مطلب ارسالی کاربران
داستان ها و افسانه های مکزیک،خیابان زن سوخته
سالیان سال قبل در زمان استعمار، یک خانواده اسپانیایی به اسپانیای جدید آمدند. آنها یک خانواده سه نفره بودند و دختری داشتند که حدود ۲۰ سال سن داشت و بسیار زیبا بود طوری که مردان ثروتمند و بلند پایه جذب این دختر زیبا شدند و همه میخواستند با او ازدواج کنند اما یک مرد بلند پایه ایتالیایی جوان در این میان از همه مصمم تر و جدی تر بود و دیگر رقبا را به دوئل دعوت میکرد.هر کس که زنده میماند، با دخترک ازدواج میکرد و هر کس که شکست میخورد،سفری دردناک را با فرشته مرگ تجربه میکرد. او هر روز زیر بالکن اتاق دختر می ایستاد و با رقبا دوئل میکرد و به همین خاطر هم هر روز یک یا چند جسد زیر بالکن اتاق دختر بود. او که دیگر نمی توانست مرگ این افراد را ببیند و قلبش از این همه قتل و کشتار به درد آمده بود، صورتش را با زغال های گداخته سوزاند تا پسر از او متنفر شود و دیگر کسی را به قتل نرساند اما پسر بعد از دیدن این کار بازهم اعلام کرد که هنوز هم او را دوست دارد و میخواهد با او ازدواج کند.آنها در نهایت با هم ازدواج کردند و مردم محلی به احترام دختر فداکار نام آن خیابان را (خیابان زن سوخته) نهادند.