اختصاصی طرفداری- اگر بخواهیم برای حواشی فوتبال ریشه، ساقه و گل به تمثیل تعریف کنیم؛ بی هیچ شکی نژادپرستی و قوم گرایی گل سر درخت فوتبال است که از کیلومتر ها دورتر هم مشخص است. اما ریشه کجاست؟ تحقیقات بسیار فراوانی از سوی کشور های اروپایی خصوصا بر روی این مورد صورت گرفته است و تمامی آن ها تقریبا به یک نام رسیده اند؛ "سیاست". ریشه این درخت از سیاست آب می خورد. شهر شلوغ و پر رفت و آمدی را تصور کنید که آسمان خراش های بزرگ در آن موجود است و مردم هر روز با مترو به سر کار می روند و شب به خانه برمی گردند اما بنیان خانه هایشان، بنیان آسمان خراش هایشان و حتی بنیان قدم هایشان که با اطمینان روی سنگ و آسفالت برمی دارند، بر روی زمین هایی نمور، تاریک و حتی مخوف بنها نهاده شده است. فوتبال همان شهر زیباست که بنیانش روی سیاست قرار گرفته است. تمییز دادن سیاست، نژادپرستی و مذهب گرایی در فوتبال روز به روز سخت تر می شود، همانطور که کسی باور نمی کرد روزی بازی که تنها یک سرگرمی بود، بدل به پربیننده ترین ورزش دنیا شود.
در کتاب سیاه و سفید فوتبال اروپا، نوشته کریستوس کاسیمرس خبر از یک بیماری داده شده است. بیماری نژاد پرستی. اروپایی ها مدت هاست که می دانند چه ویروس بزرگی در حال گسترش است. اواخر قرن بیستم، زمانی که انگلیسی ها در یورو 96 به دنبال برگرداندن فوتبال به کشور خود بودند، هلندی ها تحقیقات عمیقی در مورد نژادپرستی، هولیگانیسم یا اوباش گری کردند. در این کتاب کشور های اروپای غربی و شرقی به دقت بررسی شده اند و بنیان ها و گرایش های مذهبی و سیاسی باشگاه ها و ملیت ها بررسی شده است. اواخر قرن 20 فضای اینترنت به مانند امروز نبود. بر طبق مطالب کتاب در آن سال ها 10 درصد وبسایت های ورزشی دنیا به ترویج مطالب نژادپرستی، سیاسی و لمپنیسم می پرداختند. در راس این کشور ها اسپانیا و ایتالیا بودند. وبسایت های کشور های انگلیس و فرانسه و آلمان در رده های بعدی بودند. به نوعی ریشه آنچه امروز در اخبار جریمه شدن بخش هایی از باشگاه های بزرگ فوتبال اروپا از جمله اینتر و یووه می شنویم از آنجا سرچشمه گرفته است. واژه هایی مثل کوروا نوردا یا جایگاه هایی که مخصوص به طرفداران دو آتیشه باشگاه ها است.
رسانه های دست راستی در اواخر قرن 20 با استفاده از فضای اینترنتی جهت گیری های سیاسی زیادی را وارد اذهان عمومی کرند، این ها را به ایدئولوژی های فردی بازیکنان و مدیران باشگاه ها اضافه کنید. این یعنی شاخه سازی در ایدئولوژی. فرض کنید هوادار لاتزیو هستید و در همه بازی های تیم خود را می بینید و در بخش اولترا ها هم نمی شینید، با هر بار رفتن به ورزشگاه دو به شکی در دل ایجاد می شود که اولترا بودن کار درستی است یا خیر؟ وقتی پائولو دی کانیو جلوی چشمانتان به شما سلام فاشیستی می دهد، فاشیست بی آنکه حتی خاطرات ملموسی از آن داشته باشید برای شما بدل به یک بت می شود، چون اسطوره شما جلوی چشمانتان به فاشیست ادای احترام کرده است. حال بر طبق اصول روانشناسی و جامعه شناسی در بسیاری از موارد برای نوجوانان اهمیت ندارد فاشیست چه هست و چه کرده است، نوجوان به فاشیست علاقه مند می شود چون اسطوره اش در زمین فوتبال فاشیست را دوست دارد. مهم نیست ایدئولوژی شخصی هر فرد چیست اما مهم است که اجماع این ایدئولوژی ها جامع را به کدام سمت می برد.
روزنامه گاردین در آخرین گزارشش از فوتبال انگلیس به این موضوع پرداخته است که برای ششمین سال متوالی آمار و گزارش های ثبت شده از توهین های نژادی در مسابقات فوتبال این کشور افزایش یافته است. در فصل 18-2017 این رقم نسبت به فصل قبل 11 درصد افزایش داشته است. این نشان از این است که در کشوری که خود را صاحب فوتبال می داند و برترین لیگ فوتبال را دارد، توهین های نژادی هر روز روبه افزایش است. توهین هایی که در اغلب موارد تنها به خاطر رنگ پوست است. رنگی که حتی پدران ما هم در ایجاد آن دخالتی نداشته اند. مسائل پیش آمده در مورد مسوت اوزیل و گوندوعان در تیم ملی آلمان نیز گل سر سبد این امر است که حتی مربوط به رنگ پوست هم نبود.
ژانویه سال گذشته بود که یکی از اولترا های تیم فوتبال خیخون در اسپانیا با انتشار ویدیویی فریاد سر داد:
ما بازیکن رنگین پوست نمی خواهیم، ما بازیکنانی برآمده از دل آکادمی باشگاه می خواهیم.
اما حالا که مقدمه ای در مورد توهین های نژادی و ریشه های آن و عوامل یا بهتر بگویم وسایل گسترش آن گفتیم، به آن بپردازیم که نژاد پرستی، قوم گرایی و هر واژه متداول در این زمینه یعنی چه؟ دانشگاه آکسفورد در سال 2007 کتابی مختصر و به زبان ساده به نوشته علی رتانسی منتشر کرد.
واژه مشهور Racism یا نژادپرستی از اوایل دهه 1930 میلادی وارد لغت نامه ها شد، زمانی که آلمانی ها به گفته خودشان در یک پروژه بزرگ دست به پاکسازی آلمان از نژاد یهودی زدند. اما این نشان از این نیست که بشریت حدود 100 سال است که نژاد پرستی می کند. این واژه 100 سال است که بر سر زبان ها افتاده است و در طول تاریخ این واژه بین فرقه ها و ادیان مختلف به اشکال مختلف جاری بوده است؛ چراکه ذات انسان علاقه به گرایش دارد، حال این گرایش در مکان های مختلف به شکل های مختلفی بروز می کند. پروژه آلمانی ها در اواخر دهه 30 تنها بخش کوچکی از نژادپرستی بشریت است. در واقع در زبان انگلیسی این پروژه را یک قوم گرایی می دانند و قوم گرایی خود یکی از شاخه های نژادپرستی تعریف شده است.
اعتقاد خیلی ها بر این است که در روزگار مدرن امروز، دیگر نژادپرستی از بین رفته است. اما آیا واقعا اینگونه است؟ در طول سی سال اخیر جوامع غربی قوانین سختی را بر علیه نژادپرستی تصویب کرده اند و کوشیده اند تا جلوی گسترش بیماری جدید دنیای مدرن را بگیرند. جامع شناسان با رشد روزافزون شبکه های اجتماعی دست به تحقیقات بزرگی در مورد گسترش نژادپرستی به وسیله شبکه های اجتماعی زده اند. نژاد پرستی به خوبی در فوتبال لمس می شود چون این ورزش در تمامی خانه ها رسوخ کرده است، در هر مکانی در موردش صحبت می شود و فراتر از زبان انگلیسی بدل به یک زبان جامع و ساده بین المللی شده است. اما فارغ از فوتبال نیز ویروس نژادپرستی در حال گسترش است؛ بی آنکه آن را حس کنیم.
در یادداشت های بعدی دو کتابی را ذکر کردیم باهم مخلوط می کنیم و شاخه های قوم گرایی و نژادپرستی در فوتبال را از زمان حیات فوتبال بررسی می کنیم. در این بین اما مهم ترین غلط رایجی که همه گاهی آن را صحیح می پنداریم، این است که ریشه نژادپرستی در حال خشکیده شدن است. اما نژاد پرستی و قوم گرایی هر روز و هر ثانیه در درون سلول های جامع مدرن و خصوصا فوتبال بزرگ تر می شود تا روزی که از ضعف کالبد ورزش استفاده کند و رخ بنماید؛ پرده ای که امروز حول جسم نژادپرستی را گرفته است ممکن است روزی افکنده شود و آن روز نه ما و نه آن ها! از تیغ تیز شمشیرش به سادگی جان به در نخواهیم برد. فوتبال وسیله ای است برای هشدار. برای اینکه بدانیم فراتر از درد های مالی و پول های هنگفت، ویروسی در زیر زمین، در حال گسترش است و اگر همه گیر شود، بی معنی ترین کلمه در حیات بشر بدل به "نژاد" می شود.