امیر ۱۹۹۶من وقتی چهارم دبستان بودم فهمیدم
قضیه مال حدود ۲۰ و چند سال پیشه
والدین من در یکی از معروف ترین و بزرگترین دبیرستان های دخترانه پسرانه ی تهران دبیر و مشاور تحصیلی بودن (دهه ۷۰ و اوایل ۸۰)
الان سالهاست بازنشسته شدن
کارشون خیلی درست بود، دانش آموزا چیزایی رو که از پدر مادرشون مخفی میکردن به سادگیو بدون خجالت با مشاورای مورد اعتماد و دلسوزی مثل والدین من درمیون میذاشتن و تقریبا همیشه جواب میگرفتند
دو تا کیف بزرگ رمز دار داشتن که هر روز یه تعداد از پرونده های مهم و چالش برانگیز رو از دبیرستان میاوردن خونه روش کار میکردن ، با هم دیگه ساعت ها در موردش مشورت میکردن که چه چجوری به بچه های مردم کمک کنیم
پرونده ها رو برای اینکه در صورت دزدیده شدن باعث آبروریزی نشن ،با کد های ۶ رقمی نامگذاری کرده بودن و هیچ اسم و مشخصاتی نداشت.
تمام سرگرمی دبستان و راهنمایی من این بود که هر وقت فرصت میشد یواشکی اون نامه ها رو برمیداشتم میخوندم .در اون نامه ها گاهی ریز ترین جزئیات روابط و خجالت آورترین احساساتی که یک نفر میتونه داشته باشه بدون هیچ ترسی ، توضیح داده شده بود. خیلی هاش رو اصلا نمیشه گفت
هر نامه یک کتاب داستان جالب بود. از دختری که از پسر همسایه با ذکر تمام توضیحات و احساساتش حامله شده بود تا شاگرد اول مدرسه که روزی ۲۰ بار میزد و افت شدید درسی پیدا کرده بود و اون پسری که به کفش های دختر همسایه فتیش پیدا کرده بود و نصفه شب اون کفش ها رو میاورد داخل اتاقتش و بغلشون میکرد و میبوسید
اوایل که میخوندم خیلی تعجب میکردم ولی چند سال که گذشت هر نامه و پرونده برام تبدیل شده بود به یک کلاس روان شناسی
این مسائل رو هم از همونجا و در یکی از اولین نامه هایی که خوندم فهمیدم. مال یه دختر بود که دو نفر رو در حین انجام اون کار دیده بود و به شدت اضطراب پیدا کرده بود
من قبلش به خاطر رشته تحصیلی برادرم در کتاب های پزشکی که دم دستم بود یه چیزایی در مورد این روابط دستگیرم شده بود و صفر کیلومتر نبودم ، متن رو که نمیفهمیدم ولی عکس ها خیلی گویا بود. ولی بازم خوش بین تر از این بودم که به همچین کار چندش آوری فکر کنم. تصورم از بچه دار شدن ، دعا خوندن و هم آغوشی بود و نه بیشتر.