فخرالدین اسعد گرگانی هم درباره پیامبر مهربانیها شعر زیبایی دارد که در آن ثنای پیامبرش را به زیبایی میگوید. بخشی از این مثنوی بلند هم تقدیم خوانندگان میشود:
کنون گویم ثناهاى پیمبر
که ما را سوى یزدانست رهبر
چو گمراهى ز گیتى سر بر آورد
شب بى دانشى سایه بگسترد
بیامد دیو و دام کفر بنهاد
همه گیتى بدان دام اندر افتاد
ز غمرى هر کسى چون گاو و خر بود
همه چشمى و گوشى کور و کر بود
یکى ناقوس در دست و چلیپا
یکى آتش پرست و زند و استا
یکى بت را خداى خویش کرده
یکى خورشید و مه را سجده برده
گرفته هر یکى راهِ نگونسار
که آن ره را به دوزخ بوده هنجار
به فصل خویش یزدان رحمت آورد
ز رحمت نور در گیتى بگسترد
بر آمد آفتابِ راست گویان
خجسته رهنماى راه جویان
چراغ ِ دین ابوالقاسم محمّد
رسول ِ خاتم و یاسین و احمد
به پاکى سیّد ِ فرزندِ آدم
به نیکى رهنماى خلق عالم
خدا از آفرینش آفریدش
ز پاکان و گزینان بر گزیدش
نبوت را بدو داده دو برهان
یکى فرقان و دیگر تیغ برّان
سخن گویان از ان خیره بماندند
هنر جویان بدین جان برفشاندند
کجا در عصرِ او مردم که بودند
فصاحت با شجاعت مى نمودند
بجو در شعرها گفتارِ ایشان
ببین در نامه ها کردار ایشان
سخن شان در فصاحت آبدارست
هنرشان در شجاعت بیشمارست..