دوستان اگه یادتون باشه قبلا یه خاطره از خودم نوشتم در مورد رفیقم
دوباره مینویسمش و هرکس نخونده دوباره بخونه - واقعا دنیا بی ارزشه - به هم خوبی کنید و همدیگرو دوست داشته باشید که دیر یا زود نوبت مرگ من و شما میرسه و پروندمون بسته میشه
خوابگاه که درس میخوندم ( حدودا 6سال پیش) یه سرپرست داشتیم خیلی عصبی بود - یجورایی مشکل روانی داشت نمیدونم چجور کرده بودن سرپرست ما
چندین بار گوشی منو ازم گرفت چون تو خوابگاه گوشی نمیذاشتن ببریم - یه رفیق داشتم چندین بار گوشی منو به اسم خودش رفت پس گرفت
دقیقا یادمه دو هفته قبل از اینکه کارم به عمل جراحی بکشه و دیگه درس رو ول کنم گوشیم رو سرپرست گرفت و چون باهام لج بود فایده نداشت- این رفیقم اومد گفت غمت نباشه این بار هم خودم ازش میگیرم
من کلا ناامید بودم چون چندبار گوشیم رو گرفته بود - قرار بود فرداش برم خونه چون قرار بود دو هفته بعد عمل شم تو شیراز
دیدم گوشیمو ازش گرفته اورده - صبحش همه رفتن سرکلاس من نتونسم با کسی خدافظی کنم و رفتم خونه
خلاصه دو هفته بعد عمل شدم - یادمه رو تخت بیمارستان بودم و تازه عمل شده بودم - دیدم گوشی داره زنگ میکشه دادم به بابام و بابام گفت ک رفیقت هست میخواست باهات صحبت کنه و بهش گفتم حال علی خوب نیست و نمیتونه واقعا صحبت کنه
همون وقت یه اس ام اس از طرف رفیقم اومد
این متن اس ام اسش بود محاله یادم بره هیچوقت:
من که میدانم به دنیا اعتباری نیس، بین مرگ و زندگی قول و قراری نیست
من که میدانم عجل ناخواسته می آید فراری نیست پس چرا یادت نباشم
این اس ام اس رو خوندم و یه اس ام اس براش فرستادم و عذرخواهی کردم که نتونستم باهاش صحبت کنم
دو روز بعد مرخص شدم از بیمارستان و شنیدم که پسره با موتور رفته زیر کامیون و تموم کرده
اونجا بود که فهمیدم مرگ بهش الهام شده بوده و فقط میخواسته با من خداحافظی کنه
دوستان دنیا هیچ ارزشی نداره - گاهی وقتا بدجور تو فکر فرو میرم که ممکنه امشب بخوابم و صبح بلند نشم
همدیگرو دوست داشته باشیم که دنیا بی ارزش تر از اون چیزی که فکر میکنید