به نام انکه جان را فکرت اموخت
=======
سلام ب همه دوستان و رفقای عزیز علی الخصوص مخاطبین و دنبال کننده های این برنامه
امروزبراتون ی پکیج جمع جور اوردیم بلکه ببینیم بازخورد چیه براهمینم بخش الفبای سینما رو تو این قسمت نداریم
جدول پخش این برنامه
بخش اول |
آشنایی با تاریخچه سینما
(امپرسیونیسم فرانسه)
|
بخش دوم |
بیوگرافی سلبریتی (این قسمت : کیانو ریوز) |
بخش سوم |
پیشنهاد فیلم |
بخش چهارم |
دیالوگ های ماندگار |
امیدوارم تا ازین قسمت هم مث قبلی ها استقبال کنید
مطمنا نظرات و انتقادات شما رو استقبال میکنیم
++++++++++++++++++
بخش اول : اشنایی با تاریخچه سینما |
یکی از نکاتی که عموم سینماگران جوان و اشخاص علاقهمند به هنر از آن غافل میشوند آشنایی با تاریخچه مدیوم مورد علاقهشان است. آفتی که در هنرمندان تازهکار بسیار شایع است و میتواند سبب بروز مشکلات بزرگتری در آینده شود. چگونه یک فیلمساز جوان میتواند بدون دیدن هیچکاک، تعلیق را درک کرده و از آن در فیلم خود استفاده کند؟ چگونه یک سینماگر تازهکار بدون دیدن مورنائو و شوستروم میتواند فرم بفهمد و در نتیجه اثری بسازد که فرم داشته باشد؟ از سویی دیگر تفکری خطرناک از سوی بسیاری از هنرمندان -خصوصا دوستان آلترناتیو و آوانگارد- در حال تزریق به جامعه جوان هنر ایران و مسموم کردن آن است، مبنی بر اینکه چه کسی گفته ما نیاز به خواندن تئوری و دانستن تاریخ سینما داریم؟ قوانین را به دور بریزید و الله بختکی فیلم بسازید. نتیجه این تفکر هم میشود خروار خروار فیلم تجربی که با کج و راست کردن بی دلیل دوربین و ادا درآوردن با آن به دنبال پوشاندن ضعف خود در فهم و درک اصول اولیه سینما و تاریخ این مدیوم عظیم هستند و فیلمسازانی که هنوز دوربین ساده و مستحکم جان فورد را درک نکرده، میخواهند با تکان دادن بیخود دوربین روی دست صحنه دلهرهآور خلق کنند. در سری مقالات تاریخ سینما سعی من بر این خواهد بود که نگاهی کلی و نسبتا مختصر به تاریخچه عظیم سینما داشته باشم تا خوانندگان و علاقهمندانی که زمان یا حوصله خواندن کتاب های قطور تاریخی مانند تاریخ سینمای دیوید بوردول و یا تاریخ سینمای کوک را ندارند با خواندن این مقالات آشنایی نسبی با تاریخ سینما پیدا کنند. امید است که شما خوانندگان عزیز با نظرات خود مرا هر چه بیشتر در نگارش این مقالات یاری فرمایید.
تصویری به قدمت تمام تاریخ!
در قسمت قبلی سری مقالات سینما در گذر زمان به بحث کمدی کلاسیک پرداختیم و با آثار و تفکرات فیلمسازان مهمی چون چارلی چاپلین، باستر کیتون، مک سنت و ماکس لیندر آشنا شدیم. قسمت ششم از سری مقالات سینما در گذر زمان به جنبش امپرسیونیستی و سینمای دهه بیست فرانسه اختصاص دارد. با رخ دادن جنگ جهانی اول سینمای فرانسه نیز مثل بسیاری از صنعت های دیگر ضربات چبران ناپذیری را بر پیکره خود وارد دید. بسیاری از افراد به جنگ اعزام شدند و سینما جز برای مقاصد جنگی استفاده ای نداشت. در نتیجه این اتفاق شرکت های سینمایی شروع به وارد کردن آثار هالیوودی آن دوران کردند. از آثار چاپلین گرفته تا دومیل و پرل وایت همه و همه هر روزه بر روی پرده نقره ای سینمای فرانسه اکران می شد. با پایان جنگ جهانی اول بود که گروهی فیلمساز جوان به مخالفت با این سبک و شیوه پرداختند و در ادامه نیز با مبارزه با سیستم رایج و بازاری سینمای فرانسه آثار آوانگارد خود را تولید کردند. این آثار به آثار امپرسیونیستی – یا آوانگارد های روایت گر – معروف شدند. در قدم اول این فیلمسازان با تکیه بر دانش نظری خود به نوشتن نظریه های سینمایی پرداختند و با دفاع از سینمای ناب با تئاتر فیلم شده یا فیلم های وامدار ادبیات مخالفت کردند. در آثار این فیلمسازان بی علاقگی به شیوه داستانی و روایت موج می زند به طوری که سینمای امپرسیونیستی را بدیلی در مقابل شیوه روایت کلاسیک هالیوودی دانسته اند. آن ها معتقد بودند قبل از هر چیز سینما نیز مانند موسیقی باید فرصتی در اختیار هنرمند قرار دهد تا بتواند احساسات خود را بیان کند و به همین دلیل در آثارشان تاثیرپذیری شدیدی از تقاشی های امپرسیونیستی با تصاویر شاعرانه و غم انگیز داشتند. این افراد در فیلم های خود از بازی های ناتورالیستی بهره می گرفتند و معمولا لوکیشن آثار خود را به مکان های روستایی و خاطره انگیز انتقال می دادند. در آثار امپرسیونیستی معمولا کارکرد تکنیک بیشتر در رابطه با انتقال ذهن شخصیت هاست. از سوی دیگر در زمان طرح و توطئهی این آثار تا حد زیادی دخل و تصرف می شد. همچنین معمولا فیلمسازان امپرسیونیستی به کرّات از تکنیک فلاش بک برای نمایش خاطرات در آثارشان استفاده می کردند تا جایی که این رویاها و خاطرات تمام زمان فیلمی مثل خانم بوده خندان (۱۹۲۳) اثر ژرمن دولاک را در بر میگیرد. لئون موسیناک منتقد چپ گرا، ویژگی های اساسی و جامع سینمای امپرسیونیستی را در کتاب خود به نام تولد سینما جمع آوری کرد. کتابی که برای مطالعه بیشتر در مورد ویژگی های سینمای امپرسیونیستی می توان به آن مراجعه کرد.
ریچوتیو کانودو نخستین نظریه پرداز جریان امپرسیونیستی
ریچیوتو کانودو را اولین نظریه پرداز جدی سینما می خوانند. این نظریه پرداز ایتالیایی در سال ۱۹۰۲ به پاریس رفت و خود را به عنوان یکی از چهره های برجسته بین روشنفکران فرانسوی مطرح کرد. در سال ۱۹۱۱ با انتشار مانیفست معروفش – مانیفست هنر هفتم – سینما را به نام هنر هفتم به عنوان هنری که از جمع شش هنر قبلی یعنی ادبیات، نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، رقص و معماری به دست آمده، معرفی کرد. در ادامه او نخستین انجمن سینمایی را با نام انجمن دوستداران هنر هفتم و همچنین نخستین مجله سینمایی – نشریه هنر هفتم – را تاسیس کرد. کانودو اسطوره شکل هنری کامل را مدنظر داشت و بعدها نیز آندره بازن منتقد و نظریه پرداز مطرح فرانسوی بحث اسطوره سینمای کامل را مطرح ساخت. مجموع نظریات مهم ریچیوتو کانودو را پس از مرگش در کتابی با عنوان “کارخانه تصاویر” در سال ۱۹۲۷ منتشر کردند. لویی دلوک، فیلمساز و نظریه پرداز، که از نظریه های کانودو تاثیر بسیاری گرفته بود، نیز در کنار او به رهبری انجمن دوستداران هنر هفتم می پرداخت. کار تا جایی پیش رفت که امروزه او را به عنوان رهبر جنبش آوانگاردها و حتی نخستین نظریه پرداز زیبایی شناسی فیلم می شناسند. دلوک تلاش داشت تصور خود را از سینما در واژه عرفانی فتوژنی خلاصه کند. فتوژنی کیفیتی ویژه سینماست که به تنهایی جهان و بشریت را در حرکتی ساده دگرگون می کند. لویی دلوک همواره سینما را به عنوان تنها هنر به واقع مدرن می شناخت و در کتاب خود به نام فتوژنی که در سال ۱۹۲۰ منتشر کرد، فتوژنی را قاعده سینما معرفی کرد. لویی دلوک در کنار نظریه های خود آثار بسیاری نیز ساخت. مهم ترین اثر او را تب (۱۹۲۱) دانسته اند که در مورد دختری است که در آرزوی رسیدن به گلی که از دور می بیند زمانش را می گذراند. لویی دلوک یک سال بعد از آن نیز خانم هیچستان (۱۹۲۲) را جلوی دوربین برد و در سال ۱۹۲۴ نیز در اثر سل درگذشت.
لویی دلوک تئوریسین و فیلمساز مهم امپرسیونیستی
اما شاید مهم ترین کارگردان دهه بیست فرانسه ابل گانس باشد. ابل گانس را شخصی می دانند که دوربین را از بی تحرکی رهایی بخشید. او پس از کارگردانی فیلم جنون دکتر توب (۱۹۱۴) که فانتزی ملی یس گونه ای بود به سراغ ساخت سمفونی دهم (۱۹۱۸) رفت که تبدیل به اولین فیلم امپرسیونیستی شد. گانس در این فیلم متاثر از فیلم تعصب اثر گریفیث بود و توانست با مونتاژ تصویری به کنترپوان تصویری نزدیک شود. اوج تمهیدات سینمایی سریع و زاویه ها و برش های غیر عادی دوربین گانس را در فیلم من متهم می کنم (۱۹۱۹) می بینیم. برش متناوب و استعاری این فیلم تا جایی محبوب شد پس از ساخت آن به ابل گانس لقب گریفیث اروپا را دادند. چرخ (۱۹۲۳) چکیده نظریات، افکار و عقاید گانس است. در این فیلم ۵ ساعته اساسا بر روابط نفسانی بین ۴ نفر پرداخته می شود و کارگردان پیگیری جز به جز تحولات احساسی کارکترها را دستور کار خود قرار داده است. تدوین تند شونده و به شدت ریتمیک این فیلم خصوصا در سکانس تصادف قطار جز مهم ترین صحنه های تدوین در تاریخ سینماست. چرخ را شاهکار همه شاهکار های شکست خورده دانسته اند. اما مهم ترین فیلم در کارنامه کاری ابل گانس ناپلئون (۱۹۲۷) است. این فیلم را عظیم ترین اثر تولیدی در سینمای صامت فرانسه دانسته اند که در آن گانس دست به جسورانه ترین ابداعات زد. در این فیلم حماسی علاوه بر استفاده از عدسی های جدید و نسبت های پرده عریض گانس برای نخستین بار از تکنیک پلی ویژن یا تصویر چند قابه استفاده کرد. یعنی سه تصویر از سه زاویه گوناگون که به طور همزمان روی پرده بیاید. آخرین فیلم ابل گانس برج نل (۱۹۵۷) بود که مثل واپسین آثار بسیاری از هم قطارانش فیلمی شکست خورده و بد از کار در آمد. ابل گانس همواره سینما را به موسیقی نور تشبیه می کرد. او در اثر خود هنر سینماتوگرافی (۱۹۲۷) نوشت “زمانه تصویر از راه رسیده است. تماشاگران با چشم هایشان خواهند شنید!”
ابل گانس، گریفیثِ اروپا!
ژان اپستاین نیز از چهره های مهم امپرسیونیستی بوده است. او که نظریه پرداز و فیلمساز مهم در سینمای صامت دهه بیست فرانسه به حساب می آید با انشتار کتاب سلام سینما (۱۹۲۱) اشعار و نوشته های خود در مورد فتوژنی را منتشر کرد. اپستاین فتوژنی را ناب ترین شکل سنیما دانسته است و اینطور می نویسد :”با مفهوم فتوژنی ایدهٔ هنر سینما زاده شد. برای مفهوم تعریف ناپذیر فتوژنی چه تعریفی بهتر از این که نسبتش با سینما مانند نسبت رنگ است به نقاشی و حجم است به مجسمهسازی. فتوژنی جز منحصربهفرد این هنر است.” او فیلم قلب وفادار (۱۹۲۳) را جلوی دوربین برد. در این اثر مهم امپرسیونیستی سکانس های قابل توجه بسیاری وجود دارد. برای مثال قهرمان زن فیلم از پنجره به بیرون نگاه می کند و سوپرایمپوز آشغال های بارانداز روی تصویر او دلمردگی او را از تن دادن به کار خدمتکاری در میخانه بندر القا می کند. یا با استفاده از تدوین تند شونده که در فیلم چرخ ابل گانس از آن یاد کردیم سکانس معروف چرخ و فلک را می سازد. آینه سه بر (۱۹۲۸) یک فیلم روانکاوانه با تصویرهای درون نگرانه است. اپستاین تکنیک اسلوموشن را در این فیلم که یکی از متهورانه ترین آثار امپرسیونیستی است به کار برد. داستان این فیلم درباره سه زن بسیار متفاوت است که روابط خود را با مرد واحدی توصیف می کنند و قصه های آنها تصویر متناقضی از این مرد توصیف می کند. در این فیلم مانند راشومون کوروساوا ما یک اتفاق را از دید چند نفر مشاهده می کنیم و دیدن مستقیم خود مرد در سکانس آخر چیز مهمی را برای ما آشکار نمی کند. در همان سال اپستاین به سراغ ساخت سقوط خاندان آشر (۱۹۲۸) می رود که باز هم از تکنیک اسلوموشن بهره می گیرد. او با ساخت دکورهای کالیگراف تلاش کرد که رویاهای وهمناک ادگار الن پو را بر پرده سینما زنده کند.سپس پایان زمین (۱۹۲۹) را می سازد که مورخان در کنار پول مارسل لربیه واپسین آثار امپرسیونیستی می دانند و بعد از ساخت این دو اثر جنبش امپرسیونیست از بین رفت. پایان زمین را “پیشاهنگ نئورئالیسم ایتالیایی نزد آوانگاردها” خوانده اند. اپستاین درباره قصه در سینما نظر جالبی دارد. او می نویسد:” قصه در سینما یک دروغ است. هیچ قصه ای وجود ندارد. هرگز هیچ قصه ای وجود نداشته است. فقط موقعیت هایی وجود دارند بدون آغاز، بدون میانه و بدون انجام.”
ژان اپستاین
مارسل لربیه دیگر فیلمساز بزرگ این زمان بود. او ابتدا به روزنامه نگاری و نقد ادبی می پرداخت. بعد از خدمت در ارتش نخستین فیلم خود را به نام خیالات (۱۹۱۷) می سازد. لربیه بعد از ساخت چند فیلم دیگر مرد بزرگ (۱۹۲۰) که اقتباسی از یکی از داستان های کوتاه بالزاک بود را جلوی دوربین می برد. او به عنوان وفادارترین پیرو لویی دلوک با انتزاع و افکت بصری حالات درونی شخصیت فیلمش را در مکان واقعی به شیوه امپرسیونیستی می سازد. الدورادو (۱۹۲۲) ملودرامی در مورد طبقات پایین است که مخاطب را به یاد نقاشی های کلود مونه می اندازد. فیلم داستان عشقی سوزناک میان یک رقاصه اسپانیایی و نقاشی نجیب زاده اهل اسکاندیناوی است. ژان میتری درباره الدورادو گفته است:” کارگردانان آن زمان، رمان پاورقی به شیوه مارسل پروست می نوشتند.” لربیه به کمک فرنان لژه، هنرمند دادائیست فیلم وحشی (۱۹۲۳) را ساخت. فیلم بعدی او پول (۱۹۲۸) نام داشت که تبدیل به یکی از مهمترین آثار امپرسیونیستی شد. پول سکانس بی نظیر و معروفی دارد که طی آن دوربین در اتاق های بزرگ به پرواز در می آید و از بالای گنبد سهام به درون جمعیت شیرجه می زند تا هیجان جنون آسای معامله کنندگان را القا کند. لربیه بعد از این فیلم و پایان جنبش امپرسیونیستی نیز آثار بی شماری ساخت که هیچ کدام موفقیت آثار نامبرده را نداشتند. در همان زمان ژرمن دولاک نیز به عنوان نخستین کارگردان هنری و نظریه پرداز زن جدی سینما به ساخت آثار مهمی دست زد. او فیلمنامه لویی دلوک را تبدیل به فیلم جشن اسپانیایی (۱۹۱۹) کرد. صدف و مرد روحانی (۱۹۲۸) را نخستین فیلم سورئال تاریخ – پیش از سگ آندلسی بونوئل – نامیده اند. درباره اینکه ژرمن دولاک امپرسیونیست بوده یا سورئالیست بحث و جدل بسیار است. منتقدانی مانند آپرام کتز این فیلمساز را بیشتر امپرسیونیست دانسته اند تا سورئالیست. درباره فیلم سورئال او یعنی صدف و مرد روحانی در قسمت بعدی مقاله که به سورئالیست ها اختصاص دارد بیشتر توضیح خواهیم داد. دولاک نیز مانند اپستاین و دیگر فیلمسازان دهه بیست فرانسه به قصه اعتقاد ندارد و می گوید :” در این که سینما هنری قصه پرداز است باید تردید کرد.” او سینما را همواره به سمفونی دیداری تشبیه می کرد. آلبرتو کاوالکانتی نیز فیلمسازی با اصلیت برزیلی بود که در اروپا و با پیروی از فیلمسازان آوانگارد فرانسوی مستند می ساخت. مستند فقط ساعت ها (۱۹۲۶) اثری نامتعارف درباره یک روز در پاریس است که شباهت زیادی به مستند برلین، سمفونی شهری بزرگ اثر والتر روتمان دارد. به نظر می رسد سینمای امپرسیونیستی در سال ۱۹۲۹ و بعد از اکران پول مارسل لربیه و پایان زمین اپستاین به آخر خط خود رسید. اما تاثیرات فرم امپرسیونیستی مانند روایت روانشناختی، فیلمبرداری و تدوین ذهنی تا سال های طولانی به حیات خود ادامه دادند.
مارسل لربیه
از امپرسیونیست ها همیشه به عنوان نخستین و مهم ترین فیلمسازان و نظریه پردازان تاریخ یاد می شود. اهمیت آن ها به حدی بالاست که ژرژ سادول درباره آن ها می نویسد:
این مردان نخستین اروپایی ها بودند که فیلم را جایگاهی هنری بخشیدند و چیزی هم تراز موسیقی و ادبیات و تئاتر و تشخص نویی را برای سنیما فراهم کردند. آن ها برای تاسیس نقد مستقل فیلم طبعا ابزار و رهیافت در خور آن را یافتند. بدین سان سینما نیز همچون رمان یا نمایش نامه نقل مجلس ها و موضوع بحث روزانه شد و گروهی از روشنفکران و برگزیدگان، سینما را به عنوان یکی از دل مشغولی های خود اختیار کردند.”
نوشتار فوق مختصری بود از مکتب امپرسیونیسم فرانسه دهه ۲۰. در قسمت بعدی مقاله به مکتب سورئالیسم و دادائیسم می پردازیم و سعی می کنیم با فیلمسازان مهم این جریان ها و در صدر آن ها لوییس بونوئل بیشتر آشنا شویم.
================================================
بخش دوم: |
بیوگرافی سینماگران |
به مناسبت تولد کیانو ریوز که همین چند روز پیش بود قصد داریم امشب به معرفی 5 فیلم برتر اون در سینما بپردازیم:
کیانو ریوز(بیوگرافی کوتاه):
کیانو چارلز ریوز در دوم سپتامبر سال ۱۹۶۴ در بیروت لبنان به دنیا آمد. پدر وی ساموئل نولین ریوز، از بومیان هاوایی و مادرش پاتریشیسا باند نیز اصالتی انگلیسی دارد. والدین وی از این جهت نام کیانو را روی وی گذاشتند که این کلمه در زبان بومیان هاوایی به معنای نسیم خنک بر فراز کوه است. کیانو به جهت اصالت چینی مادربزرگش، در فضایی پرورش یافته که در هر نقطه از آن، نشانی از فرهنگ این کشور پهناور به چشم میخورد.
کیانو در ۹ سالگی با حضور در نمایش یانکیهای لعنتی (Damn Yankees) به نخستین تجربهی بازیگری اش دست یافت. او در ادامه در ۱۵ سالگی در نمایش رومئو و ژولیت (Romeo and Juliet) نقش مرکوتیو، دوست رومئو را ایفا کرد. در ۱۷ سالگی پس از رها کردن مدرسه، به آمریکا رفت و در لس آنجلس دوباره با ناپدری سابقش آرون همخانه شد. کیانو در مدت سه سالی که در لس آنجلس بود، به عنوان دستیار با آرون همکاری کرد و از این طریق با مقدمات سینما آشنا شد. او در همین زمان در یک اپیزود از سریال Hangin' In نقش آفرینی کرد و در چند آگهی تبلیغاتی از جمله تبلیفات کوکاکولا نیز حضور یافت. سپس به کانادا بازگشت و در فیلم در یک قدمی (One Step Away) و چند نمایش به بازی پرداخت. یانگبلاد (Youngblood) نخستین فیلم استودیویی ریوز بود که وی در آن، نقش یک دروازهبان هاکی را ایفا کرد.
نکته هایی کوتاه از زندگی کیانو ریوز:
1-پدرش در سه سالگی ترکش کرد مادرش 4بار طلاق گرفت و دوباره ازدواج کرد و خواهرش به سرطان مبتلا شد به همین دلایل در سنین جوانی وضعیت روحی خوبی نداشت.
2-بهترین و صمیمی ترین دوستش اوردوز میکند و میمیرد این اتفاق به قدری برای اون سنگین بود که مدرسه را رها میکند و نمی تواند دیپلم بگیرد.
3-برای مدت طولانی از سال های 2005 تا 2013 هیچ پیشنهادی مهمی رو از استودیو های فیلمسازی دریافت نکرده.
4-کیانو فقط یکبار نامزد کرده و صاحب فرزند شد اما متاسفانه فرزندش مرده به دنیا آمد و نامزدش نیز در تصادفی جان باخت
5-فعالیت بسیار گسترده ای در زمینه کمک های انسان دوستانه داره و میلیون ها دلار برای تحقیقات سرطان و مبتلایان به موسسه های انسان دوستانه کمک کرده.
کیانو ریوز با دارایی 350 میلیون دلار خالص 12 امین بازیگر ثروتمند جهان است.
حالا در این بخش به معرفی 5 فیلم برتر او میپردازیم:
5- Speed
با وجود گذشت چندین سال از ساخت سرعت (۱۹۹۴)، هنوز روی احمقانه بودن ایدهٔ ساخت این فیلم با وجود تمام استدلالها (یا شاید تنها به دلیل فرض منطق جنونآمیز صرف آن) بحث میشود و یک غوغای تمامعیار است. واضح است که اگر ریوز با چهرهای بیریا و پاکاندیش به این داستان نزدیک نمیشد، این فیلم هیچ شانسی برای موفقیت نداشت: شخصیت جک تراون پلیس لسآنجلس با بازی ریوز عظمش را جزم کرده تا هر کاری برای نجات مسافران اتوبوسی که حامل یک بمب است انجام دهد. بخشی از لذت سرعت این است که چطور وجود مرگ و زندگی مدام با چنین ایدهٔ پوچی ترکیب شده است ــ پایینتر از ۸۰ کیلومتر بر ساعت رانندگی نکن وگرنه اتوبوس منفجر میشود! ــ و این اضطراب درونی به خوبی در چهرهٔ ریوز مشخص است که آنقدر خودش را غرق حماقت فیلم کرده که نتیجهٔ آن به تماشای فیلمی هیجانانگیز و همینطور مسخره تبدیل شده است. نیازی به گفتن نیست که حس دوستداشتن پرمخاطرهای میان او و ساندرا بولاک در فیلم حس میشود. احتمالا زمانی که یک بمب در ماشین وجود دارد، نباید تا این حد با طرف دل و قلوه ردوبدل کنید ــ اما زمانی که پایان خوش داستان این دو شخصیت نشان داده میشود برای تماشاگر خوشایند است.
4-The Devil’s Advocate
3-John Wick
اگر آنها سگ او را نکشته بودند، هیچکدام از این اتفاقها رخ نمیداد. یک فرد میانسال نقش یک گردنگلفت محزون را بازی میکند. میتوان گفت که سهگانهٔ جان ویک جزو ساب ژانری است که پس از ربودهشده به ریوز این امکان را داده تا بُعد دیگری از خودش را به نمایش بگذارد. او یک قاتل حرفهای است که بعد از مرگ همسرش از این کار کنار میکشد، اما پس از اتفاقاتی، دوباره به کار قدیمیاش باز میگردد و در پی انتقام است. مثل دیگر کارهای برجستهٔ ریوز، چیزی منفصل دربارهٔ او وجود دارد. در اینجا آنقدر قفلشده که هم لذتبخش و هم کمی دلهرهآور است. فیلم اول محصول ۲۰۱۴ بهطرز مسروری اغراقآمیز بود و دنبالههای آن در سال ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ تنها بخش بصری قوی داشتند اما خشم و فرسودگی واقعی او حس جدید، هیجانزده و افشاگری با خود داشت. مشخص شد کیانو ریوز بهطرز ترسناکی میتواند در نقش کسی که آدمهای بسیار زیادی را کشته هم ظاهر شود.
2- A Scanner Darkly
در یک نگاه کلی این نکته بسیار عجیب بهنظر میرسد که کیانو ریوز و ریچارد لینکلیتر تنها یک بار با یکدیگر همبازی بودهاند. حالت آرام آنها میتوانست ترکیب خوبی از این دو نفر را کنار یکدیگر قرار دهد. اما کار مشترک آنها در یک پوینده تاریک محصول ۲۰۰۶ که با اقتباس از اثر فیلیپ کی. دیک ساخته شده، منطقی بهنظر میرسد. داستان دربارهٔ یک مامور مخفی پلیس است که حین ماموریتی، به ماده مخدر جدیدی اعتیاد پیدا میکند و توانایی تشخیص واقعیت و خیال در او از بین میرود. شاید سبک شناور انیمیشن یک مکمل خوب برای صحنهٔ پارانویای متلاطم در این فیلم محسوب میشد. این فیلم همچنین به روش ماهرانهای، سبک بازی ریوز را تقلید میکند، که بهنظر میرسد روی طول موج خودش در حال چرخش است. اگر ریوز در مجموعه فیلمهای «ماتریکس» موفق به مدیریت نیروهای شیطانی شده، در این فیلم آنها آنقدر نیرومند هستند که در انتظار پایان ناخوشایندی به سر میبرند و پایانی غمانگیز را رقم میزنند.
1-The Matrix
ریوز در توصیف احساسش پس از خواندن فیلمنامهٔ ماتریکس گفته بود: “آنها چیزی نوشته بودند که تا به حال هیچوقت نمونهٔ آن را ندیده بودم، اما به نوعی، همیشه آرزوی چنین چیزی را داشتم ــ هم به عنوان بازیگر و هم یک طرفدار داستانهای علمی-تخیلی”. لانا و لیلی واچوفسکی ۵ سال پس از سرعت، رویای نوشتن فیلمنامهٔ ماتریکس (۱۹۹۹) را در سر پرورش دادند و باعث شدند بازی در نقش نئو برای ریوز تبدیل به نقطه عطف بازیگری او شود. نئو حلقهٔ گمشده میان سکون ذن-مانند تد و فعالیتهای مرگبار جان ویک است، سفر یک قهرمان قرن بیستویکم را به ما نشان میدهد که از لوک اسکایواکر (جنگ ستارگان) و انیمه با میزان برابر متانت و وقار گرفته شده است. پیش از این هیچ بازیگری چنین حضور شگفتانگیز و هولناکی روی پرده نداشته است؛ بهشدت جدی اما همچنان رها و مطیع. حتی در دنبالههای فیلم که مملو از سخنان فلسفی و جلوههای ویژه کامپیوتری غلوآمیز بودند، ریوز کنترل صحنه را در دست داشت. ما همیشه میدانستیم که ریوز شخصیتی خونسرد و آزاد دارد. فیلمهای ماتریکس به او فرصتی دادند تا بتواند قدرتهای بدنیاش را در یکی از موفقترین فیلمهای تاریخ به رخ بکشاند.
===================================
بخش سوم : پیشنهاد فیلم اخر هفته |
The Notebook
IMBD:7.8
کارگردان:Nick Cassavetes
New Line Film Productions Inc
2004
فیلمی است از نیک کاساوتیس محصول ایالات متحدهٔ آمریکا است که در سال ۲۰۰۴از روی رمانی به همین نام نوشتهٔ نیکلاس اسپارکس ساخته شد. از بازیگران این فیلم میتوان به رایان گاسلینگ و ریچل مکآدامز اشاره کرد.
داستان عشق دو نفر که عمیقا عاشق و دلباخته همدیگه ان. اما مثل تمام داستان های عاشقانه همیشه یک مشکلی هست. مشکل اینه که دختره از یک خانواده ی ثروتمنده، با اینده ای درخشان در بهترین دانشگاه های امریکا. کسی که از بچگی برای موفقیت تربیت شده اما پسره یک نجار بی سروپاست و برای ساعتی 40 سنت مجبوره تمام روز الوارها رو تراش بده، خورد کنه و جابجا کنه. اما برای نووا این زندگی ساده بیشتر از کافی بود. نووا الی رو برد به خانه ای متروکه که تقریبا نابود شده بود و گفت که برنامه اش اینه که اون خونه رو تعمیر کنه تا بتونن دو نفری با هم توش زندگی کنن. ولی این خیال پردازی ها زیاد دوام نداشت. طبق انتظار خانواده دختر با این وصلت موافقت نکردن و اونها رو از هم جدا کردن.
اما نووا هرگز تسلیم نشد شروع کرد به نامه نوشتن به مدت یک سال 365 نامه برای الی ارسال کرد اما حتی یک جواب هم نگرفت. بعد از گذشت یک سال از ماجرا نووا مطمئن میشه که الی فراموشش کرده در همون زمان ایالات متحده وارد جنگ میشه و نووا هم به ارتش ملحق میشه. در اون طرف الی هم به ارتش ملحق میشه تا به مجروحان جنگی کمک کنه و اونجا با یک افسر ارتشی اشنا میشه که اتفاقا از خانواده ی ثروتمندی هم هست خانواده الی به سرعت موافقت میکنن و الی هم چندان بی میل نیست. از اون طرف هم نووا از جبهه برمیگرده و میبینه پدرش خونه ی خودش رو فروخته و اون خونه ی متروکه ای که نووا همیشه دلش میخواست اونو بسازه رو خریده تا رویای پسرش رو عملی کنه.
=================================================
بخش چهارم : دیالوگ های ماندگار |
--------------------------------------------------------------------
منابع : تاریخ سینمای بوردول
تاریخ سینمای دیوید کوک
تئوری های اساسی فیلم دادلی اندرو
مقدمه ای بر نظریه فیلم رابرت استم
بررسی و نقد آثار سینمایی تالیف دکتر امیررضا نوری پرتو
بررسی و نقد آثار سینمایی تالیف عباس ملک محمدی
گیمفا
سایت نماوا(فرناز آشفته فرد)
پیج اینستاگرامی دیبا مووی
سلام سینما
زومجی
ویرگول