«مغزهای کوچک زنگزده» چه ازلحاظ فیلمنامه که به قلم خود سیدی است و چه ازلحاظ پرداخت موضوع و ساختار، فیلمی قابلاعتناست و تکمیلکننده مسیر فیلمسازی یک فیلمساز جوان است که دغدغه شبیه دیگران شدن ندارد و در راهی که خود انتخاب کرده است با آگاهی کامل گام برمیدارد و سبک شخصی خودش را به تکامل میرساند.
«مغزهای کوچک زنگزده» برخلاف «خشم و هیاهو»ساخته جنجالی قبلی سیدی، از یک داستان واقعی و یک معضل اجتماعی سر برنیاورده است و به معنی کلمه یک درام قصهگو و پرکشش است که روایت قهرمان اصلیاش را بهپیش میبرد.
سیدی در «مغزهای کوچک زنگزده» به فضای کمی فانتزی و سورئال «اعترافات ذهن خطرناک من»نزدیک میشود و به بهترین شکل، آن را به تکامل میرساند و در بطن فیلمش آن را به بار میآورد. سیدی بهعنوان فیلمسازی که سابقه کار گرافیکی و تصویری دارد، جز معدود فیلمسازانی است که تصویر را بهخوبی میشناسد و تکتک قابهایش در عین روایتگری، حرفهای بستهشدهاند و بیننده را مسحور زیبایی بصری یا در مورد «مغزهای کوچک زنگزده»زشتی اغراقآمیز که خود نوعی از به تصویر کشیدن زیبایی است میکند.(تاریخ زشتی-امبرتو اکو) در تمام طول فیلم، در ورای این قابهای زیبا، روایت جاری است و این هنر یک فیلمساز است که بتواند همانقدر که با بازیهای بصریاش روایتگری میکند، خارج از قاب نیز روایت را ادامه دهد و توجه بیننده را به همه ابعاد قصهاش جلب کند.
نقطه قوت تمام فیلمهای هومن سیدی، از تسلط وی بر آراستن تصویرش میآید و در «مغزهای کوچک زنگزده» شاهد بهترین میزانسن و فضاسازی هستیم که تا به امروز از او دیدهایم. اینکه سیدی شیفته سینمای غرب است و الگوی اصلی تمام فیلمهایش ازلحاظ دکوپاژ و میزانسن از فیلمهای غربی میآید قابلانکار نیست؛ موضوعی که خیلیها بهعنوان انتقاد به آخرین اثر وی نیز وارد میکنند. سینمای ملی بحثی مهم است که باید به آن پرداخت و مسلماً نسل جوان سینمای ایران هم باید در راستای تحقق آن گام بردارند، اما زمانی میتوان از این نوع میزانسن انتقاد کرد که به یک موضوع فرهنگی یا سنتی ایرانی-اسلامی نسبت داده شود نه زمانی که قصه فیلم در فضایی مانند ناکجاآباد روایت میشود و مرزهای جغرافیایی کمترین نقش را در روایت فیلم ایفا میکنند. «مغزهای کوچک زنگزده» فیلمی است که همانقدر که میتواند با مخاطب ایرانی ارتباط برقرار کند، در برقراری ارتباط با مخاطب خارجی هم موفق خواهد بود؛
مخصوصاً اینکه علاوه بر میزانسن و دکوپاژ غربیاش، خود قصه و روایت نیز از سینمای آمریکای لاتین میآید و این وامداری نهتنها عیبی بر آخرین اثر سیدی محسوب نمیشود که «مغزهای کوچک زنگزده» را از یک اثر مدرن به یک فیلم پستمدرن با ارجاعات سینمایی نزدیک میکند. «مغزهای کوچک زنگزده» یک اثر پستمدرن نیست و چنین ادعایی نیازمند عناصر زیادی در فیلم است که وجود ندارند و صرف اتکا به این ارجاعات یا حتی بازسازیها نمیتوان به این فیلم گفت پستمدرن.
اما رویکرد سیدی در تمام فیلمهایش و جهانبینی او که در تمام آثارش منعکس است، چیزی است که «مغزهای کوچک زنگزده» را به مقوله پستمدرن وارد میکند. وقتی از جهانبینی سیدی صحبت میکنیم، منظور نگاهش به هویت انسانی و سرنوشت بشریت است که با پوچی و تاریکی تمامنشدنی همراه است، دیدگاهی که «اعترافات ذهن خطرناک من» را شکل داد و در «مغزهای کوچک زنگزده» به شکل کاملتری نمود پیدا میکند؛ اسارت انسان در یک دور باطل و تمامنشدنی و بردگی هویت انسان درگرو قدرت برتری که همیشه او را تحت احاطه دارد.
نمیتوان از فضاسازی و میزانسن بینظیر سیدی در این فیلم گفت و از فیلمبرداری پیمان شادمان فرنگفت. شادمان فر که این روزها خیلی هم فعال است، مهارتش را جایی به رخ میکشد که در هیچ اثری به تکرار نمیافتد و همیشه نگاهی نو برای عرضه دارد. شادمان فر در کنار سیدی به جهان ذهنی که پشت داستان «مغزهای کوچک زنگزده» قرار دارد رنگ و بوی واقعیت میدهد. وقتی انسانهایی را میبینید که در پوچی هویتشان اسیرند و نمایی از گوسفندانی که در حال مرگ هستند، وقتی مونولوگ ابتدایی و انتهایی فیلم را در کنار تصاویر شادمان فر از آغل گوسفندان میگذارید، دیگر محال است که وقتی از سالن سینما خارج میشوید بوی گندی که فضای فیلم را احاطه کرده بود در بینیتان نپیچد.
همچنین بهجرئت میتوان ادعا کرد که فیلمنامه «مغزهای کوچک زنگزده» همه نواقص کارهای قبلیسیدی را جبران کرده و پختگی همین متن است که این درام قصهگو را به ثمر میرساند. فیلمنامهای که مبتنی بر شخصیتهاست و تکتک این شخصیتها آنقدر خوب و دقیق پرداختشدهاند که در همان دقایق اولیه فیلم بیننده را همراه میکنند. فیلمنامهای که با یک الگوی معمول سینمایی در انتهای فیلم به ابتدا برمیگردد ابتدا و انتهای فیلم را به هم پیوند میزند و علاوه بر اینکه جهانبینی فیلمساز را منعکس میکند، خود بهعنوان یک عنصر دراماتیک چفتوبست روایت را تضمین میکند و قصه کاراکترهای اصلی را در جهانی سرشار از زشتی و پلشتی بهپیش میبرد اما پایان نمیدهد، چراکه اساساً ایده پشت فیلمنامه «مغزهای کوچک زنگزده»بار مصیبت تمامنشدنی است. مصیبت چوپان بودن که از چوپانی به بعدی منتقل میشود و گله گوسفندانی که به دنبال چوپان خود چشمبسته حرکت میکنند.
گوسفندانی که داغ بردگیشان تا ابد بر پیشانیشان حکشده و بعد از آنها هم گوسفندان دیگری داغ مشابهی دریافت خواهند کرد. فیلمنامه «مغزهای کوچک زنگزده» همانقدر که در ابتدا و انتها حیرتانگیز است در میانه هم پر افتوخیز است و لحظهای به تماشاگر فرصت خارج شدن از فضای داستان را نمیدهد، گرهافکنیهای ابتدایی فیلم در یک سکانس عالی به گرهگشایی ختم میشود و نقطه اوج فیلم نفسگیر و جذاب است.
بازیگران «مغزهای کوچک زنگزده» بیشتر از میان شاگردهای سیدی انتخابشدهاند و دو نقش اصلی رانوید محمدزاده و فرهاد اصلانی ایفا میکنند. نوید محمدزاده را واقعاً باید اعجوبه بازیگری این نسل دانست که در هر نقشی میدرخشد و بیبدیل ظاهر میشود. اگر محمدزاده نبود شاید «مغزهای کوچک زنگزده» و سکانسهای زیبایش به اثرگذاری که اکنون میبینیم نبود.
پبازی اصلانی هم مثل همیشه کنترلشده و دقیق است و کاملاً در درام سیدی ذوب میشود. بازیگران فرعی هم خیلی بالاتر از حد تصورمان برای چند بازیگر غیرحرفهای ظاهر میشوند و درنتیجه تمام کاراکترهایی که در طول فیلم معرفی میشوند و در فیلمنامه خوب پرداختشدهاند باورپذیر و دوستداشتنی یا مورد نفرت هستند و بیننده را بیشازپیش در میان این قصه عجیب اسیر میکنند.
«مغزهای کوچک زنگزده» هم یک فیلم استثنایی در سینمای ایران است و هم یکقدم بزرگ روبهجلو در کارنامه فیلمسازی سیدی. فیلمی که هم مخاطب عام را جذب خواهد کرد و هم مخاطب خاص را درگیر خواهد نمود. «مغزهای کوچک زنگزده» از آن دسته فیلمهایی است که بعد از ترک سالن سینما همراهتان خواهد ماند و تا چند روز در فضای زرد و غبارگرفته فیلم اسیر خواهید بود و از خود سؤال خواهید کرد، چوپان کیست، گله کجاست؟