Ahmadreza 21دیروز رفتم خونه پدر بزرگ و مادر بزرگم
دیدم چه قدر شکسته شدن خیلی ناراحت شدم
خودمو جاشون تصور کردم
چه قدر برای من خاطره ساختن تو جوونیاشون
الانم کاملا شکسته
سحر نمیتونستم از اعصاب خوردی چیزی بخورم
این دنیا خیلی پسته بعضی وقتها به خودم میگم ای کاش هیچوقت به دنیا نیایم تا مجبور نباشیم این چیزا رو ببینیم که عزیزترین اشخاص آدم جلوی چشمت هر روز شکسته تر بشن و نتونی کاری کنی از اون بدتر اینکه فوت بشن خدایی نکرده
این دنیا خیلی پوچه ولی خوب مجبوریم به خودمون دروغهای قشنگ و خوشگل خوشگل بگیم و سر خودمون کلاه بزاریم تا از این زهر مار تر نشه
روح پدرش شاد🖤