در جستجوی زمان از دست رفته عنوان رمانی نوشتهٔ مارسل پروست نویسندهٔ فرانسوی است. این رمان در ۷ جلد نوشته شده که هرکدام نامی مستقل دارند. این رمان، رکورد گینس طولانیترین رمان تاریخ را در اختیار دارد.
تاریخ اولین انتشار: ۱۹۱۳
از نویسندهی فرانسوی، مارسل پروست. نویسنده این رمان را در سالهای 1908 تا 1922نوشت و از سال 1913 تا 1927 منتشر کرد. سه جلد آخر این رمان پس از مرگ او منتشر شد. این اثر توسط مهدی سحابی به فارسی برگردانده شده است.
پروست بر اثر بیماری از مردم کناره گرفت و در تنهایی به جستجوی زندگی گذشته مشغول شد. او میخواست عمق حافظهی خود را بکاود، از این رو تمام وجود خود را در این سفر اکتشافی به کار گرفت. .
این رمان چندان به تشریحِ کلاسیکِ یک «داستان» نمیپردازد، بلکه از ورایِ داستانِ اصلی یک تحلیلِ عمیقِ ادبی، هنری، فلسفی و اجتماعیِ از جامعهی اواخر قرن 19 فرانسه به دست میدهد. همچنین نحوهی استفاده مارسل پروست از زبانِ فرانسه و جمله سازی او که شکلی بدیع و نو در ادبیات فرانسه بود آن را به کلی از سایر آثارِ ادبی هم زمانش متمایز میکند. .
گذشته از خطوط كلی داستانی كه این كتابها را به هم میپیوندد، هر كدام از هفت كتاب از بسیاری دیدگاهها در خود كامل و مستقلاند. در واقع آنچه داستان نامیده میشود تنها رشتهای است برای به هم پیوستن لحظههایی كه هر كدام به تنهایی از مكانها و شخصیتهای اصلی كتاباند، كتابی سترگ كه بس بیش از آنكه توصیفكننده حالتهای بیرونی باشند ژرفای درونی را میپوید و میكاود. از همین روست كه اغلب دربارهی این اثر گفته میشود كه میتوان آن را از هر صفحهای كه باشد آغاز كرد و یا گهگاه چند صفحهای از هر كجای آن را خواند و از ژرفا و گسترهی اندیشهی نویسنده و ظرافت و حساسیت هنرش كه جستجو را یكی از بزرگترین آثار ادبیات معاصر جهان میكند لذت برد. .
طرف خانه سوان، در سایه دوشیزگان شکوفا، طرف گرمانت، سدوم و عموره، اسیر، آلبرتین گمشده، زمان بازیافته عناوین تشکیل دهندهی این مجموعه هستند.
صد سال پیش در فرانسه رمانی منتشر شد که تنها برای منتقدان و دوستداران ادبیات پراهمیت نبود. کارشناسان علوم انسانی هر روز ابعاد تازهای از "در جستجوی زمان از دست رفته"، رمان بزرگ مارسل پروست را کشف میکنند.
در نوامبر ۱۹۱۳ اولین جلد از رمان بزرگ "در جستجوی زمان از دسترفته" زیر عنوان "طرف خانه سوان" منتشر شد. هر خوانندهای به سادگی متوجه میشد که این اثر یک رمان معمولی نیست، بلکه خواندن آن خود چالشی بزرگ است که همت و توان زیادی میطلبد. یا باید آن را در دم کنار گذاشت و یا برای خواندن آن زحمت کشید. پس از خواندن نیز خواننده را یا شیفته میکند، یا بیزار و خسته.
"در جستجوی زمان از دسترفته" رمانی پرماجرا و سرگرمکننده نیست. اثری است طولانی و گاه ملالانگیز. گاه در بیش از صد صفحه از کتاب هیچ اتفاقی روی نمیدهد؛ راوی با حوصلهای غریب به وصف یک مجلس مهمانی میپردازد، موضوعهای فرعی و بیاهمیت را پیش میکشد یا صحبتهای دیگران را نقل میکند که بیوقفه درباره مسائل پیش پاافتاده حرف میزنند.
راوی مردی جوان است که آرزوی نویسنده شدن دارد، اما به جای عزم و تصمیم به نوشتن، پیوسته در خاطرات و رؤیاهای خود فرو میرود. با وسواسی فوق بشری، دوران کودکی، عشقها و دلدادگیها، آرزوها و حسرتها، پیوندها و جداییهای خود را با جزئیات کامل پیش چشم میآورد. او با موشکافی و توانایی بیمانند، حالتها و وضعیتهای روحی خویش را توصیف میکند، خاطرات خود را میکاود و خواننده را با خود به ژرفنای وهمها و خیالهای بیپایان میبرد.
مارسل پروست، نویسندهی ۴۲ سالهی رمان، که هنوز آوازهی بلندی نداشت، به دشواری ناشری یافت که حاضر شد جلد اول کتاب را با تیتراژ محدود، تنها در ۱۷۵۰ نسخه منتشر کند. ناشر نیز از وسواس پروست خسته شده بود؛ نویسنده از سویی از جا به جا کردن یک کلمه برآشفته میشد و از سوی دیگر مدام در متن خود دست میبرد و هر کلمه و جمله را بارها و بارها تغییر میداد و هرگز راضی نمیشد.
تنها از نخستین پاراگراف رمان ۱۶ گشایش مختلف وجود دارد، که پروست مدام آنها را صیقل داده تا به شکل دلخواه خود رسیده است. او بعدها هم به دستکاریهای بیپایان خود در رمان ادامه داد.
کتاب از آغاز برای همه غافلگیرکننده بود. روشن است که نه مردم عادی، بلکه روشنفکران و منتقدان ادبی خوانندگان رمان بودند، آن هم نه با میل زیاد. اما چیزی نگذشت که اهمیت رمان به خوبی شناخته شد و در محافل و مجلههای ادبی مورد بحث قرار گرفت.
"در جستجوی زمان از دست رفته" توسط مهدی سحابی به فارسی برگرداننده شده است.
نوشتن، والاترین فرم هستی
انتشار رمان "جستجو" برای جامعه ادبی اهمیت زیادی داشت، اما برای خود نویسنده تجربهای به تمام معنی حیاتی و وجودی (اگزیستانسیل) بود. پروست از قماش نویسندگانی بود که آفرینش را به رمز و جانمایهی زندگی خود بدل میکنند. او انسانی رنجور بود؛ از کودکی ناراحتی تنفسی داشت و با بیماریهای گوناگون دست به گریبان بود. از سالهای جوانی دانسته بود که زندگی شاد و پرنشاطی نخواهد داشت، پس عزم کرد که جوهر و معنای زندگی خود را در ادبیات بیابد.
پروست از بیماری که جان و تن او را میآزرد، هم به شدت نفرت داشت و هم با حسی غریب و نامفهوم با آن انس گرفته بود. گمان میبرد که بیماری حواس او را تقویت میکند تا با بصیرتی عمیقتر در جسم و روح آدمیان خیره شود.
پروست در سالهای آخر زندگی تقریبا همیشه در بستر بود. به ندرت از اتاق خواب بیرون میرفت. به نیروی خیال به سیر عالم و انفس میپرداخت و با شوقی خستگیناپذیر مینوشت. گمان میکرد که ادبیات همان اجری است که به پاداش تحمل تمام دردها و رنجها نصیب او شده است.
در مجموعه داستانی به نام "خوشیها و روزها" که در سال ۱۸۹۶ منتشر شد، میتوان بسیاری از رگهها، پیرنگها و دستمایههای "جستجو" را دید. لحن و نگاه پروست همان جا ساخته شده بود، اما او به فضایی فراختر، گسترهای پهناور و دریاگون نیاز داشت تا آن روح بیتاب و سرکش در هزاران صفحه آزادانه بال بگشاید. نخست قصد داشت سراسر "جستجو" را در ۳ جلد تمام کند، اما بعد عملا تا روز مرگش در ۱۸ نوامبر ۱۹۲۲ بیوقفه نوشت، "جستجوی زمان" را تا هفت جلد دنبال کرد و پس از آن در مجلدی پایانی آن را "باز یافت".
کتاب اول: طرف خانه سوآن، کتاب دوم: در سایه دوشیزگان شکوفا، کتاب سوم: طرف گرمانت (۱)، کتاب چهارم: طرف گرمانت (۲)، کتاب پنجم: سدوم و عموره، کتاب ششم: اسیر، کتاب هفتم: گریخته.
در سال ۱۹۲۷، پنج سال پس از مرگ مارسل پروست کتاب "زمان بازیافته" منتشر شد که میتوان آن را اختتامیه یا آخرین جلد رمان دانست.
در کشاکش زمان
در دنیای پروست همه چیز در رود زمان غوطهور است. "گذشته" زندگی را یکپارچه تسخیر کرده است. در سراسر کتاب فعل حال غایب است؛ اگر بگویی "هست"، هنوز از گفتن فارغ نشدهای که زمان آن را به "بود" بدل میکند. هر تکان و حرکتی، هر زنگ و صدایی، هر عطر و بویی، هر نشانه و نگاهی میتواند آخرین باشد. زیرا هستی ناپایدار هر چیز، تنها لحظهای گذرا یا مقابلهای نومیدانه است با هجوم چارهناپذیر زمان؛ زمانی که به "هرچه هست" میتازد و همه چیز را زیر امواج دمادم خود محو میکند و به انتها، به نیستی و هیچ میرساند، به جایی که آن را "مرگ" نامند.
زمان رد پای عمیق و نیرومند خود را بر تمام آدمها و مکانها و رویدادها، باقی میگذارد. چهرههای بیشمار رمان، پیش از این با شور و شوق در جاهایی مانند کمبره و پاریس و ونیز زندگی میکردند، اما اکنون بر همه چیز گرد زمان نشسته است، و به زودی از همین نشانههای فساد و زوال نیز چیزی باقی نخواهد ماند و همه چیز "هیچ" خواهد شد.
دوستان کتابخوان حرفه ای اگه کتاب را نخونده اید حتما حتما شروع به خوندن کنید تا با یکی از بهترین و سترگترین کتابهای قرن آشنا شوید.