75 yazdan_gunnerتو دوران دانشجویی چابهار رفته بودیم گردش علمی ( رشتم زمین شناسی بود و کلی مسافرت می رفتیم) تو ایام تعطیلی های آخر اسفند بود. ما پسرا رو یه خوابگاه خارج شهر دادن اونجام هیچکس نبود خیلی هم بزرگ بود اتاق طبقه چهارم بهمون کلید دادن که برین اونجا خلاصه رفتیم و جاگیر شدیم اما در خود به خود باز و بسته میشد با اینکه هیچ بادی هم نبود عجیبتر اینکه دفعه آخر قفلم شد با کلید بازش کردیم ۵ تا پسر بودیم اینقدر ریدیم به خودمون وسایلمون رو برداشتیم و بدو اومدیم طبقه همکف تو نماز خونه و همه چراغهاش روشن کردیم تا چند روز که گردش علمیون طول کشید تا عصر سر زمین بودیم و بعدش آزاد تا آخر شبها می رفتیم بازار و نهایت آخر شب با ترس و لرز میامدیم تو نماز خونه میخوابیدم . به استاد و دخترامونم گفتیم کلی بهمون خندیدن و باور نکردن ولی ما واقعا ترسیدم .