1/4 https://www.tarafdari.com/node/1128713
تو اتاق پنجم یه اینه جادویی بود که روش نوشته شده بود: اگه با تمام وجود دنبال رقم اخری و اگه لیاقت داشته باشی عدد خود به خود رو اینه ظاهر میشه. فقط هیچکاری نکن و بدون پلک زدن به خودت تو اینه خیره شو.
بعد از مدتی نگاه کردن نوشته های روی اینه به هم ریخته شدن و دوباره به هم متصل شدن. این بار عدد 9 رو نشون میدادن. اخرین رقم هم معلوم شد.
دیوید مویس بدبخت به طرف ساختمون محل کارش رفت، عدد 51429 رو وارد کرد و در سنگی بزرگ با صدای تیکی باز شد.
وارد محل کار ربات شد. اولش تاریک بود و هیچی دیده نمیشد ولی با راه رفتن ربات لامپای اونجا به طور خودکار روشن میشدن. یه صدایی از طبقه بالایی میومد. صدای یه نفر که داشت دستور میداد و سر بقیه داد میکشید.
تصمیم گرفت بره بالا ببینه چه خبره. نه تا ربات مثل خودشو میدید و یه ربات بزرگتر که ازشون کار میکشید(برای هزارمین بار، دیوید مویس بدبخت میتونه خودشو به هر شکلی که بخواد در بیاره الانم شکل رباتیه که تو قسمت دوم مرحوم شد) ربات بزرگتر اونو دید و با فریاد گفت:
- چرا انقدر طول کشید احمق؟ مگه کشتن چند تا کاربر ضعیف چقدر طول میکشه؟
+ امم.. راستش یه کم قویتر از اونی بودن که فک میکردم.
- باز قابل قبول نیس. حالا که تنبلی کردی باید شیش ساعت بیشتر نگهبانی بدی.
+ از کجا قربان؟
- از سلول زندانیایی که از کهکشان طرفداری اوردیم دیگه احمق. یادت رفته هر روز دو ساعت از اون زندان نگهبانی میکنی؟ به جز کاه و ابی که رو میز هس حق نداری چیزی بهشون بدی.
+ درست میشه
- چی؟
+ منظورم اینه که اطاعت میشه. کارمو درست انجام میدم.
ربات S6 (همون گندهه) اخماشو تو هم کشید و از اونجا رفت. حالا بهترین فرصت بود تا زندانیای گمشده رو ازاد کنه و از اونجا بزنن بیرون. اما قبل از اینکه به طبقه سلولا بره صدای محکم و رسایی شنید
+ حالا برای انتقام اماده بشین.
صدا از قلعه اصلی میومد. دیوید مویس بدبخت اروم خودشو به اونجا رسوند و کاربرا رو دید که توسط خودشون گروگان گرفته شده بودن! و صدای ارباب کهکشان اومد که میگفت زجرکششون کنین
دیوید مویس بدبخت ناخوداگاه فریاد زد اینکارو نکنین
کل قصر به سمت او برگشتن و نگاه کردن
ادامه دارد...