چشم تو چلچراغ رو خاموش کرد
پادشاه تاجش رو فراموش کرد
گرگ و میشه نگاه تو
طوفان لب بوسه خواه تو
بودنت برا من یه قماره
تا جهان ببازه کامل
کاش میشد تا فراموش کرد
آتیش تنت رو خاموش کرد
کاش میشد کامل پاکش کرد
هر چی از تو موند رو خاکش کرد
تو که روحت یه دشت بکره
واسه تنت، سکرت
چشمات، دریا، آبی
روحت فرداست، لبت شرابی
خواب رفت تا تو به رویا بتازی
این کاخ، این تو، این تو که بسازی
یه حمومی سیت بسازم
چهل ستون، چهل پنجره
جانم چهل ستون، چهل پنجره
کج کلاه خان توش نِشیند
با یراق و سلسله
جانم با یراق و سلسله
ای حمومی، ای حمومی
راه حموم از کجاست
جانم راه حموم از کجاست
کیسه مخمل سیت بدوزم
سنگ پا شویش طلا
جانم سنگ پا شویش طلا
دل میگه برو برو
نه پس بیا، بیا بیا
برو برو که خوب شناختمت
خوب شد که دل نباختمت
برو برو که خوب شناختمت
خوب شد که دل نباختمت
ظاهر آروم، درون آتش سوزان
مثل بادی، گاه نسیمی گاهی طوفان
آفرین بر عاشقی که برگزیدت
چشم سر نه، چشم دل تو رو دیدت
برو برو که خوب شناختمت
خوب شد که دل نباختمت
برو برو که خوب شناختمت
خوب شد که دل نباختمت
برو برو که خوب شناختمت
خوب شد که دل نباختمت
یه حمومی من بسازم
چهل ستون، چهل پنجره
جانم چهل ستون، چهل پنجره