انتشار شعری منسوب به محسن چاووشی که ظاهرا در قالب مثنوی است ولی درباطن پر از ایرادات نحوی-وزنی واکنشهای منفی مختلفی را شکل داده وبسان همیشه هواداران یکطرفه چاووشی را وارد کارزار کرده که مخالفان را همه جوره بنوازند.
بهگزارش سینماروزان، اسماعیل امینی شاعر معاصر در نقدی بر این شعر چاووشی در ۱۴ بند گافهای چاووشی را برشمرده و غلط خوانی وی را زیر سوال برده.
متن یادداشت اسماعیل امینی را بخوانید:
شعری به نام محسن چاوشی منتشر شده است اما عجیب است که خواننده، شعر خود را غلط میخواند. به نظر میرسد خواننده از اطرافیانش برای سرهم کردن این سطرها کمک گرفته است. یکی از همان اطرافیان و یارانش نوشته است که منتقدان این شعر، چون نام چاوشی زیر شعر است به آن حمله میکنند و اگر بدون نام منتشر شده بود با شعر مولانا، برابرش میدانستند و نیز اینکه منتقدان حرفهای کلی میزنند و به کاستیهای مشخص شعر اشاره ندارند. حرفهای درهم و برهم دیگری هم درباره معنا و بیمعنایی و محاکات نوشته است که مصداق بارز پوچنویسی است.
من این شعر را سطر به سطر مینویسم و در هر بیت فقط به یک کاستی اشاره میکنم برای رعایت اختصار.
تاجگذاری کند آمده کاری کند
بت شکند شاه ما بندهنوازی کند
– این بیت قافیه ندارد (کاری-نوازی) قافیه نیست.
ما بنوازیم نیز ناز بتِ بت شکن
بت بنوازد هر آن چنگ به سازی کند
– این بیت آشفتگی نحوی دارد. در هر دو سطر فعل متعددی آمده (بنوازیم-بنوازد) اما مفعول این دو فعل در جملات نیامده است.
آمده با قصد خود هر چه بت قادر است
با تبرش یک نفس دست درازی کند
– این بیت هم آشفتگی نحوی دارد. فاعل جمله مشخص نیست. نقش نحوی جمله (هر چه بت قادر است) نیز مشخص نیست (دست درازی کند) چه معنایی دارد؟
خوی علی خوی او روی علی روی او
دست به زانو زند فتح اراضی کند
– این بیت ترجیع است. در این بیت معنای (دست به زانو زند) با سایر مفاهیم سازگاری ندارد. خوی علی و فتح اراضی چه ربطی دارد به (دست به زانو زند؟)
تیغ کشاند به هر کس که به ناحق گرفت
عدل کشاند به هر قصد به قاضی کند
– هر دو مصراع آشفته است (که به ناحق گرفت) عبارتی است که میخواهد درباره (هر کس) توضیح بدهد. اما این عبارت بیمعنا و نارساست.
دو جمله مصراع دوم نیز هر دو بیمعناست.
سر بزند آنکه را خون خلایق مکید
آب رخ مردمان ریخته؛ بازی کند
– (که) مفعول جمله است اما انگار سراینده آن را با (که) حرف ربط وابستگی جمله پایه و پیرو اشتباه کرده است.
مصرع دوم کاملا بیمعناست دو جمله توضیحی برای (آن که) که خودشان هیچ معنایی ندارند.
باز بگیرد خود آن آه دل مردمان
خود دل ایتام را آمده راضی کند
– (خود) در هر دو مصراع، زاید است و فقط وزن را پر کرده است. باز گرفتنِ (آن آه دل مردمان) نارسایی معنایی دارد.
در نگشاید به آن ذات که پهلوی خلق
میشکند دم به دم بعد نمازی کند
– (در نگشاید به آن ذات) آشفتگی معنایی دارد.
تیغ به فرقش زنید شیر به زهرش کنید
شیر خدا باز خود بندهنوازی کند
– (بندهنوازی) مختص خدای متعال است.
لافتیای پدر لافتی جز شما
فزّتُ بربک علی فرق تو را میخرم
– مصراع اول اشکال وزنی دارد. معنای مصراع دوم (خریدن فرق امام) موهن است.
هم چو برادر، شهید دست و سرم آن او
زهر بنوشم شها بنده شهیدت شوم
– مصراع اول آشفتگی نحوی و نارسایی معنایی دارد. قافیه بیت (میخرم-شوم) غلط است.
بنده سرافکندهام در گذر از نطفهات
قول دهم چون شما شیر خدایی روم
– معنای مصراع اول موهن است. (قول دهم) در تنگنای وزن اینچنین ذوقستیز شده است.
شبه علی میرود اصل به ما میرسد
دست خدا بر سرم او برسد در برم
– (او برسد در برم) غلط بارز نحوی و زبانی است. از تعریض (شبه علی) هم درمیگذرم.
شبه پیمبر کلان جامه تن همچو آن
جامه دران خواهمش از سر او نگذرم
– (کلان) در مصراع اول بیمعناست. (جامه تن) حشو قبیح است. (همچو آن) مرجع ضمیرش مشخص نیست.
(جامه دران) در شعر عرفانی از نشانههای وجد و شور و حال است اما سراینده آن را به عنوان یکی از روشهای مجازات به کار برده است.
بازار ابتذال، تقلید، جعل و دروغ رونقی دارد. صدای ساختگی، حنجره الکترونیکی، عرفان مشتریپسند، موسیقی سنتی زرد، داریوش دست دوم، ابی دروغین، سیاوش قمیشی جعلی، گلپای طرح ژنریک، فرهاد مهراد تقلبی و… تا بیاید برسد به مولانای دروغین و سرودههای پوچ و آشفته و پرغلط با زبانی الکن و درونمایهای سخیف.
و از همه شگفتتر، رواج این جمله # مولانای زمانت را بشناس
با یدالله با تیغ علی، ذوالفقار
سینه گردن کشان اذن دهد میدرم
از سوی دیگر:
محمدرضا یزدانپرست، مجری تلویزیون در یادداشتی از متن آهنگ «شرح الف» محسن چاوشی انتقاد کرد.
بهگزارش برترینها بهنقل از اعتمادآنلاین: محمدرضا یزدانپرست، مجری تلویزیون در یادداشتی از متن آهنگ «شرح الف» محسن چاوشی انتقاد کرد.
وی در این باره نوشته است: «در یادداشت قبلیام درباره متن آهنگ «شرح الف»، شگفتیام از شعر (مثلاً شعر البته)ی که سروده و خوانده بودید مشخص است؛ آنقدر حیرت، که فکر کردم از دستتان در رفته، اما آهنگ اخیر، حجت را تمام کرده که «خودمرجعپنداری» در «موسیقی»، امر «شاعری» را هم بر شما مشتبه کرده!
سروده اخیر، فاجعهتر از قبلی است. حتی در حد تجربیات خامدستانه و اولیه یک شاعر هم نیست؛ که اگر بود، حداقل وزن و قافیه را میداشت. حالا صور خیال و آرایههای ادبی و... بماند، پیشکش!
آنقدر ضعف تالیفها و ترکیبات پرت و پلا زیاد است که از مجال چندین یادداشت هم بیرون است. فقط این چند مورد محض نمونه:
شاه شما با شکستن بتها، «بندهنوازی» میکند؟؟
ناز بتِ بتشکن را «نمینوازند»، یا میخرند یا میکِشند!!
بعد، شاه شما چگونه بت مینوازد؟؟
«چنگ به سازی کردن» یعنی چه واقعاً؟؟
«دست درازی کردن»، عبارتی با بار معنایی منفی است؛ همان که با آب و تاب، نسبت دادهاید به شاهتان!!
«عدل کشاندن» و «قصد به قاضی کردن» دیگر چیست آخر؟!
شاه شما با آبروی ریخته مردمان، «بازی» میکند؟؟
«شیر به زهرش کنید» را چگونه ساختهاید خداوکیلی؟؟
«در گذشتن از نطفه» را دقیقا از قوطی کدام عطاری بیرون آوردهاید؟!
زیاد است... خیلی زیاد! وزن و قافیه هم که بماند!
محسن چاوشی عزیز!
اینکه سروده و خواندهاید، «هیچ» نیست وای به حال این که «شعر» باشد.
آنقدر هم با اعتماد به نفس میخوانید که پنداری وسط قونیهاید و مولاناوار، در حال شوریدگی و خیلِ مریدان از پیِ شما، جامهها دریدندی!
نکنید با خودتان!»