ساعت ۲۳ و ۳۰ دقیقه ، لش رو کاناپه ، صدای موزیک ملایمی از سریال امپراتو دریا تو گوشم ، چراغ ها همه خاموش ، صدای ملایم ماشین ظرف شویی و دستگاه بخور و موهای تنم که نمیدونم چرا ولی دارن مورمور میشن.
اولین بار بود که بی فکری رو تجربه میکنم ، نمیدونم تو این اشوب و وضع کصشر چجوری برای چند دقیقه به هیچی فکر نکردم نه به کرونا نه به وضع مملکت نه به اخبار نه به دنشگا نه به دوستام نه به طرفداری نه به هیچی.
البته الان که اینارو مینویسم با نوشتن هرکدوم ناخوداگاه بهشون فکر کردم و گذشتم.
خلاصه این بی فکریه خیلی حال داد ، شاید بگین کصخل شدم ولی خیلی لذت خوبی داد ، اینکه به هیچ کدوم از فکرا و دغدغه های روزمرت فکر نکنی و برای چند دقیقه "واقعا" اونا از یادت برن.
البته این کصخلی بد نیس ، چرا؟ چون تو این ۲۲ سال هربار اسفند که میرسه با حالتی تکراری و توام با شادی نه چندان زیاد و حالت روزمرگی خرید عید و چارشنبه سوری و ... میگذروندم و شاید دیدن اینکه دغدغه مردم فشفشه ۴شنبه سوری برام یچیزی عادی شده بود و لذتی نداشت ، ولی الان که نه میتونم دوستامو ببینم ، نه بیرون برم ، نه خرید نه ... الان دلم تنگ شده برای اسفندای سالای پیش برای چک و چونه زدناش با استادا که هفته اخر و حتی ۲هفته اخرو بپیچونیم.
واقعیت اینکه تو هر دوره از زندگیم وقتی به گذشته نگاه کردم فقط حسرت میخورم ، به دیدگاهای اشتباهم ، به اینکه اونطور که میتونستم با لذت زندگی نکردم ، و اینکه حس میکردم بهترین روزام بودن درحالیکه خودم نمیدونستم.
فهمیدم واقن شاد بودن و زندگی کردن وابسته به چیزی نباید باشه.
بازم شاید ااان بگید که تو این وضعیت بگایی چجوری حس شادی داری؟
باس بگم که دو روز دیگه اگه کرونا بگیرم خدای نکرده و برا نفس کشیدن جونم بالا بیاد ، مطمئنم حسرت همین الان که بدون مشکل رو کاناپه خوابیدم و دارم تایپ میکنم و میخورم.
کیرم تو فردا و روزای اتی ، عشقست همین الان
اگه اینا کصخلیت باشه من حاضرم کل زمدگیمو اینجوری بگذرونم ، کی به کیه
کیر تو کرونا و مرونا و این داستانا
من چند دقیقه حال خوش کصخلی رو تجربه کردم گفتم به اشتراک بزارم ، چون بنظرم بهترین چیز بود ، هست و خواهد بود واسه اینکه کمتر حسرت بخورم تو زندگیم.
#دلنوشته