mostafa nazariاتفاقا بر عکس :)))
رفته بودیم ویلا یه ذره زمین رو باید شخم میزدم خواهرم هم کنارم بود ..کارم که تموم شد اصلا حواسم نبود داشتم بر میگشتم دسته بیل اروم ..خدا شاهده اروم به کفشش خورد ...همین لحظه مادرم گفت اخخخخ ای واااای... واااااای.. مواظب باش !!!
اخه گفتم خودش زبان داره خودش درد اگه کشیده بود چیزی میگفت !! تازه اروم به کفشش خورد .!! مادرم طوری رفتار کرد که انگار با شدت زدم و انگار به خودش زدم ...یعنی جای خواهرم حس میکرد :)))
فردایی هم همین طور شد ..داشتم باهاش فوتبال بازی میکردم .. رفتم اب بخورم که ادامه تمرین رو کنیم ..خوابیده بود با گوشی ور میرفت اروم چیپ زدم به سرش ! باز مادرم گفت ... اخخخخ :)))) .. بابا دروازه بانه مثلا .. باید تحمل کنه این چیزاااا رو ...