این مطلب نوشته که اینجانب هست برای ادای دین به همه افرادی که خالصانه و با محبت زندگی خود را برای ما با فداکاری تمام کرده اند .
💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜
رویای پر از راز مادرم در کودکی زیبایی بود .
بیشتر از هر کسی در روز می درخشید دختر متولد روز خورشید .
🌼🌼🌼🌼🌼
این افکار با عشق زندگی می ساختند و من قصر ارزوهای او بودم . مادر می کوشید که برای حفظ من و هر روز به سیلی سپرده در صورت برای حفظ ابرو پناه می برد . گل های پامچال در بالکن رشد میکردند و با گذشت زمان آسمان داشت آبی تر می شد . مادر یک رویا داشت در این سالهای اش و من سالها غرق در خاطرات بچگی تا بدانم که مادر چه آرزویی داشت و با رویاهای نوبرانه آرزوهای بهاری اش از آغازش چه کرد .
☘️☘️☘️☘️☘️
با صدایی محو حرف دلم را می خواند یک لیوان گل گاو زبان می آورد و با صدایی که جان می برد می گوید ، بدون نگاه به نیاز روزمره ببخش داشته های خود را و لطفا فرزندم همیشه لبخند بر لب داشته باش . می گوید هزاران قصه و مرا در فکر می برد . از من که متولد نشده قبل از تولد می خواستم برای آمدن به دنیا بی قراری کنم . می گوید و می فهم بهتر از هر کس و سخت تر از تمام افتاب ها و کمی شیرین تر از آغاز عشق زندگی رویایی قبل از من به حال می گوید . می خواهم به مانند مادر فقط بزرگسال شوم و کودکانه آروز کنم . می خواهم مانند یک مادر که یک دنیای طولانی و سالم دنیای هدیه های خداوندی شان یعنی کودکان هدیه دهم .
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هدیه واقعی آرامش بود و مرام و معرفت و رفاقت و شاید بهترین روز ما روزی بود که در تپه ای سبز بودیم و او عاشقانه به صحبت هایی بی قرار پدر می خندید من آن روز همه ما دیگر در بلندی نه غمی در قلب داشتیم و نه فکر .
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
روزی گفت یکی را می خواهد به آرامش این ابرها . نگفت به دلبری که ولی گویم اش در دل شاید حتی شاید مادر من نیز از پریزاد قصه ها خسته است و از شما چه پنهان به مانند اسب سفید امید به پایان فیلم ها دل بسته است . ولی ابر باران می شود و دیگر نیست . اما او ابر را برای گل هایش فرا میخواند و خود به عطر نم باران بسنده می کند .
حاجت و خواسته او تنها شادی اش ما بود و من را درخواستی در زندگیش نبود جز لبخند .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
راستی تو رویای مادرت چی بود؟
به عنوان یک دختر
وقتی که کودکی زیبا بود.
متولد روز سبز
تبدیل شد به یک بزرگسال مثل من
راستی تو چه رؤيايي تا الان داشتي؟
مامان، متاسفم
اکنون من تعجب میکنم
من هرگز از رویایی که ارزشمند بود نخواسته ام.
فقط از ابتدا با تو شاد بودم
دلبری که از خود گذشته متولد نمی شد اگر تو و خنده هایت نبودی
من می خواهم قبل از اینکه به یک مادر تبدیل شوم
دنیا دنیا آرزوی برآورده باشم
من میخواهم رویاهای تو را حفظ کنم
گرچه با از خود گذشتگی کمی سخت است که زندگی کرد
و حتی اگر بیشتر ما زندگی ساده می کنیم، و سخت تر است آروزی دیگران بودن . اما حس خوبیست
من می خواهم بهتر از هر کس دیگر انجام دهم.
مامان، من به خوبی کار می کنم.
مثل یک بزرگسال
همیشه زنده باش لطفا
بهتر می شوم با بودنت
سالم باش بدون درد
این همه چیزی است که من می خواهم
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
سیمرغ آسمان اول می گذرد و سنگ آسیاب همچنان می کوبد و بعد از سالها حالا اما زمان در اختیار است.
وقتی سکوت می کنی من فقط می توانم با گلهای روی پیراهنت فکر کنم که چقدر زیباست .
من می خواهم برای یک ثانیه بی قراری تو را برای بر اورده کردن رویاهایم در این سالها احساس کنم
مادر سالهاست که فراموشی گرفته است و چه بگویم در دل شاید مادر من شادی میخواهد در این سرای نگهداریش
من مثل یک پرنده سفید پرواز میمونم
خورشید من
من از رویای تو بوی گل را فهمیدم
تصمیم من قطعیست
رویای من شده ایثار .
تابستان می گذرد و من گل هایی زیبا برایت از دشت آرزوهایت آورده ام
آرام بخواب
💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜💛💚❤️💙💜