مالکوم گلدول نویسنده ی کتاب اوتلایرز ( استثنایی ها ) که از پروفروشترین کتابهای سال بود، در بررسی خودش درمورد افرادی که به طرز خارق العاده ای موفق هستند، ادعا میکنه که افرادی که توی یک زمینه ای بسیار موفقند، موفقیتشون فقط زاده ی نبوغشون نیست بلکه شرایطی که خیلی وقتها عوامل خیلی ریز و کوچیکی هستند و با هیچ فاکتوری نمیشه اندازه گیریشون کرد توی کارشون اثر داشته که از حد یک انسان موفق به حد یک انسان فراموفق تبدیل می شوند.
مثال های جالبی توی این کتاب وجود داره و عوامل متعددی رو میشماره. مثلا یکی از عواملی که بیل گیتس رو یک انسان فراموفق میکنه و نسلهای بعدی مهندسهایی که توی آمریکا به دنیا اومدن رو به اون اندازه موفق نکرد، زمان به دنیا اومدن بیل گیتس بود که نه اونقدر زود بود که تکنولوژی کامپیوتر در حد تئوری باشه و نه اونقد دیر بود که حریف های زیادی داشته باشه. در واقع در زمانی به دنیا اومد که عرصه کاملا باز بود.
دلایل دیگه ای مثلا توی موفقیت این افراد هست مثل جغرافیا، مثل افرادی که اطرافشون بودن و لینک ها و ارتباطاتی که داشتن، مثل پولی که برای خرج کردن داشتن و ...
بین صحبت های طرفدارهای فوتبال، امروزه خیلی کلمه ی "بهترین تاریخ"، "فضایی"، "مریخی"، " نبوغ بی پایان" و ... درمورد بازیکن ها و سرمربی ها و حتا باشگاه ها شنیده میشه، ولی هیچکس وقت کامنت دادن به عواملی که توی این موفقیت ها تاثیر داره هیچ اشاره ای نمیکنه، در حالی که فوتبال به علت این که ورزشی هست که در رقابت معنا پیدا میکنه، نقش حریف خیلی توش مشهود هست و درواقع با "حریف" معنا پیدا میکنه. و حریف که کلیدی ترین معنا دهنده به فوتباله، مسئله ی شانس محوری هست که شما هیچ کنترلی توش ندارید. اگر حریف شما قویتر از شما باشه میتونید بهتر شید ولی ایا اگر حریف شما ضعیف تر از شما باشه هم همین قدر اختیار شما در پیروزی دخیل هست؟ نه. بعضی وقتا توی یه دوره ای قرار میگیرید که حریف ها کاملا ول معطلن ( و هزاران رکورد از شما ثبت میشه ) و بعضی وقت ها توی دوره ای قرار میگیرید که حریفان بسیار به شما سطحشون نزدیکه.
تصور کنید شما یک تیم بسیار متوسط دارید که توی یک لیگ بازی میکنه که تمام حریف ها در حالت افتضاح قرار دارند. شما قهرمان میشید و اسمتون میره توی تاریخ ( مثال بسیار مشهود این مسئله قهرمانی لسترسیتی توی لیگ برتر انگلیس ) در حالی که میرید توی لیگ قهرمانان و برابر یک تیم متوسط به بالا و می بازید، چون "حریف" از شما فقط کمی بهتر بوده نه خارق العاده. آیا وقتی لیست تیم های قهرمان کنار هم قرار داده میشه ذکر هم میشه که سطح فوتبال چطور بوده؟ نه. فقط شانس به شما روی کرده که توی یک دوره ای حضور داشته باشید که بقیه از شما بدترن. همین
یکی از مثالهایی که هواداران تیمهای فوتبال در بوق و کرنا میکنن، مسئله اس هست به اسم سه گانه. همه ی ما توزیع قدرت نامتوازن توی بعضی از لیگهای قدرتمند رو میدونیم، بعضی تیم ها حتا وقتی تلاش چندانی هم در برخی فصل ها نمیکنن اونقدر حریفهاشون ضعیفن که یک یا دو جام میبرن. حالا حالتی رو تصور کنید که این تیم که سالی معمولا یکی دو جام میبره، توی اروپا به حریف های نه چندان قوی میخوره و میتونه اون جام رو هم ببره و به همین راحتی میشه سه گانه و اسم "بهترین تاریخ" روش میزنن.
در حالی که فصل بعدش یک تیمی دیگری که مثلا حریفاش اونقد توی لیگ همسطحش هستن میاد لیگ رو ول میکنه و مثلا چهارم پنجم توی لیگ میشه به این امید که لیگ قهرمانان رو ببره و میخوره به این تیم که سه گانه برده و این تیم سه گانه دار رو حتا با اتفاقات فوتبالی شکست میده و قهرمان اروپا میشه ( در حالی که توی لیگ خودش هم بهترین نبوده ) ولی یک جام کسب میکنه ولی اون تیم سه گانه دار باز هم چون حریفای ملیش ضعیف تر بودن دو تا جام میبره و حتا یکیشون رو ممکنه با بیشتر از 90 امتیاز برده باشه. فوتبال و موفقیت های اون همینقد قضیه نامتوازن و مبتنی بر اتفاقات و حوادث هست ولی تیمی که سه گانه میبره رو همیشه بدون در نظر گرفتن این حوادث بالا و در زمره ی بهترین های تاریخ میگذارن. در حالی که همون تیم سه گانه دار میانگین آماریش میتونه از قهرمان پنج فصل قبل بدتر باشه که اون قهرمان پنج فصل قبل سه گانه هم نبرده بلکه فقط یه جام برده.
این مسئله ی فاکتورهایی که رکوردهای خارق العاده ای میسازن احتمالا شامل خیل عظیمی از بازیکنان بعد از خداحافظی مسی و رونالدو میشه که هرکدوم در وضعیتی قرار میگیرن که میتونن همردیف آدمهایی باشن که خارق العاده ترین بین خارق العاده ها بودن ولی این دوستان بعد از مسی و رونالدو شاید بهترین بین متوسطها بودن. احتمال خود مسی و رونالدو هم شامل همین قانون میشن و اگر مثلا توی دوره ی فان باستن و رودگولیت و فلان متولد میشدن هیچوقت نمیتونستن پنج تا و شش تا توپ طلا ببرن، حداقل توزیع نوبتی جوایز توپ طلا اینو به ما نشون میده که اگر بودن اینطوری نمیشدو
مثال مشهود دیگه درمورد سرمربی ها هست که میبینیم اشخاصی که ید طولایی در کسب جام داشتن، کارهایی رو نتونستن و نمیتونن بکنن که شاید سرمربی های با دانش یا هوش یا تجربه ی کمتر تونستن انجام بدن و علتش احتمالا ریشه در همین فاکتورهای کوچیک داره نه هوش و نبوغ کمتر نسبت به دیگران. مثلا فرگوسن بیش از بیست دهه سرمربی منچستر بود ولی هیچوقت نتونست تیمش رو بدون شکست قهرمان بکنه شاید چون توی لحظات کوچیکی شانس به داد تیمش نرسید که در بره از شکست ولی یه نفر یک بار تونست در بره، هیچوقت نتونست مثل زیدان سه بار لیگ قهرمانان ببره شاید چون توی دوره ای نبود که سطح حریفاش نزدیکتر باشن بهش، هیچ وقت نتونست سه گانه ی داخلی ببره شاید چون مثل گواردیولا نبود که توی مسابقات حذفی از 24 بار قرعه کشی فقط یکبار به یکی از شش تیم بالای جدول انگلیس بخوره، نتونست با صد امتیاز قهرمان باشه چون بعضی سالها با چهار پنج میلیون تیم میبست و یه سری بازیکن آکادمی نه 900 میلیون قیمت تیمش باشه. خود فرگوسن هم یه جاهایی شامل همین قانون شانس های کوچک شده. تعداد این عوامل کوچیک تعیین کننده و یا شانسها احتمالا گاهی بی نهایت هم هست. شاید اگر توی 1950 سرمربی منچستر می شد نمیتونست این چنین موفق باشه. شاید اگر اصلا میرفت توی لیگ ایتالیا سرمربی میلان یا اینتر میشد هم نمیتونست اینقد توی قهرمانی لیگ تداوم داشته باشه و توی یه شهری بود که چندتا استعداد که با هم جور بود کارشون اونجا وجود داشتن و تونست رشدشون بده. اینها دلیل بر فضایی بودن فرگوسن نسبت به زیدان، یا فضایی بودن گواردیولا نسبت به فرگوسن یا فضایی بودن ونگر نسبت به فرگوسن نیست.
در مورد موفقیت های باشگاه های حتا نقش فاکتور هایی که کاملا از اختیار خارج بسیار بسیار بیشتر هم هستند که بخوایم باز کنیم ده صفحه باید بنویسیم درموردش.
ولی یه لیست توی سایتها میزنن که فلانی یا فلان باشگاه با فلان تعداد جام رکورد زد، همه میگن واو و یه سریا افتخار میکنن و باد در غبغب میندازن و اشک شوق جاری میکنن و شعر میسرایند در مدح نبوغ این افراد و به فاکتور های خارج از کنترل هیچکس اشاره و فکر هم نمیکنه.
خلاصه ی کلام که ما آدمها خیلی ها رو از سطحشون فراتر میبریم و به نابغه و فلان میرسونیم، ولی توی فوتبال خیلیاشون در یه سطحن، فقط بعضیا فاکتورها براشون میچربه که موفقتر از موفق جلوه کنن و برای بعضی ها نه. این مسئله رو فراموش نکنیم و مقایسه ها رو همونقد محدود نبینیم. حتا ضریب هوشی و حتا هوش بدنی بعضی از این بازیکنهای تاپ اروپا از من و شما هم کمتر باشه، چنان که توی فوتبال خودمون هم میبینیم بعضی بازیکنهای تاپمون اصلا ضریب هوشی چندان بالایی هم ندارن و یه مکالمه ی درست هم نمیتونن توی مصاحبه ها و گفتگوها برقرار کنن!
لینک زیر هم خلاصه ی کتاب اوتلایرز هست، رایگان، از پادکست بی پلاس، پلی کنید و گوش کنید و فکر کنید بهش:
https://bpluspodcast.com/archives/ou...