall of mirrors, homie
Where every reflection tells a different story
about the man you think you know
But when all them mirrors shatter
That's when your true self finally show
Ya feel me?
ورد نخست: هوشنگ
تالار آینه هاس پرتو نور از هرسو
پنهان پشت تصویراس اهریمن ترسو
هرطرف یه انعکاس شکستی از نور
هیاهو و غوغاس خودستایی و غرور
خاطره های گذشته میرقصن جلو چشمات
خیره به آینهها، غرق میشی تو ماتمات
انعکاسا تو مختن شل میشه قدمات
میگذره از مخت تصویر تک تک غمهات
مخ سوت می کشه و تن می خوره یکه
عرق شرم از رخ آدم گنده می چکه
هر آینه یه قصه و هر تصویر یه معرکه
جگر تیکه تیکه بغض روح می ترکه
صدا شکستن میاد پشت پردههای حریر
مردی تو جنگ با خود، درگیره با تقدیر
بذار ذکر استاد تو مخت بشه تلقین
داستان شفا تو تاریخ بشه تحریر
برگردان: شایان
دیگه وقتشه که تاج بذارم به عهد خود وفا کنم
ماژدینی و پرستش می و باده رو رها کنم
شاید بتونم طلسمی پیدا کنم که درها رو بگشاد
دعا و جان فدا کنم و گره رو بگیرم وا کنم
دیگه وقتشه که خودمو تو انعکاسا پیدا کنم
تو احساس و التماس نقشمو هویدا کنم
جدا شدم و رها شدم چهها نکنم و چهها کنم
دیگه حاجت و آرزویی ندارم بخوام روا کنم
ورد دوم: شایان
غرق توهم و خلسه تو هزار آینه گیرم
صد تا تصویر از خودم همشون ازم دلگیرن
زندانبان تو آینه توفقس انعکاسها
تصاویر مس طعمه اهرمنان در کمینن
من اون مرد خسته درونم طوفانی به راست
تو سینم خشمی کهنه آتشفشانی بر پاست
هر تصویر شکسته پشتش یه دروغ قدیمی
پوشیده نقابی کهنه رو صورتی زخمی
مشتا می رقصن رو هوا و سکوت شب میشکنه
می کوبم به آینه ها این جنگ با خویشتنه
نور از سقف میتابه به خرده های شکسته
رقص نوره تو تالار، الماس و خون تو شیشه
تو آینه ی پایانی منتظره یه تصویر
افتاده به نفس نفس مغرور شده اسیر
مشت آخر همچو پتک و شیشه ترک به ترک
تصمیمی سترگ سنگ یخ میشه رگ به رگ
برگردان: شایان
دیگه وقتشه که تاج بذارم به عهد خود وفا کنم
ماژدینی و پرستش می و باده رو رها کنم
شاید بتونم طلسمی پیدا کنم که درها رو بگشاد
دعا و جان فدا کنم و گره رو بگیرم وا کنم
دیگه وقتشه که خودمو تو انعکاسا پیدا کنم
تو احساس و التماس نقشمو هویدا کنم
جدا شدم و رها شدم چهها نکنم و چهها کنم
دیگه حاجت و آرزویی ندارم بخوام روا کنم
پایانه:
پولکهای شیشه ای میدرخشن تو نور
Now look at all these glass pieces
Scattered across the floor
هر تیکه یه روایت هر خرده شیشه یه حکایت
دیگه همشون خرد شدن
حالا دیگه می تونی برسی به یکرنگی و یگانگی
Now you’re free from what came before
نجات یافتی از هزار تیکگی
یکپارچه بدون دریدگی
From many selves to one true soul
برای محتوای انحصاری، تفسیر لایههای پنهان آلبوم، و اطلاع از برنامههای آینده شایان واژخنیا، وی را در اینستاگرام دنبال کنید:
@Shayanrapper
#هیپنوز #شایان_واژخنیا #تالار_آینه_ها #رپ_فارسی #کیمیاگری_صوت