یاور همیشه رئالیخودم:
همراه داداشم بودیم رو موتور.داشتیم میرفتیم پارک.حواسم نبود از روی چمنا رد شدیم.باغبون یه بار بهمون تذکر داد،گوش نکردیم!
رفتیم چنتا گل رو به گا دادیم،تذکر داد بازم گوش نکردیم.
آخر کارا رفتیم تخمه خوردیم و تف کردیم روی زمین.
باغبونه کفری شد اومد جلو رومون و شروع کرد به فحش دادن!
بعد من و داداشمم ادای آدمای کر و ناشنوا رو در آوریدیم.بنده خدا عذاب وجدان گرفت رفت😂😂😂