مطلب ارسالی کاربران
آه چقدر خوب میشد، در اسمان باز میشد و آب باران بر سینه زمین میپاشید، وحرف مردم را در حد باد معدهام ارزش میگذاشتم و ناشتا چون پرستوهای گشاد میریدم و چنان کبوتران مست با اهنگی به نوازش خود میپرداختم
از دردهای زندگی خود را میرهانیدم، و چنان مردی تنها شب را به انتظار شق درد صبحگاهی به پایان میرسانیدم
# خیلی خیلی وقت بود جمله ادبی نگفته بودم خودمم دلم تنگ شده بود واسه جملات ادبی و تاثیرگذارم