شب کتلت پزون (8 اردیبهشت1399 _ شب به یادماندنی تاریخ طرفداری)
در پی تغییر تخت پادشاهی در سرزمین طرفداری و سقوط امپراطوری آجخ، سنادسه و عرازشه و وحوش گمان بردند که زین پس میتوانند افکار پلید خود را بر این سرزمین حاکم کرده و طراوشات ذهن بیمار خویش را به خورد کاربران دهند. زهی خیال باطل که سرنوشت این سرزمین را نه پادشاهان بلکه مردمان آن تعیین میکنند...
پس در حماقت خویش ماندند و بر آن شدند تا با ساخت اکانت های فیک آرسنالی چنان تلقین کنند که در اکثریت هستند. نیمه آگاه، مرد مارموز آرسنال، جنوایی و هانی الناصر ساندیس ها را سر کشیدند و هر یک ده ها اک فیک ساختند و هجوم آوردند و رکورد دیس و لایک به نفع ساندیس را شکستند و لحظاتی طعم پیروزی را چشیدند. آورده اند که نیمه آگاه از فرط خوشحالی در باسن خود نمیگنجید. و به برادران عنقلابی خویش وعده ی گنگ بنگ آخر شب داده بود.
اما دریغ که این پیروزی کاذب ثانیه هایی بیش دوام نیاورد. جوانمردان غیور طرفداری این ذلت را برنتافتند و کمر به نابودی اهریمن بستند. تیمی به رهبری حامد منچستر و جان بر کفانی چون ممد مادریدیستا و عمو چگویی و ... شکل گرفت که به نبرد با اهریمن شتافتند و با بیش از هزار پست کتلتی دیتابیس را حامله کردند. بوی کتلت سایت را در بر گفت.
اندک اندک نیروهای مردمی هم به سربازان این مرز و بوم پیوستند و شبی تاریخی برای این سرزمین رقم زدند. از میان همین مردم پدیده ای چون حامد بسکابادی ظهور کرده و لقب شهید زنده طرفداری را از آن خود کرد. در تاریخ طرفداری این حجم از یکدستی و اتحاد بی سابقه بوده. کمتر کاربری پیدا میشد که آن شب حداقل یک پست کتلتی کار نکرده باشد. هجوم چنان وسیع بود که حتی گمراهان و کتلت فنان دی ماه هم توبه کرده و دستور پخت کتلت پست کردند تا در این افتخار بی نصیب نمانند.
به جرات میتوان گفت دردناک ترین شب تاریخ طرفداری برای ساندیسیون و اهریمن صفتان بود. آن شب سنادسه نه تنها نبَرد، بلکه اخلاق را نیز باختند و دورویی و تزویر خویش را نمایان کردند. بله عرازشه ای که ادعای ادب شان گوش فلک را کر کرده با اکانت های فیک شروع کردند به فحاشی به نوامیس ملت طرفداری. اکانت هایی فیک با نام هایی عجیب چون معاذ عیاری... که خدا داند پشت آن کدامین ساندیسی معروف به ادب نشسته. روح ملت جریحه دار شد. پای کم سن و سالان طرفداری هم به این نبرد باز شد. دلاور کودکانی چون مارکو سوسمار اصل طرفداری ظهور کردند و آینه ی تزویر و ریا را شکستند و نشان دادند که برای دفاع از نوامیس نیازی به اکانت فیک نیست. از ناموس باید با دل و جان دفاع کرد.
فحاشی ساندسیون به ضررشان تمام شد و آنان را بیشتر در اقلیت فرو برد. اهریمن آخرین حربه ی خود را برای پایان دادن به پست های کتلتی به میدان فرستاد. تهدید. تهدید که اگر تمام نکنید من و اطلاعات و گونی و شما. حدادیان وزیر مردمی این سرزمین تهدید کنندگان را به درک واصل کرد ولیکن چون اژدهای هفت سر که سرهای آن پایانی ندارد هر اکانتی که از هانی الناصر مسدود میشد، هانی الناصری دیگر در گوشه ی دیگری از سایت ظهور میکرد.
شگفتا که دلاور مردان این سرزمین از تهدید های تو خالی نهراسیدند و چنان خشتکی از هانی السگ ها دریدند که تا ایام کثیری جرات نمایان شدن در این سرزمین را نیافتند.
زیر پست آخر هانی الناصر درگیری رخ داده که مثنوی کوتاهی در همین باب سروده ام:
بگفتا که ای هانی ای خایه مال / حریفت بس این گربه ی خردسال
به ظاهر نبینش که یک گربه است / چو ببر اندرونش همی خفته است
پلنگ درونش گر که طغیان کند / همانا چص و چونت را یکسان کند
بگفتا من 3پاهی ام ای بچه کانی / جوری کنمت که بگی جووون، هانی
چو فردا شود بدان ای بچه چونی / میکنم یک یک تان را توی گونی
پیشی غرشی کرد به میدان پرید / گرفت شُرت هانی از پشت درید
چو هانی کان خود را لخت یافت / همه رنگ رخساره از خویش باخت
اسم و عکس عوض کرده زد به چاک / چو کانی که تا دسته رفته به فاک
بلی به فحاشی نیست ای حقیر / به وقت عمل، باید بود دلیر
https://www.tarafdari.com/node/1636067