هجوم مغولان به کشورهای اسلامی، از عظیمترین فجایع تاریخ این سرزمینهاست. به گفتهی یکی از محققان، کشورگشاییهای مغول، آنچنان دامنهدار بود که پیش از آن، هرگز همانند آن دیده نشده بود. در نتیجهی این طوفان، بربریت بر آسیا و نیمی از اروپا غلبه کرد که خود، خشنترین تمدنی بود که بشریت به ناچار باید آن را تحمل میکرد. اقوام و ملل بسیار زیادی از وطن خود، پراکنده شدند و نژاد بسیاری از نواحی، تغییر شکل دائمی یافت. مغولان بربر، در تاریخ بشر، به عنوان نمایندگان کشتارهای همگانی شناخته شدند و این بربرها، شرورترین افرادی بودند که ملتهای زیادی را به کلی نابود کردند. تاجیکان و ایرانیان، نیز از ملتهایی بودند که ظلم و ستم مغول را از سرگذرانده و جراحت و آسیبی که از آنها دیدهاند، تا روزگار کنون باقی است.
صحت این ادعا را میتوان در فاجعهی نیشابور مشاهده کرد. متاسفانه، با وجود پیشرفت علم تاریخشناسی ایران و شرقشناسی کشورهای خارجی، تاریخ تصرف نیشابور، از جانب مغول و عواقب آن، به طوری که باید و شاید، مورد پژوهش کامل قرار نگرفته است. البته ناگفته نماند که پیرامون این رویداد تلخ، آثار ادبی و علمی زیادی نوشته شده است و تقریبا واقعیات دوران مغول را به درستی روایت کردهاند. اما در میان آثار علمی و تحقیقاتی که در رابطه با این موضوع، طی سالهای اخیر، به زبانهای مختلف، تالیف شده است، تحقیقات دانشمندان شناخته شدهای از قبیل و. و. بارتولد، عباس اقبال، ای.ب. پطروشفسکی، و دیگران را میتوان به عنوان مهمترین و مفیدترین پژوهشها در زمینهی تاریخ استیلای نیشابور، معرفی کرد. ولی همانگونه که اشاره شد تحقیق در این باره، هنوز هم کامل نیست. سوالات مهم زیادی، نیازی به پاسخ دارند. از جمله دورهبندی تاریخ استیلای نیشابور، بررسی شورش مردم نیشابور و روستاهای آن علیه مغول، عواقب حملهی مغول برای شهرهای بزرگ و روستاها و ... از جمله، سؤالات اساسی است که در این تحقیق به آن پرداخته شده.
- ورود مغول به نیشابور
سلطان محمد خوارزمشاه، با وجود آنکه لشگریان زیادی داشت، نتوانست در مقابل حملهی چنگیزخان، ایستادگی کند. شهر و ولایات ماوراءالنهر، هر یک به طور جداگانه، علیه مغولان جنگیدند. سلطان، به بهانهی آنکه لشگر جدیدی را آماده کند، به سوی خراسان گریخت و بر طبق خبری، وی در تاریخ 12 صفر 617هـ/18 آوریل 1220م وارد نیشابور شد و یک روز هم در آنجا توقف نکرد و به سمت بغداد روانه شد. سپاهسالاران مغول، همچنان به تعقیب او ادامه میدادند. پس از مدتی، دستههای سربازان –تغوچارنویان- داماد چنگیزخان، برای تصرف ولایات خراسان، عازم این دیار شدند. همزمان، دستههای برکه نویان هم به لشگر تغوچارنویان پیوستند. هریک از دستههای مغول، وظیفهی معین داشتند ولی تاکتیک تصرف شهرها و روستاها، یکی بود. یعنی روستاها و دهکدههای کوچکتر را تخریب میکردند و مردان را به اسارت میگرفتند تا در محاصرهی شهرهای بزرگ از آنها به عنوان نیروی حشری (قشون غیر منظم) استفاده کنند. این دستهها، قلعهها و حصارها را محاصره میکردند و توسط منجنیقها، دیوار قلعهها و حصارها را فرو میریختند، ساکنان شهرها را بیرون میراندند و سپس آنجا را غارت و تاراج میکردند و بعد از این، خود را مشغول قتل عام میکردند و لذت میبردند. مغولان، آنچنان وحشتی در میان مردم حکمفرما کرده بودند که هیچ فردی جرأت فرار و حرکت را نداشت. یکی از نویسندگان و شاهدان واقعهی فاجعهآور آن روزگار، در این مورد به نکتهی جالبی اشاره میکند و مینویسد: در این میان، وضعیت روحی اسیران، بسیار مطلوبتر از کسانی بود که در خانه به انتظار سرنوشت میلرزیدند.
زادگاه حکیم عمر خیام –شهر نیشابور- در انتظار تقدیر خویش بود. این شهر عظیم و تاریخی، در آن ایام، واقعا درخشانترین ستارهی خراسان، یه شمار میآمد. در کتاب «تاریخ جهانگشای» جوینی، راجع به جایگاه شهر نیشابور، قبل از مغول، آمده است: «اگر زمین را نسبت به فلک توان داد، بلاد، به مثابت نجوم آن گردد و نیشابور، از میان کواکب، زهرهی زهرای آسمان باشد و اگر تمثیل آن به نفس بشری رود، به حسب نفاست و عزت انسان، عین انسان تواند بود،
و ماذا یصنع المرء
ببغذاذ و کوفان
و نیشابور فی الارض
کالانسان فی الانسان
حبذا شهر نیشابور که در روی زمین
گر بهشتیست خود اینست و گر نی خود نیست.»
در یازدهم ماه ربیعالاول سال 617 هجری، سپاه جبه نویان و سبدی بهاد، به دروازهی شهر نیشابور رسیدند. جبه نویان، ابتدا 14 نفر سواره را که ساربان بودند، جهت تعقیب فرستاد. این گروه، از وضع وزیر شریفالدین، آگاه بودند. چند نفر از سواران دیگر به دنبال آنها رفته و در مسافت سه فرسنگی از شهر، آنها را یافتند که تعدادشان تقریبا هزار نفر بود و مغولان طی زد و خوردی، آنها را شکست دادند و هر چه که راجع به سلطان محمد خوارزمشاه لازم بود، به دست آورده و بعد از آن اسیران را از دم تیغ گذرانیدند. بعد از این، مغولان، از شهریان درخواستند که تسلیم شوند، و حاکم شعر –مجیرالملک- چنین پاسخ داد:
«شهر، از قبل سلطان، من دارم و من مردی پیرم، اهل قلم و شما بر عقب سلطان میروید، اگر بر سلطان، ظفر باشد ملک شما راست و من نیز بنده باشم.»
ولی او تغذیهی مغولان را تامین کرد و آنان نیز به تعقیب سلطان به راه افتادند. بعد از رفتن این سپاه، روز به روز سپاهیان جدید دشمن به نیشابور نزدیک میشدند. این اوضاع، تا اول ربیعالثانی ادامه پیدا کرد.
در این روز، جبه نویان، خود به نیشابور رسید و شیخالاسلام، قاضی و وزیر شهر را به نزد خود فراخواند. اما رؤسای شهرف به اسم خود، سه نفر از طبقهی متوسط شهر را نزد نویان مغول فرستادند تا در مورد تغذیه و علوفهی مغولان، به گفت و گو پردازند. جبه نویان، متنی را به حروف ایغوری و با مهر سرخ به آنها داد و از این طریق، از آنها خواست تا سپاهیان مغول را از نظر غذا تامین کنند و نیز دستور داد تا هرچه زودتر حصارهای اطراف شهر، تخریب شود و بعد از این، جبه نویان نیز به دنبال سلطان خوارزمشاه به راه افتاد. اما هر جای را که ترک میکردند، غنایم به جای گذاشته و شحنه و حاکم جدیدی تعیین میکردند. سپاهیان مغول که برای تصرف نیشابور آمده بودند، هنوز هم بسیار کم بودند و به این خاطر، جرأت حمله به این شهر را نداشتند و فقط به غارت و چپاول اطراف شهر میپرداختند.
خراسان آن روزگار، بیشتر از بیست شهر متوسط داشت و بدین علت، مغولان در ابتدا به تصرف این شهرها پرداختند. بعد از آنکه این شهرها و دهکدهها را تصرف کردند، با نیروی بیشتر و قویتر، روانهی نیشابور شدند.
- شورش مردم نیشابور
پس از رفتن سپاه جبه نویان، گذر دستههای دیگر مغولان تا مدتی قطع شد. در این هنگام بود که آوازهی پیروزی سلطان خوارزمشاه در عراق، بر چنگیزخان در میان مردم پیچید و به این دلیل، در نیشابور شورش علیه مغول آغز شد. شحنهی توس که از طرف مغول، در این شهر گماشته شده بود، به شادیاخ، پیکی فرستاد و از نیشابوریان خواست تا هر چه زودتر تسلیم شوند ولی جوابی تحقیرآمیز دریافت کرد مبنی بر این که شهرنشینان، قصد تسلیم شدن ندارند. در این هنگام، در توس به رهبری سراجالدین، شورش علیه مغول آغاز شد و آنان نیز به نیشابوریان ملحق شدند و این قیامها، در مدت کوتاهی، شهرهای خراسان را فراگرفت.
سیدابوتراب، که یکی از خائنان در بین قیامکنندگان توس بود، به جانب استواء، نزدیکی کوهن، رهسپار شد و دربارهی کشته شدن شحنهی توس و شورش مردم، به قوش تیمورنویان مغول که همراه با سه هزار مغولی، در این نواحی گماشته شده بود، خبر داد. قوش تیمور، پیکی رابه سوی دیگر نویانها فرستاد و خود با دستههای سواری از استوا به جانب توس، روانه شد و از رهبران شورش، خواست تا تسلیم شوند.
سراجالدین –رهبر شورشیان- که با سه هزار نفر از همپیمانان، درحصار توس قرار گرفته بودند، درخواست قوش تیمور را رد کرد و میان اهالی و مغولان، زد و خوردی روی داد که شورشیان شکست خوردند و مغولان، آن قسمت از حصار توس را خراب کردند و در این مدت، سپاه جدید مغول، به توس رسیدند و شورش به طور کامل سرکوب شد. برای سرکوبی شورشیان نیشابور، تغاچرنویان –داماد چنگیزخان- همراه با چند تن از امرا و ده هزار سوار مغول، در اواسط ماه رمضان به نیشابور رسید و در اطراف شهر خیمه زد.
نیشابوریان، با جسارت کامل از این قوم بیگانه استقبال کردند. جمعیت نیشابوریان بیشتر از مغولان بود و برای دفاع از میهن و ناموس خود با جدیت میکوشیدند و هر کس توان استفاده از اسلحه را داشت، علیه مغول آماده میشد. جنگ نه برای زندگی، بلکه برای مرگ بود و همه آمادهی نثار کردن جان بودند.
مغولان، جنگ را شروع کردند و با منجنیق، شهر را سنگباران کردند. این جنگ نابرابر، سه شبانه روز طول کشید. در روز سوم، در مناره ی قره قوش، هنوز هم جنگ ادامه داشت. در این جنگ، تعداد زیادی از مغولان کشته شدند. در این میان، تغاچرنویان از مغولان، کشته شد. ولی نیشابوریان، از کشته شدن تغاچرنویان، خبردار نشدند. با این حال، مغولان، عقب نشستند و در جریان جنگ، دو نفر از اسیران که از چنگ مغولان، فرار کرده بودند به شهر وارد شدند و خبر کشته شدن تغاجرنویان را به مردم نیشابور دادند. مردم، بسیار شادمان شدند، چون این واقعه، یک واقعهی عادی نبود و مردم میدانستند که عاقبت این کار، برایشان گران تمام میشود و بدین سبب در جنگ با مغول، رشادتی عجیب از خود نشان میدادند. برکه نویان، چون دید که نیشابوریان، در جنگ مقاومت به خرج میدهند، مجبور شد تمامی دستههای مغول را به سوی سبزوار حرکت دهد و قسمتی از لشگریان برکه نویان نیز برای کمک به قوش تیمور، به جانب توس فرستاده شدند و بعد از تلاشهای فراوان، برکه نویان توانست قیام توس را سرکوب کند. قلعهی توس به تصرف برکه درآمد. رهبران شورش توس، همگی به قتل رسیدند. بر طبق فرمان برکه خان، حصارهای شهر توس خراب شد و شهرنشینان زیادی هم کشته شدند. بعد از تخریب، مغولان به سمت نوغان به راه افتادند. ساکنان نوغان و دهکدههای اطراف، علیه مغولان، مردانه جنگیدند. مغولان، بعد از جنگهای سخت در نوغان و قاره، همهی مردم را از دم تیغ گذراندند. سبزوار هم بعد از سه روز مقاومت، 28 رمضان، توسط مغولان تسخیر شد. برکه نویان فرمان داد تا تمامی مردم سبزوار را به قتل برسانند و چنانکه مورخان نوشتهاند، در سبزوار، بیش از 70 هزار نفر به قتل رسیدند. تمامی خیابانها و محلها، پر از اجساد کشتهشدگان شده بود.
زمانی که در سبزوار و نوغان، جنگ شدیدی میان مغولان و ایرانیان درگرفته بود. در این زمان، نیشابور را قحطی و گرسنگی فرا گرفت که در طول تاریخ یکصدسالهی آن شهر بیسابقه بود. گرسنگی به خصوص در فصل زمستان به اوج خود رسید.
بنابراین مردم در مقابل چنین فشارهای روحی و جسمی، هرگز نمیتوانستند مدت زیادی در مقابل مغولان، مقاومت کنند. علاوه بر این، در زمستان سال 617 هجری، قیمت گندم، خیلی بالا رفت. امرای شهر نیز ترک کردن شهر را ممنوع اعلام کردند و جمعیت بسیار زیادی، به فقر و فلاکت افتادند و خیلی از آنها از فرط گرسنگی، جان خود را از دست دادند. هر کس، یکی از نزدیکانش را از دست میداد به انتظار مرگ خود مینشست. با این وجود، هرگز خود را به دشمن، تسلیم نکردند.
در بهار 618 هجری/1221م، بعد از شکست مرو، تولی خان –پسر کوچک چنگیز خان- با لشگری انبوه، به سوی نیشابور روانه شد و هیچیک از رهبران شورش، از این حرکت مغول، خبری نداشتند. دستههای ده هزار نفرهی مغول، بعد از تاراچ روستاهای خراسان، به نیشابور رسیدند. این در حالی بود که هنوز نیشابوریان در برابر مغول ایستادگی میکردند. مغولان به تصور اینکه، کار تصرف نیشابور، آنچنان عادی و ساده نیست، با ارسال نامهای از شخص چنگیزخان، تقاضای کمک و فرستادن نیروی جدید کردند. در پاسخ، چنگیزخان، بهترین نویانهای خود را که به تازگی از تصرف شهرهای ماوراء النهر، فراغت نسبی حاصل کرده بودند، برای کمک به لشگر مغول، رهسپار نیشابور کرد. لشگرکشان نامی مغول، و چندی از دیگر نویان های مغول، با 50 هزار نفر سوار به سوی نیشابور آمدند و این شهر را مجددا محاصره کردند. این واقعه، بعد از رفتن سلطان جلال الدین به هندوستان رخ داد. لشگر شخی خوتو خو و چندی دیگر از نویانهای مغول در قسمت شرقی شهر و در روستای پوش جان که قبلا توسط دیگر دستهی مغول یعنی جبه نویان، غارت شده بود قرار گرفتند. این روستا، سرسبز و دارای آب فراوان بود. مغولان، خود را برای جنگ جدیدی علیه نیشابور آماده میکردند. تعداد منجنیقهای مغولان، بیش از 200 دستگاه بود. لشگر انبوه مغول، به سوی شادیاخ روانه شد. هرچند که شهر نیشابور در منطقهی سنگلاخ، واقع بود، ولی مغولان، در طول حرکت خود، برای منجنیقها و عرادهها، سنگهای زیادی جمعآوری کرده بودند و با خود میآوردند. چون به حصار نیشابور رسیدند، در اطراف شهر، خیمههای بسیار زدند و منجنیقها و عرادهها را در مقابل دیوارهای شهر قرار دادند. تولی خان، همراه دیگر نویانهای باتجربه، حصارهای شهر را به طور کامل از نظر گذرانیدند، تمام حصارهای شهر، مستحکم بودند و چنین به نظر میرسید که تخریب منارهها و دیوارها، ناممکن باشد. در حقیقت، دیوارهای شهر نیشابور، خیلی محکم و استوار بودند و تمام دروازههای شهر به روی مهاجمان بسته شده بود. قبل از رسیدن مغول، دیوارهای شهر، تعمیر شده و محافظان شهر، اسلحههای جنگی زیادی جمعآوری کرده بودند. مرم خستهی نیشابور، شاهد نیروی جدید مغول بودند که هیچ شباهتی با لشگر قبلی نداشت، اما آنها نیز بر دیوارهای شهر، سه هزار منجنیق کوچک و سبک، جاسازی کرده بودند و 300 منجنیق بزرگ، برای پرتاب سنگ و فنت و آتش نیز مهیا کرده بودند. مردم، میدانستند که این جنگ، دیگر عادی نیست، بله رو به رو شدن با مرگ است، پس باید تا آخرین نفس، مقاومت کرد و با این انگیزه جنگید که راه خلاصی نیست و عاقبت تسلیم یا جنگ، هر دو مرگ است. برخی از رؤسای شهر، قاضی بزرگ شهر –رکن الدین علی بم ابراهیم محمد- را نزد تولی خان فرستادند و از تولی خان خواستند که نیشابوریان را امان دهد، خان مغول، درخواست قاضی شهر را رد کرد و دستور داد تا او را به قتل برسانند.
صبحگاه روز چهارشنبه، 12 صفر سال 718 مطابق 17 آوریل 1221م، حملهی اصلی به نیشابور، آغاز شد. شهرنشینان، مردانه میجنگیدند، حتی هنگام نماز، برخی از دیوارهای شهر، بر اثر گلولهی دشمن تخریب شده و خندقها، پر از اجساد کشتهشدگان بود. در دروازهی شتربانان و منارهی قره قوش، جنگ خونین و سختی برقرار بود چرا که نیروهای فراوانی از دشمن، در این محل بود. پس از جنگهای سخت و خونین، مغولان بر دیوار خسرو کوشک، پرچم خود را برافراشتند و خود را به برج دقراقوش رساندند. با وجود دویار محکم دروازهی شتربانان، جنگ در این قسمت، هنوز شدت داشت، مغولان تلاش میکردند تا خود را به بالای دیوار برسانند، اما مدافعان شهر، هر کدام از آنها را به پایین پرت میکردند و بدین منوال، جنگ نیشابور، چند روز دیگر ادامه یافت. اهالی شهر، به شدت، ضعیف و خسته شده بودند، اما تعداد محاصرهکنندگان، کمتر و کمتر میشد. مغولان تقریبا تمامی شهر را تسخیر کردند و کم کم بر همهی قلعههای مستحکم، دست یافتند. در این مدت، تولی خان، از خیمهی خود که در سه فرسنگی شهر و در روستای چبتغراق واقع بود، دستور ورود به شهر را صادر کرد که به محض ورود مغولان به شهر، قتل و غارت آغاز شد. با وجود این نیز، نیشابوریان، هنوز تسلیم نمیشدند و در خرابهها و کوشکها، خود را پنهان میکردند، اما از دست مغولان، هیچ راه گریزی نبود و مرگ هر لحظه آنان را به آغوش خود میکشید. جنگ تا غروب آفتاب ادامه داشت. از تمامی کوچه پس کوچههای شهر، خون، موج میزد، اما مردم باز هم تسلیم نمیشدند. سربازان تولی خان، در جای جای شهر به جست جوی مجیر الملک پرداختند و عاقبت او را دستگیر کردند.
مجیرالملک، چون میدانست که مرگ او حتمی است به تمامی سوالات تولی خان، مغرورانه پاسخ میداد و حتی از سخنهای تیز و تند و دشنامهای ناروا نیز ابایی نداشت. تولی خان با لشگر خود، وارد شهر شد و مردان، زنان، فرزندان و پیران را یک به یک از دم تیغ میگذراندند. تولی خان به علت مرگ تغاچرنویان و برای انتقام گرفتن از مردم، اهالی شهر را به فجیعترین وضع، قصاص میکرد و به فرمان او، شهر، با خاک یکسان شد، تا دیگر نام و نشانی از آن باقی نماند. حتی دستور داد تا گربه ها و سگها و حتی هیچ موجود زندهای را امان ندهند و همه را قتل عام کنند.
خانزاده توملیون –چهارمین دختر چنگیز خان که زن بزرگ تغاچرنویان بود- با همراهانش به خرابههای نیشابور رسید، هر موجود زندهای را که مییافتند میکشتند. از میان آن همه اهالی شهر، تنها چند نفری توانستند از مرگ نجات یابند. در این باره، مورخی مینویسد:
«و به کینهی تغاجار، فرمان شده بود تا شهر را از خرابی، چنان کنند که در آنجا زراعت توان کرد و تا سگ و گربهی آن را به قصاص، زنده نگذارند و دختر چنگیزخان که خاتون تغاجار بود با خیل خویش در شهر آمد و هر کس که باقی مانده بود تمامت را بکشتند مگر چهارصد نفر را که به اسم پیشوری بیرون آوردند و به ترکستان بردند و اکنون از بقایای ایشان، فرزندان هستند و سرهای کشتگان را از تن جدا کردند و مجلس به نهادند مردان را جدا و زنان و کودکان را جدا.»
مطابق فرمان تولوی خان، در خاک نیشابور، گندم کشت شد. عطاملک جوینی، با سوز و گدازی خاص، این مورد را چنین مینویسد:
«چون تولی، عزم هراة مصمم گردانید، امیری را با چهار تازیک، آنجا بگذاشت تا بقایای زندگان را که یافتند بر عقب مردگان فرستادند، ذباب و ذئاب را از صدور صدور جشن ساختند، عقاب بر عقاب از لحوم غید عید کردند، نسور سور از نحور حور ترتیب دادند،
ماتت لفقد الظاعنین و دیارهم
فکانهم کانوا لها ارواحا
اماکن و مساکن با خاک یکسان هر ایوان که با کیوان از را ترفع برابری مینمود چون خاک بزاری تواضع پیشه گرفت، دور از خوشی و معموری دور شد.
قصور بعد از سرکشی در پای قصور افتاد، گلشن گلخن شد، صفوف بقاع قاعاً صغصفا گشت.
بلی استعبدته الحادثات فاصبحت
خواشع تعتاد السجود رباه
و عهدی به کالمندل الرطب عوده
یبیسا و کالمسک السحیق ثراه.»
شهر نیشابور را نیز این فاجعهی بزرگ تاریخ در بر گرفت و به طور وحشیانهای، گرفتار حملهی مغول شد. هزاران نفر در جنگ به قتل رسیدند. طبق اطلاعاتی که پس از رفتن لشگر مغول در طول 12 روز سرشماری از کشتهشدگان به دست آمد، نشان داد که بیش از یک میلیون و 450 هزار نفر در جنگ، کشته شدند. در حقیقت، این جنگ، عید مرگ در نیشابور بود. این سال، برای نیشابور، پر از فاجعه بود و بر سرنوشت آیندهی مردم این دیار، تاثیر بسیار بدی گذاشت. بعد از این واقعه، گویا زندگی در نیشابور، جای خود را به مرگ داده بود. محل عبور لشگر مغول، بیابان شد و تمامی شهر با خاک یکسان شد. تولوی خان، قبل از آنکه به طرف هرات روانه شود، 400 نفر از سربازان زر خرید خود را درخرابههای شهر نیشابور، باقی گذاشت تا آنها مخفیشدگان را نیز از دم تیغ بگذرانند. در هنگامی که مغولان مشغول قتل و غارت در نیشابور بودند، پیرمردی از اهالی نیشابور، که مردم برای او احترام خاصی قائل بودند به دست مغولی اسیر شد و یکی از سواران به هزار دینار این پیرمرد را خرید. اما پیرمرد گفت که: «مرا ارزان مفروش، قیمت من بسیار بیشتر از این است و تو میتوانی پول بیشتری بابت من بگیری.» سوار هم قبول کرد و گفت: پیرمرد میتوانست جان خود را نجات دهد اما زندگی برای او، دیگر معنایی نداشت. به یک اسیر پیر، هیچکس درهمی نمیداد. یکی از سربازان مغول، مسخرهکنان، ارزش این اسیر پیر را یک خلطه کاه، قیمت کرد و فریاد میزد که این اسیر را به یک خلطه کاه، خواهم داد. پیرمرد به سرباز مغول گفت: «زودتر بفروش که ارزش من بیش از این نیست.» خشم و غضب، سراپای سرباز مغول را فرا گرفت و با شمشیر، سر او را از تن جدا کرد. این پیرمرد کسی نبود جز، پیرعارفان، صاحب کتاب «منطق الطیر»، فریدالدین عطار نیشابوری.