در اوایل دهه ۴۰؛ بیرون رفتن از استودیوهای بزرگ و قرار گرفتن زیر سقف آسمان! زمزمههایی پیشرو در سینمای ایتالیا بود؛ که از سوی فیلمسازان خلاق این کشور به گوش میرسید.
پس از پیدایش سینما، اروپاییها نیز عمدتا از این کشف تازه بسرعت استقبال کردند، سینمای ایتالیا؛ سینمای اتریش پیشگامان هنرهفتم به حساب می آمدند و غولهای بزرگی را هم در اختیار داشتند.
در این زمان در حالی که سینمای آمریکا مرکز فیلمسازی جهان شده بود و حتی پیش از آغاز جنگ جهانی اول با کوچ سینماگران اروپایی به آمریکا، چنته اهالی سینما در قاره سبز تقریبا خالی مانده بود، ایتالیاییها جزو اولین کشورهای اروپایی بودند که برای خود تاسیسات استودیویی فراهم آوردند.
پس از جنگ نیز و طی یک دوره شش هفت ساله خرابیها به دستور موسولینی بسرعت ترمیم شدند و در حدود سالهای ۱۹۲۸ ایتالیا چندین استودیوی مجهز به خود دید. آنچه که در این استودیوها ساخته و سپس اکران میگردید جدای محصولات خارجی، عمدتا فیلمهایی مجلل و باشکوه از دوران روم قدیم بودند و عمدتا هیچگونه ربطی به زمان روز نداشتند.
با شروع جنگ جهانی دوم در ۱۹۳۸ و طی ۳ سال اول جنگ، موسولینی از سینما به عنوان یکی از قدرتهای موثر در پیشبرد جنگ استفاده کرد و کارگردانهای زیادی هم با او کار کردند. روندی که ادامه پیدا نکرد. از سال ۱۹۳۹ زمزمههایی مبنی بر ساخت فیلمهایی خارج از استودیوهای بزرگ و بیدر و پیکر به گوش میرسید، اما اعتنایی به آن نمیشد.
فاشیستها در اوج قدرت بودند و در عمل ساختوساز بیرون از استودیو و بدون یارانه دولتی مفهومی نداشت تا اینکه لوکینو ویسکونتی فیلمساز اشرافزاده و ۳۵ ساله ایتالیایی، فیلمی را ساخت به نام «وسوسه» که در سال ۱۹۴۲ اکران شد. فیلمی که خارج از تمام قوانین و عرف رایج در آن زمان بود و قصهای داشت در ارتباط با زندگی روزمره و داستان در کوچه و خیابانهای واقعی روی میداد بدون اینکه ذرهای در آن شکوه باسمهای وجود داشته باشد.
در واقع فیلم وسوسه یک ورسیون ایتالیایی بسیار خوش ساخت از داستان معروف «پستچی همیشه ۲ بار زنگ میزند» بود (این رمان را جیمز کین نوشته است). وسوسه در محلهای واقعی فیلمبرداری شده بود و به عبارتی آنقدر برای مردم زنده و تازه بود که حدی نمیتوان برای آن در نظر گرفت.
دزد دوچرخه اثری است که سناریوی منحصر به فردش کار چزاره زاواتینی (۱۹۰۱ – ۱۹۸۹) بود. دزد دوچرخه به لحاظ ساختاری بسیار متفاوت از وسوسه بود. قصه زاواتینی هنوز که هنوز است یکی از زندهترین و واقعیترین داستانهای سینمایی است. مردمی که در خلال جنگ و در اوضاع اسفبار اقتصادی و اجتماعی هر کاری میکنند تا روز به شب برسد و سفره خانوادهشان حداقل همان ۲ تا سیبزمینی برایش محفوظ باقیمانده باشد.
این را هم باید در نظر داشت که علیرغم استقبال بینظیر از وسوسه و دزد دوچرخه در ایتالیا هنوز کسی از پیدایش جنبش سینمایی یا موج جدید سینمایی در ایتالیا خبری نداشت.
چرا که با توجه به شرایط جنگی آن روزگار فرصت چنین کاری فراهم نبود. بین سالهای ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴ اگرچه فیلمسازان متعلق به جنبش نئورئالیسم سینما فیلمهای دیگری هم ساختند؛ اما با فیلم «رم، شهر بیدفاع» (Rome Open City) در ۱۹۴۵ بود که نئورئالیسم ایتالیا جهانی شد. فیلمی که فدریکو فلینی سناریویش را نوشت و روبرتو روسلینی کارگردانیاش را به عهده داشت.
رم، شهر بیدفاع در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۵ به اکران سراسری رسید و این تاریخ اعلام تولد جهانی نئورئالیسم ایتالیا است و دقیقا ۲۵ روز پس از اتمام جنگ جهانی دوم (یک سپتامبر ۱۹۳۸ روزی است که به طور رسمی جنگ جهانی دوم آغاز شد و ۲ سپتامبر ۸ سال بعد در ۱۹۴۵ این جنگ رسما پایان یافت)، در حالی که نئورئالیسم ایتالیا ۳ ساله شده بود، تولد جهانیاش را جشن گرفت.
پس از این بود که رم، شهر بیدفاع و فدریکو فلینی و روبرتو روسلینی به عنوان نماد این نوع سینما در جهان به شهرت دست یافتند و به فاصله چندهفته نامهای معتبر دیگری که پیش از این در ایتالیا مشهور بودند، گرید بینالمللی را به درستی و به حق به دست آوردند.
ویتوریو دسیکا و دزد دوچرخهاش که ۳ سال پیش از اتمام جنگ جهانی دوم ساخته شده بود در سراسر گیتی به نمایش درآمدند و جهانیان با جنبش سینمایی واقعگرایی نو آشنا شدند و بدان بسیار پرداختند.
از این پس نیز ساختههای دیگر نئورئالیسم مورد توجه قرار گرفت؛ آثاری که پس از سال ۱۹۴۵ و عمدتا تا ۳ سال پس از آن ساخته شد که فیلمهایی نظیر «آلمان، سال صفر،کشور پوچ» ساخته روبرتو روسلینی، «واکسی» اثر دسیکا از این جملهاند. یک اتفاق با مزه هم که در این خلال روی داد، همان داستان دوبله بود.
پیش از این و در استودیوهای عظیم چینه چیتا این کارانجام میشد و در روزهای اوج نئورئالیسم ایتالیا دوبله فیلمها کمک شایانی به خوش ساختی فیلم میکرد.
اما سال ۱۹۴۹ سالی بود که این منش در ۷ سالگیاش دارای مخاطرات عجیبی شد. آنچه در فیلمهای اینگونه سینمایی روایت میشد، تصاویری حقیقی از فساد و نکبت در زمان جنگ و پس از آن بود، بیکاری، فحشا، خیابانهای فرسوده و ساختمانهای خراب شده و همچنین نمایش چهرههای تکیده و بشدت افسرده ایتالیایی، مقامات را نگران کرد که ذهن جهانیان با دیدن این آثار حتی وقتی ۴ سال از اتمام جنگ گذشته است نسبت به ایتالیاییها عوض خواهد شد و نسبت به ایتالیایی جماعت بدبینی فراوانی ایجاد خواهد شد.
این گونه بود که در سپتامبر ۱۹۴۹ به واسطه تصویب یک قانون! ترمز نئورئالیسم ایتالیا کشیده شد. براساس این قانون نمایش فقر و فحشا و بیکاری در فیلمی که سبب شود نگاه جهانیان به مردم ایتالیا، نگاهی بدبینانه باشد ممنوع شد. داستان اینجا به یک تراژدی ختم میشود که اصلا بقای نئورئالیسم ایتالیا به واسطه ذات حقیقت گویش بود، نه چیز دیگر.
پس از این بود که تعدادی از کارگردانهای بسیار قدر و سرشناس نئورئالیسم ایتالیا یا در سبک و سیاق دیگری فیلم ساختند یا این که کارشان را در کشور دیگری ادامه دادند و همین روند باعث شد در سال ۱۹۵۲ دیگر اثری از نئورئالیسم باقی نماند.
اما این پایان کار نبود. در بسیاری از کشورها فیلمسازان جوانی بودند که بشدت مجذوب نئورئالیسم ایتالیایی بودند. حتی فیلمسازانی که در دهه ۵۰ متولد شده بودند بسته و بنابر موقعیت سیاسی و حتی استراتژیکی کشورشان سعی داشتند به نوعی واقعگرایی نوانگارانه را در سینمای کشورشان پیاده کنند. به هر حال اصلیترین نماد در این نوع سینما، عدم وابستگی ساختاری به دکور گرم، تجملات میزانسن و بازیگری حرفهای بود. موج نوی سینمای فرانسه و موج نوی سینمای ایرلند و حتی موج نوی سینمای هلند در این سالها بروز و ظهور یافتند.
روایت صادق و صمیمی و بدون واسطه و پرهیز از هر چیزی که راستی را خدشهدار میکند به اضافه مقولهای فنی ساخت و ساز مثل پرهیز از میزانسن تجملاتی و دکور و در و دیوار آنچنانی و نمایش آنچه واقعا هست انگارههایی بودند که در تمام دوران طلایی نئورئالیسم ایتالیا جلوهگری داشتند.