1- Room(2015 )
یکی از تکان دهنده ترین اتفاقات سالهای گذشته در سال 2008 در اتریش رخ داد. در این سال اعلام شد که مرد اتریشی به نام یوزف فریتزل دختر 19 ساله اش را به مدت 24 سال در زیرزمین خانه اش حبس کرده و در طی این مدت بارها به او تجاوز جنسی کرده و از او صاحب 6 فرزند نیز شده است. این پرونده تکان دهنده باعث خشم بهت و حیرت افکار عمومی شد و دنیا را برای مدتها در شوک فرو برد. این پرونده باعث شد تا سوالات بسیاری درباره نحوه اطلاع از وضعیت شهروندان هنگام مفقود شدن آنان شکل بگیرد و راه کارهای متنوعی برای اطلاع از وضعیت آنان مطرح شود.
داستان فریتزل سبب شد تا ایده نوشتن یک داستان در این باره به سراغ اِما داناهیو بیاید. « اتاق » نام کتابی بود که در سال 2012 توسط داناهیو انتشار یافت و توانست به موفقیت های بین المللی مناسبی نیز دست پیدا کند. این کتاب در ایران توسط علی قانع به فارسی ترجمه شده و از طریق انتشارات آموت قابل دسترس می باشد. داستان نسخه سینمایی این کتاب که خودِ داناهیو برگردان سینمایی آن را به رشته نگارش درآورده اینچنین است :
جوی نیوسام ( بری لارسون ) که از روی خیرخواهی قصد کمک به فردی به نام نیک ( شان بریجرز ) را دارد، توسط وی ربوده شده و به زیرزمین خانه نیک منتقل می شود. جوی به مدت هفت سال در این زیرزمین محبوس می گردد و مورد آزار و اذیت فراوانی قرار می گیرد. وی که حالا به همراه فرزند پنج ساله اش به نام جک ( جیکوب تریمبلی ) در این مکان گرفتار شده، سعی دارد تا دنیای ذهنی جیکوب را بی آنکه به ورطه نابودی کشیده شود همانند یک بچه عادی پرورش دهد و در عین حال کورسوی امیدی نیز برای فرار از شرایط داشته باشد
« اتاق » به بررسی رابطه میان مادر ( که در فیلم " ما " نامیده می شود ) و فرزند کوچکش جک می پردازد. جک 5 ساله شور و شوق کودکانه ای دارد اما به هیچ عنوان اطلاعاتی از دنیای پیرامون خود ندارد. وی در اتاقی محبوس شده و فکر می کند که دنیا نیز همانند آنچه که می بیند وجود دارد و ابدا نمی تواند ابعاد بزرگتری داشته باشد. " ما " که خود دچار انواع و اقسام بیماری های روحی و روانی شده، به سختی سعی می کند تا اجازه ندهد روح جک نیز مانند خودش، پوسیده و نابود شود.
2-Wonder(2017)
اعجوبه، داستان پسربچهای به نام آگوست پولمن را روایت میکند که به خاطر تفاوتهایی که در اثر ابتلا به سندرم تریچر کالینز از بدو تولد در چهرهاش وجود دارد، همیشه دور از اجتماع زندگی کرده و در خانه به آموختن درسهایش پرداختهاست. او بعد از رسیدن به کلاس پنجم تصمیم میگیرد به میان هم سن و سالانش رفته و در مدرسهای عادی به فراگیری درسهایش بپردازد.
دیالوگ های ماندگار در فیلم شگفتی – Wonder
دیالوگ ۱ : آگی: مامانم همیشه می گفت: اگه از جایی که هستی خوشت نمیاد ، تصور کن اونجایی هستی که دوست داری.
دیالوگ ۲ : سامر: وقتی باید بین درست بودن و مهربون بودن یکی و انتخاب کنید ، مهربون بودن و انتخاب کنید.
دیالوگ ۳ : آگی: شاید اگه ما می فهمیدیم که دیگران چه فکری می کنند ، می فهمیدیم که هیچ کس معمولی
نیست و همگی ما در زندگیمون لایق حداقل یک بار ایستاده تشویق شدنیم.
3- Lion(2016)
«شیر» به دو قسمت بزرگ تقسیم شده است. در قسمت اول که اتفاقا بیشتر از حد انتظاراتم ادامه پیدا کرد و یکجورهایی قسمتِ بسیار بهتری در مقایسه با قسمت دوم محسوب میشود، ما با پسربچهی ۵ سالهای به اسم سارو (سانی پاوار) آشنا میشویم که به همراه مادر، خواهر تازه به دنیا آمدهاش و برادر بزرگترش گودو در روستای دورافتاده، کوچک و فقیری در هند زندگی میکنند. سارو و گودو یک شب برای پیدا کردن کار از خانه دور میشوند. گودو برادرش را برای مدتی در ایستگاه قطار تنها میگذارد، سارو در قطاری که در ایستگاه متوقف است خوابش میبرد و وقتی بیدار میشود، خورشید بالا آمده است و خود را در قطار هوهوکشانی پیدا میکند که هزاران کیلومتر از محل زندگیشان دور شده است. قطار برای چند روزی از حرکت نمیایستد و به دور و دورترشدن ادامه میدهد. بالاخره وقتی سارو موفق به پیاده شدن از قطار میشود، خود را در منطقهی بیگانهای پیدا میکند نه زبان ساکنانش را میفهمد و نه در شلوغی ایستگاه قطار و شهر کسی به او اهمیت میدهد. تنها خطری که سارو را تهدید میکند اما سرگردانی در خیابان و تنهایی و گرسنگی نیست، بلکه خیلی زود معلوم میشود شهر پر از شکارچیان کودکی است که به روشهای مختلفی میخواهند از بچههای بیپناه و بیمحافظ سوءاستفاده کنند.
وقتی بالاخره پای سارو به یتیمخانه باز میشود، او هیچ اطلاعات یا وسیلهای برای پیدا کردن محل زندگیاش ندارد که به پلیس یا مددکاران اجتماعی بدهد. در نتیجه توسط زن و شوهری استرالیایی (دیوید ونهام و نیکول کیدمن) به فرزندی قبول میشود. قسمت دوم فیلم به بیش از ۲۰ سال بعد فلشفوروارد میزند. جایی که حالا نقش سارو را دو پاتال بازی میکند؛ مرد جوانی که مشغول تحصیل در یک دانشگاه خوب و لذت بردن از زندگی راحتش است که ناگهان طوری مورد حملهی خاطرات دوران کودکی و عذاب وجدان قرار میگیرد که کامپیوترش را روشن میکند، سرویس گوگل ارث را باز میکند و شروع به جستجو در نقشه برای یافتن محل زندگیاش میکند. از آنجایی که خاطرات سارو از کودکی تا بزرگسالی بههمریخته شده و تغییر کرده و از آنجایی که شعاع جستجو هم خیلی خیلی وسیع است، او کار سختی پیشرو دارد و این موضوع خیلی روی زندگی شخصیاش تاثیر منفی میگذارد.
4- Whiplash (2014)
مرد جوانی به نام اندرو نیمن در اتاقی دور افتاده در شب مشغول تمرین دراماش که صدای طبل و سنجهایش به گوشِ آقای فلچرِ مرموز و بدنام میرسد؛ برجستهترین معلم مدرسهی موسیقی نیویورک و رهبر مهمترین گروهِ جازِ مدرسه. فلچر صبر میکند. اجرای اندرو را میبیند. اولین نشانههای شخصیتِ شوماش را در دستورهایش نمایان میکند و نهایتا اندرو را نادیده گرفته و ترک میکند. اندرو نمیتواند از این موقعیت طلایی برای تحتتاثیرقرار دادن بزرگترین استاد مدرسه استفاده کند. او افسرده و سرشکسته به زندگی عادی و کلاسهای تمرینِ روزانهاش بازمیگردد. البته نادیده گرفتن اندرو توسط فلچر، یکی از اولین بارهایی است که داستان ما را با اخلاقِ غیرقابلپیشبینی و نحوهی تدریساش آشنا میکند و این آخرین بار هم نخواهد بود. از سویی، اندرو هیچ نمیداند فلچر چگونه آدمی است. مخصوصا اندرویی که از لحاظ ارتباطاتِ اجتماعی عجیب و ضعیف است و آنقدر ساده و بیگناه است که هنوز با پدرش برنامهی هفتگی تماشای فیلم دارد و البته خانوادهاش هم چندان شرایط و دستاوردهایش را نمیبینند. اندرو اما درکنار این بهشدت جاهطلب و باانگیزه است و خدا نکند قصد رسیدن به هدفی را داشته باشد. طولی نمیکشد که این جوانِ بیآلایش بیخبر از همهجا به زنجیرهای نبرد روانکاوانهی فلچر کشیده میشود. فلچر کسی است که در تدریس از بازیهای زننده و بیرحمانهی ذهنی استفاده میکند. دانشآموزهایش را به فراتر از عقلانیت و سلامتشان هُل میدهد و حتی قادر است آنقدر به این کار ادامه دهد تا یا کلا محدودیتهای تحملِ ذهنیشان را از هم بشکند یا آنها را به فراتر از مرزهای تواناییهایشان سوق دهد.
5- Gone Girl (2014)
این فیلم قضاوت شما رو مورد پرسش اساسی قرار میدهد ، داستان فیلم درباره یک نویسنده سابق اهل منهتن نیویورک به نام نیک ( بن افلک ) می باشد که هم اکنون کار نویسندگی را رها کرده و به شهر میزوری بازگشته و یک کافه را اداره می کند. نیک همسری زیبا به نام اِمی ( رزموند پایک ) دارد که در آستانه جشن گرفتن پنجمین سالگرد پیوند مشترکشان می باشند. اما در سالگرد ازدواج این دو، ناگهان اِمی ناپدید می شود و نیک نیز پلیس را در جریان این موضوع قرار می دهد تا بتوانند همسرش را بیابند. برای بررسی موضوع، کاراگاه روندا ( کیم دیکنز ) و جیم ( پاتریک فاگیت ) به محل اعزام می شوند تا تحقیقاتشان را درباره ناپدید شدن اِمی آغاز کنند. آنها در جریان بررسی های خود متوجه لکه های خون مشکوکی بر روی کابینت آشپزخانه می شوند و این باعث می شود آنها به خودِ نیک مظنون شوند و...
6- Apartment (1960)
سی.سی. باکستر (جک لمون) در شرکت بیمهٔ بسیار بزرگی کارمند جزء است. او مجرد است و در آپارتمانی به تنهایی زندگی میکند. بعضی از مدیران میانی شرکت برای این که ساعتی با معشوقهٔ خود خلوت کنند از آپارتمان باکستر استفاده میکنند. باکستر مردی شریف و خجالتی است و هیچ دوست یا معشوقهای ندارد اما عاشق دختر جوانی به نام فرن کیوبلیک (شرلی مکلین) است فرن در شرکت آسانسورچی است. یکی از شبها که باکستر به خانه میآید تا استراحت کند در رختخواب دراز کشیده است که یکی از مدیران میانی، آقای دابیش (ری والستون)، به او اطلاع میدهد دختری که شبیه مریلن مونرو است را میخواهد به آپارتمان او بیاورد. مخالفت باکستر نتیجهای ندارد و ...
7- Vertigo(1958)
به تماشای شاهکار آلفرد هیچکاک بنشینید ، پلیسی در یک تعقیب و گریز بروی پشت بام های سان فرانسیسکو کشته می شود و باعث مرگ کارگاه اسکاتی فرگوسن است . وی از ارتفاع بشدت می ترسد . او که دچار عذاب وجدان شده است از تشکیلات پلیس بیرون می آید و برای آرامش یافتن به محبوبه اش میچ روی می آورد . میج سعی داردبا مراقبت و دلداری اسکاتی رابه خود بیاورد. یکی اررفقای دوران دانشکده ،اسکاتی را استخدام می کند تا همسرش را که تمایل به خودکشی دارد را تعقیب کند . ولی رفقیق اسکاتی در واقع تصمیم به کشتن زنش را دارد .همسری که اسکاتی دنبال می کند. در حقیقت معشوقه ی رفیق اسکاتی " مادلن" است. در حالی که اسکاتی و مادلن به سوی یک بازی موش و گربه ی مرگبار کشیده شده اند، اسکاتی سراز پا نشناخته عاشق مادلن می شود.
8- Life is Beautiful (1946)
گوییدو، مردی یهودی است که به تازگی با همراهی دوستش از روستا، به شهر آمده است. در این میان، با دختر خانمی معلم و اشراف زاده آشنا می شود و آن ها به هم علاقه مند می شوند. طی یک سری ماجراهای طنزآمیز، گوییدو موفق می شود با خانم دورا، ازدواج کند. آن ها یک زندگی عاشقانه را آغاز می کنند و به زودی صاحب پسری می شوند. زندگی شاد و مفرح و پر از محبت این خانواده سه نفره همچنان جریان دارد تا این که…
دورا، ناگهان با خانه خالی از همسر و فرزندش مواجه می شود. از آنجا که همسر دورا، گوییدو، یک یهودی است و اکنون در بحبوحه جنگ جهانی دوم به سر می برند، به زودی متوجه می شود که همسر و فرزندش را برای اسارت در اردوگاه کار اجباری اعزام کرده اند. دورا، با این که می تواند به این سفر سخت و طاقت فرسا نرود (چون یهودی نیست)، اما همسر و فرزندش را دنبال می کند و زندگی در اردوگاه کار اجباری، هرچند دور و هرچند نزدیک به همسر و فرزندش را، انتخاب می کند.
9- Rear Window(1954)
پنجره پشتی فیلمی است به شدت تکنیکی که ریزشدن روی جنبههای مختلف تکنیکی آن مانند حرکت دوربین و نوع فیلمبرداریاش از حوصله این مقاله خارج است. داستان فیلم در مورد مرد عکاسی به نام جف است که به دلیل سانحهای از ناحیه پا دچار آسیب شده و مجبور است برای مدتی خانه نشین شود (و ما هم به همراه او خانه نشین میشویم!) . در طول این مدت برای این که حوصلهاش سر نرود با دوربین خانه همسایههای روبهروییاش را دید میزند. در این میان او به مرد همسایه مشکوک میشود و حس میکند که زنش را به قتل رسانده است. داستان فیلم ساده است اما فیلمنامه، روایت و شخصیتها همه چندلایه هستند و همین موضوع دست هیچکاک را برای پرداختی استادانه باز میگذارند. کلیت فیلم بر روی موضوع چشم چرانی درزندگی مردم استوار است. تمام نماهای فیلم از همان اتاقی که جف در آن سکونت دارد گرفته شده است. ما بالاجبار همراه جف در خانه حبس هستیم و مجبوریم از دوربین او و از چشم او (شاید هم چشم هیچکاک!) داخل خانه همسایهها را دید بزنیم و به حریم شخصی آنها تجاور کنیم. در واقع فیلم نوعی توالی اتفاقات دارد مانند وقتی که شما خواب میبینید که در خواب خود خواب میبینید! در اینجا هم ما مشغول تماشا کردن شخصی هستیم که خود در حال تماشا کردن چیز دیگری است. نتیجه این تماشا از سوی ما و تجاوز به حریم خصوصی همسایهها از سوی جف، این است که به باطن همسایهها نفوذ میکنیم. همه ما روزانه با اشخاص مختلفی سر و کار داریم. شخصیت هر یک از آنها مخصوص خود آن فرد است و ما نیز وی را به همان شکلی که دیدهایم و میشناسیم قبول میکنیم. به عبارتی ما فقط ظاهر آنها را میبینیم و کنکاشی داخل زندگیشان نمیکنیم. چه بسا هر یک از آنها در خلوت خود شخص دیگری باشند و زمانهای بسیاری حرف و عملشان با هم مغایرت پیدا کند. همان گونه که خود ما نیز ممکن است در حالتی که پیش خانواده خود هستیم و هنگامی که پیش دوستان هستیم و در هنگام تنهایی سه حالت کاملا مختلف را داشته باشیم. در پنجره پشتی ما از کالبد مناسبات عادی زندگی بیرون کشیده میشویم و از طریق دوربین عکاس که میتواند نمادی از چشم تیزبین شخص هیچکاک باشد به “درون” زندگی همسایهها، که آنها هم نمادی از تمام جامعه تلقی میشوند، نگاه میکنیم. در میان این کنکاشها مخاطب متوجه میشود این جماعت خودشان نیستند و اینجاست که مخاطب به مرد همسایه بابت کشتن همسرش مظنون میشود.
10- 12 Angry men(1957)
برای خود من ذره ای امکان ندارد لیست رو تمام کنم و از بهترین فیلمی که تاکنون دیده ام نام نبرم
نوجوانی هجده ساله از اهالی امریکا لاتین متهم به قتل پدرش گردیده است. شواهد نشان میدهد او با ضربات متعدد چاقو پدر خود را به قتل رسانده است، گرچه نوجوان که به نظر ضعیف و افسرده حال میرسد این اتهام را قبول ندارد با این حال وجود چاقویی در محل وقوع حادثه که متعلق به نوجوان مذکور است و او ادعا میکند آن را مدتی قبل گم کرده و خبری هم از محل آن نداشته است، به عنوان مدرک جرم، دلیلی برای مجرم شناختن او از سوی دادگاه شده است.[۶] حال دوازده مرد از طبقات مختلف اجتماعی به عنوان اعضای هیئت منصفه دادگاه، مأمور تصمیم گیری نهایی درباره این پرونده شدهاند.