این بار مسیر حرکت خود را تغییر داده و به جای گشت و گذار در خانههای متروکه، تسخیر شده و ترسناک، به سراغ یک موزه میرویم. شاید باورتان نشود، اما موزههایی هم هستند که به جای ارائهی آثار هنری و باستانی به نمایش چیزهایی میپردازند که باب طبع همه نبوده و چه بسی ترسناک و ناخوشایندند. "موزهی ماتر" (Mutter) از این جمله است.
مجموعه مقالات گردشگری وحشت، به معرفی بهترینهای دنیای ترس و هیجان پرداخته و بدون هیچ گونه پیشداوری، تنها به بیان مدارک و مستندات موجود در رابطه با این مکانها میپردازد. ما صحت و سقم این داستانها را تأیید نکرده و تنها در مقام معرفی، داستان هر کدام را برای شما بازگو میکنیم. قضاوت با شماست که این داستانها را بپذیرید یا خیر.
"هشدار، ممکن است برخی از تصاویر حاوی نکات ناراحت کننده باشند"
اگر روزی گذرتان به ایالت "پنسیلوانیا" و مرکز شهر "فیلادلفیا" افتاد، شاید باید سری هم به موزهی معروف ماتر بزنید، البته اگر عاشق تجربهی ترس، از منظری دیگر هستید. این موزه در سال ۱۸۶۳ تأسیس شد، درست مدت کمی بعد از آنکه دکتر "توماس دنت ماتر" (Thomas Dent Mutter) مجموعهی شگفت انگیز و نادر خود را به کالج طب فیلادلفیا اهدا کرد.
این مجموعه شامل انواع ناهنجاریهای جسمانی، مومی، نمونههایی از بیماریهای مختلف و کمتر دیده شده و البته تجهیزات پزشکی آن زمان است، چیزهایی که شاید باورتان نشود تا چه اندازه قدرت ترساندن مردم را دارند. امروزه، گردانندگان این موزه به دلیل بهره مندی از این مجموعهی گرانبها که شامل بیش از از بیست هزار نمونهی مختلف است، به خود میبالند. در کنار پزشکان و محققان عالم طب، این موزه سالانه پذیرای ۱۵ درصد بازدیدکنندهی عادی است. اما باور کنید همین دستهی کوچک با بازدید از این موزه، به اندازهی کافی برای باقی عمر خود، کابوس فراهم کردهاند.
هدف اصلی از تأسیس این موزه، کمک به آموزش و تحقیقات پزشکی در قلب فیلادلفیا بود. در این موزه چیزهایی به نمایش گذاشته شده است که شاید باورتان نشود، از برشهایی از مغز نابغهی معروف جهان "آلبرت اینشتین" گرفته تا بخشی از حنجرهی آبراهام لینکلن و صدها نمونهی نادر از اختلالات ژنیکی و ناهنجاریهای جسمانی دیگر. در واقع این موزه، نمونهای عجیب، تماشایی و البته ترسناک در تاریخچهی عمل پزشکی است.
در وجه کلی، این موزه بیش از هر کس دیگری، برای محققان دنیای زیست پزشکی جذابیت داشته و دنیای مملو از سرگرمی را برای آن دسته از افراد فراهم آورده است که حس کنجکاوی آمیخته با رگههایی از شیطنت بیمارگونه دارند. در واقع در این موزه شماری از ترسناکترین های این حوزه را مشاهده خواهید کرد که نمایشی واقعی از کابوسهای دلهرهآور هستد، به همین دلیل بهتر است حتی المقدور بازدید از این موزه را با شکم خالی به اتمام برسانید!
در ادامه همراه شما به تماشای گوشهای از عجیبترین داراییهای این موزه مینشینیم. نمونههایی که هر کدام درنوع خود جذاب، غیر عادی و البته تا حدودی ترسناک هستند.
مجموعهی عجیب شِوالیه جکسِن (Chevalier Jackson)
"شوالیه جکسون" در واقع یک “Otolaryngologist”بود، این واژه به طبیبی اطلاق میشود که به مطالعهی ناهنجاریهای ایجاد شده در ناحیه گوش، بینی، حلق، سر و گردن انسان میپردازد. این متخصص در دههی ۱۹۰۰، در کالج پزشکی فیلادلفیا مشغول به کار بود. او بیش از هر چیزی به دلیل توسعهی روشهای مخصوص برای خارج کردن اشیای خارجی از بدن بیماران خود به شهرت رسیده است، به عنوان مثال چیزهایی که به اَشکال مختلف باعث انسداد مسیر تنفسی بیماران میشدند.
آقای جکسون در طول دوران پربار کاری خود که ۷۵ سال به طول انجامید، چیزهای زیادی را از گلو، نای و ریهی بیماران خود خارج کرد که بخش قابل توجهی از آنها در این موزه به نمایش گذاشته شدهاند. حدود ۲.۳۷۴ شی همچون دکمه، سنجاق، انواع آجیل، سکه، تکههای استخوان، پیچ، دندان مصنوعی و اسباب بازیهای کوچک در کنار بسیاری از چیزهای دیگر بخشی از مجموعهی قابل توجه را تشکیل میدهند.
کتابهای جلد شده با پوست انسان
در این موزه شما میتوانید به تماشای نسخ متعددی از کتابهایی بنشینید که به پیدایش و تکامل انسان اختصاص دارند، درست در مجاورت این موزه، کتابخانهی تاریخی و پزشکی واقع شده که دارای یکی از بزرگترین مجموعه کتابهای مرتبط با تکامل انسان است، شاید بهتر است بگوییم بزرگترین مجموعهی جهان. در عین حال فرصت بازدید از کتابهای متفاوتی نیز نصیب بازدید کنندگان موزه ماتر میشود، کتابهایی که با پوست انسان روکش شدهاند! سه کتاب در این مجموعه وجود دارند که با پوست زنی به نام ماری لینچ (Mary Lynch) جلد شدهاند. زنی که به دلیل بیماری موسوم به "باتریشین" (Trichinosis) جان خود را از دست داد. این بیماری به دلیل انتقال انگل خوک به انسان به وجود میآید. در طول عملیات کالبدشکافی این زن، تکّهی بزرگی از پوست ران او جدا و برای سالها نگهداری شد و بعدها سه کتاب با موضوع تولد کودک، با این پوست روکش شدند.
کودکی بدون جمجمه
بخش قابل توجهی از مجموعه نمونههای ارائه شده در موزه ماتر به نام " نمونههای خیس" (Wet Specimens) نامیده میشوند. قسمتهایی از کالبد انسان که در شیشههایی مملو از فرمالدهید حفظ و نگهداری میشوند. به دلیل طبیعت شکننده و بافت در معرض آسیب، در حدود ۱۳۰۰ محفظهی شیشهای مراقبت و نگهداری آنها را برعهده دارند. یکی از عجیبترین و در عین حال ترسناکترین نمونههای موجود، کودکی است که بدون جمجمه متولد شد. این کودک با توجه به وضعیت جسمانی خاصی و نادرش، امکان زندگی خارج از شکم مادر خود را نداشته و از دست رفت. اکنون او در تابوت شیشهای و خیس خود در آرامش است، اما بازدید کنندگانش را وحشتزده میکند.
مجموعه جمجمههای هِرتل (Hyrtl)
این مجموعهی تماشایی و جالب توجه از نزدیک ۱۳۹ جمجمهی انسان تشکیل شده است که به کالبد شناس وینی "ژوزف هِرتل" (Joseph Hyrtl) تعلق داشتهاند. متخصصی که تمام عمر خود را صرف مطالعهی جمعیت قفقازیهای اروپا کرد. او میخواست نشان دهد که برخلاف تئوریهای موجود، تنوع در آناتومی جمجمه در یک نژاد قابل مشاهده است. هر جمجمه روی دیوار آویخته شده و با جزئیاتی دقیق پیرامون سن فرد، نژاد و علت مرگ معرفی و تشریح شده است. این شرح کامل توسط خود هِرتل آماده و جمع آوری شده است.
کبد دوقلوهای سیامی
"چَنگ و اینگ بانکر" (Chang & Eng Bunker)، دوقلوهای به هم چسبیدهی تایلندی- آمریکایی بودند که در سال ۱۸۱۱ متولد شده و در ۱۸۷۴ فوت کردند. آنها از ناحیهی استخوان جناغ سینه به هم چسبیده و دارای یک کبد مشترک بودند. از طرف دیگر، جدا از این به هم پیوستگی، آنها هر کدام از نظر ساختار بدنی، یک مرد بالغ و مستقل بودند. دوقلوها هر کدام زندگی جداگانه داشته و اتفاقا با دو خواهر ازدواج کردند. چنگ صاحب ۱۱ فرزند شد در حالی که اینگ تنها ده فرزند داشت. پس از مرگ آنها این کبد مشترک در موزهی ماتر به نمایش گذاشته شده است.
کودک دو سر
همچون مورد دوقلوهای بانکر، موزهی ماتر دارای مجموعه بزرگ و قابل توجهی از جنینهای به هم چسبیده است که یکی از آنها جنینی است با دو سر. این جنین که در میان ظرف فرمالدهید قرار گرفته از بدنی واحد اما دارای دو سر برخوردار است. این دو سر به نامهای جیم و جو (Jim & Joe) شناخته میشوند. این نمونه در تالار "گِرچِن وُردِن" (Gretchen Worden) در معرض دید عموم قرار گرفته است. اتاقی که در یادبود کتابدار محبوب موزه که در سال ۲۰۰۴ فوت کرد، نام گذاری شده است.
ستون فقرات جان ویلکس بوث (John Wilkes Booth)
احتمالا این مورد خاص، علاوه بر پزشکان و متخصصان مورد توجه عاشقان تاریخ و رویدادهای معروف آن نیز قرار میگیرد. نمونهای از ستون فقرات کسی که رئیس جمهور وقت ایالات متحده، آبراهام لینکلن را ترور کرد. پس از آنکه "بوث" با شلیک نیروهای پلیس کشته شد، بدنش به واشنگتن فرستاده شد تا مورد کالبدشکافی قرار بگیرد. برای رسیدن به گلوله، سه مهرهی سوم، چهارم و پنجم او توسط متخصص کالبد شکافی خارج شد. این مهرهها بعدها به کالج پزشکی واشنگتن دی سی فرستاده شد. اما در نهایت سرنوشت آنها این بود که به همراه یک بخش از استخوان قفسهی سینه ویلکس در موزه ماتر به نمایش گذاشته شوند.
بانوی صابونی
این جسد که در پی نبش قبری در سال ۱۸۷۵ به دست آمده، به نام بانوی صابونی خوانده میشود آن هم به علت بقایای عجیب باقی مانده از جسد که حالتی شبیه به موم و صابون دارد. ظاهرا اجسادی که دارای چربی زیاد بدنی هستند، پس از مرگ به ندرت دچار چنین وضعیتی میشوند. وضعیتی که طی آن بدن به واسطه در هم شکستن چربی که به نام "چربی لاشه" (Adipocere) شناخته میشود، حالتی مومی به خود میگیرد. دانشمندان فعال موزهی ماتر معتقدند بانوی صابونی حول و حوش ۱۸۰۰ فوت کرده است. بدن او از نبش قبری در گورستان محلی به دست آمد که در دست مرمت و بازسازی بود. در آن زمان "جوزف لیدی" (Joseph Leidy)، متخصص کالبدشناسی دانشگاه فیلادفیا، شانس مطالعه روی این پدیدهی عجیب و غیر معمول را به دست آورد.
تومور آروارهی رئیس جمهور گروور کلیولند (Grover Cleveland)
یکی دیگر از نمونههای معروف نگهداری شده در ظروف فرمالدهید، تومور بزرگی است که در سال ۱۸۹۳ از آروارهی رئیس جمهور وقت آن زمان، "گروور کلیولند" خارج شد. در آن زمان که کشور آمریکا درگیر بحران و آشفتگی اقتصادی بود، کلیلوند تمایلی نداشت که آمریکایی ها را بیش از اندازه نگران کند. به همین دلیل او در یک قایق مورد جراحی قرار گرفته و گفته شد که تنها مشکل او، کشیدن دندان بوده است. خوشبختانه این تومور خوش خیم بود، هر چند خارج کردن آن، اثر خود را روی صورت رئیس جمهور باقی گذاشت.
اسکلت هری ایستلک (Harry Eastlack)
هری ایستلک در سال ۱۹۳۳ متولد شد. او از وضعیتی بی نهایت نادر رنج میبرد که به نام “Fibrodysplasia Ossificans Progressiva” یا به اختصار “FOP” شناخته میشود. تغییری در مکانیسم و عملکرد استخوانهای بدن، به طوری که عضلات و دیگر بافتهای بدن به تدریج به بافت استخوانی تبدیل میشوند. کل بدن او استخوانی شده بود، به طوری که قادر نبود حتی لبهای خود را برای صحبت کردن باز کند. ایستلک سرانجام درسال ۱۹۷۳ اندکی بعد از تولد چهل سالگیش فوت کرد. اسکلت غیر عادی او در کنار دیگر عجایب علم پزشکی، در موزهی ماتر حفظ و نگهداری میشود.
دیواری از چشم
در تور گردشی در موزهی ماتر، ممکن است این حس به شما القا شود که گویی کسی به شما نگاه میکند. خب البته این مسئله چندان هم جای شگفتی ندارد. در طبقهی پایین موزه، دیواری قرار گرفته که نزدیک به ۴۰ چشم روی آن در کنار هم چیده شدهاند، به همین دلیل آن را دیوار چشم مینامند. اگرچه آنها تنها نمونههایی مومی هستند، اما به اندازه کافی وحشتناک و ناخوشایند نیز هستند. این نمونهها به نوعی معرف مشکلات و بیماریهای چشمی همچون سرطان چشم، ورم ملتحمه، کیست و قانقاریا است.
پای مبتلا به دیابت و تکه هایی از رودهی انسان
"عکس تزئینی است"
یکی از کلکسیونهای عجیب موزه ماتر، محفظهی حاوی پای قطع شدهی انسان است. این پا متعلق به بیماری مبتلا به دیابت است. این بیمار از نِکروز بافتهای بدن که از عوارض بیماری دیابت است، رنج میبرده است.
در سال ۱۸۴۹، شهر فیلادلفیا شاهد شیوع بیماری وبا بود که در نهایت منجر به کشته شدن ۱۰۱۲ نفر شد. بخشهایی از رودهی کوچک یکی از این بیماران، دیگر نمونهی ناخوشایند و ترسناکی است که برای تحقیقات بیشتر در این موزه نگهداری میشود.
به هر حال ما نیز با شما هم نظریم که این موزه علاوه بر ترسناک بودن، مجموعهای عجیب، چندشآور و البته ناخوشایند را در معرض دید عموم قرار داده است. از سوی دیگر آن چه که در این موزه به بازدیدکنندگان عرضه میشود، نه داستانهای ترسناک و شاید خرافی، که نمونههای واقعی از آن چیزی است که حقیقتا در جهان ما وجود داشتهاند. و البته نمیتوان منکر این حقیقت شد که موزهی ماتر در شمار ترسناکترین نقاط این کرهی خاکی جای دارد.
پس شاید لازم است قبل از بازدید از چنین موزهای، فکر کرده و از خود بپرسید آیا این گردش به ظاهر علمی، ارزشش را دارد یا خیر؟
نظر شما در مورد این موزه چیست؟ فکر میکنید اگر روزی شانس بازدید از این موزه را داشتید، کدام را بیشتر حس میکردید، ترس؟ یا بیزاری؟