۱. کودکی گریندلوالد
گریندل والد حول و حوش سال ۱۸۸۳ میلادی (۱۲۶۲ شمسی) به دنیا آمد ولی محل تولد او همچنان ناشناخته است. او به عنوان جادوگری جوان به مدرسهی دورمشترانگ رفت. این مدرسهی جادوگری اروپایی شهرتی ویژهای در حوزه جادوی سیاه دارد.
زمانی که ۱۶ ساله بود، به دلیل آزمایشهایی غیرمعمول و حملههایی تقریبا مرگبار به دانشآموزان همراه خود، از مدرسه اخراج شد.
۲. یادگاران مرگ
حتی زمانی که دانشآموز بود، علاقه خاصی به قدرت داشت، مخصوصا به یادگاران مرگ (سه شی بسیار قدرتمند در دنیای جادویی). نماد یادگاران، مثلثی است که ابرچوبدستی، سنگ رستاخیر و شنل نامرئی را نشان میدهد. آخرین مورد، جزو داراییهای هری پاتر بود.
گفته شده هر کسی که تمام این اشیا را در اختیار داشته باشد، ارباب مرگ خواهد شد. گریندلوالد تصویر این نماد را روی دیواری در مدرسه دورمشترانگ حکاکی کرد و آن را تبدیل به امضای حضور خود کرد.
۳. درهی گودریک
گریندلوالد جوان مایوس از انفجاری که در دورمشترانگ ایجاد کرد، به درهی گودریک در انگلستان بازگشت و به خانهی عمهی بزرگ خود، باتیلدا بگشات، نویسندهی کتاب تاریخ جادو بازگشت. این دهکده زمانی محل زندگی ایگناتوس پرول، یکی از سه برادری بود که جزو اولین صاحبان یادگاران مرگ بودند. علاوه بر این، خانوادهی دامبلدور هم آنجا زندگی میکردند.
آلبوس دامبلدور که آن تابستان از هاگوراتز فارغ التحصیل شده بود، سرشار از انگیزه بود ولی بخاطر بسیاری از مشکلات خانوادگی، به مشکل خورده بود. مرگ مادرش، آلبوس را به سرپرست خانواده تبدیل کرد، اما احساس میکرد که گیر افتاده است.
۴. دامبلدور و گریندلوالد
دامبلدور گریندلوالد را به مانند خود دید و آن دو تبدیل به دو دوست جدا نشدنی و هر دو به شدت علاقمند به یادگاران مرگ شدند. زمانی که گریندلوالد برنامهی خود برای تسلط جادوگران بر ماگلها که به آن نام «برای مصلحت بزرگتر» داده بود مطرح کرد، آلبوس کمی به شیوهی اندیشیدن گریندلوالد علاقمند شد.
این دوستی به سرعت باعث ایجاد تنش در خانوادهی آلبوس شد. وقتی هر دوی والدین از بین رفته بودند، آلبوس مسئول سرپرستی خواهر بیمار خود آریانا و برادر دیگرش آبرفورث شد. دوستی عمیق آلبوس با گریندلوالد و مجذوب شدن آنها به یادگاران مرگ، آبرفورث را به عکسالعمل وا داشت.
یک دوئل سه گانه بین آبرفورث، گریندلوالد و آلبوس در نهایت با تراژدی مرگ آریانا در این نبرد ختم شد. دوستی آلبوس و گریندلوالد به هم خورد. گریندلوالد فرار کرد و آبرفورث بینی آلبوس را در کنار قبر خواهرشان شکست.
۵. ابرچوبدستی
گریندلوالد طی سفرهای خود به اروپا، طرفدارانی برای خود جذب کرد و رد ابرچوبدستی را میگرفت. گریندلوالد این چوبدستی را از گرهگویچ چوبدستیساز دزدید و رویای خود برای رسیدن به قدرت «برای مصلحت بزرگتر» را دنبال کرد. نکته جالب اینجاست که در این راه از بریتانیا دوری میکرد که احتمالا به دلیل ترس از دامبلدور بود.
۶. گریندلوالد و کریدنس
سالها بعد، گریندلوالد هویت یکی از کارآگاههای ماکوزا، پرسیوال گریوز را دزدید. تحت این پوشش، با مرد جوان تاثیرپذیر دیگری ملاقات کرد: کریدنس باربون. به محض کشف این نکته که کریدنس یک نهانه (جادوگری با قدرت انرژی نهانی که بسیار خطرناک وغیر قابل کنترل است) است، گریندلوالد سعی کرد از او برای فاش کردن جامعهی جادویی امریکای شمالی استفاده کند و از او سلاحی علیه دامبلدور بسازد.
با کمک نیوت اسکمندر جانورشناس، گریندلوالد توسط ماکوزا دستگیر شد. گریندلوالد که همچنان قصد لغو قانون رازداری را دارد، قانونی که جادوگران را تشویق به مخفی کردن خود در برابر جامعهی غیر جادویی میکند، اجازه نداد که دستگیریاش مانعی در برابر نقشههای شومش شود.