مطلب ارسالی کاربران
خزعبلات Baby babe ..part 1
میخواهم درباره ی ماریا بنویسم ..دختری که توانست بر تک تک افراد جهان ستم کند ..حقیقت ش ماریا اسم معشوقه ی قبلی ام بود که زمانی که از شدت زیبایی و شکوه دلباخته اش بودم و او دست رد به سینه ام زد و وقتی من پا پس کشیدم او بود که شیدایم شد و به هیچ دلیلی خودش را کشت ..
البته فقط صحنه سازی بود ..او به شدت حیله گر بود ..
هوس نوشتن به سرم زده است از آن نوشته های حماسی و با ارزش که باعث میشود موقع نشستن بر سنگ توالت بیشتر زور بزنی تا هر چه قدر میتوانی این کثافت را خارج کنی ..
آه راستی گفت بودم من یبوست دارم ؟؟!
هر چه قدر زور میزنم خالی نمیشوم و گاهی به اینکه روده هایم احتکار می کنند سخت شک دارم ..
شکمم رشد زیادی در این چند سال داشته است اما به نظر این بارداری طولانی تر است ..خیلی طولانی ..از بارداری فیل ها هم طولانی تر است ..!
آهنگ شادی گذاشتم که دختر صدا نازکی جیغ میزند : من میتونم ..من میتونم عصبانی نباشم وقتی به جان فکر میکنم ..
هر کتاب یا دفتری که مدتی با من زندگی کرده باشد پی میبرد من مثل هر کسی در حال غصه خوردن اتلاف وقت به سر میبرم .. تنهایی..ایمان ..امید ..هوس ..
لای هر کتاب و دفتری که باز میکنم ..کاغذ تا خورده ای به چشم میخورد که التماس میکند ..تقلا میکند تا دوباره آن را بخوانم و درس عبرتی از آدم قبلی بگیرم و من ...
آن نوشته را میخوانم م متأثر میشوم و در کنار یادداشت قبلی نوشته ی جدیدی مینویسم و این چرخه ادامه مییابد و من عادت میکنم به عادی شدن ..
همه چیز را به یاد می آورم ؟! خیر
هیچ چیز مطلق و همیشگی نیست ..پس چرا این شکاف بین ابروانم عمیق تر می شود ؟
شک و تردیدها .. آه چرا این کلمات این قدر رقت انگیز اند؟
فراموش کن ..میخوام یه متن تازه بنویسم یه متن شاد و سراسر زندگی ...
من ذات خود را نمی شناسم.