در آن سالهای پس از 1999، اوون در برزخ مصدومیتی قرار داشت که جلوی رسیدن او به سطحی که میتوانست را گرفت ولی آنقدر مصدومیت بدی نبود که باعث پایان فوتبال او شود. او هنوز هم به حدی کیفیت داشت که بتواند در حد نامش، مایکل اوون باشد اما در گذر سالها کم کم این کیفیت نیز رو به افول رفت.
::::::::::::::::::::::::::::::::::♕♕♕:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
کارنامه فوتبالی مایکل اوون در روز 12 آوریل 1999 به پایان رسید. یا حداقل نسخه ای از او تمام شد.
اوون پس از این تاریخ در 396 بازی 175 گل برای پنج باشگاه به ثمر رساند. او قهرمان لیگ برتر، جام حذفی، جام اتحادیه و جام یوفا شد. او توپ طلا و عنوان بهترین بازیکن سال مجله ورلدساکر را کسب کرد. 76 بازی ملی برای انگلیس انجام داد و 36 گل زد که شامل یک هت تریک در یکی از بهترین بازیهای غیررسمی تاریخ انگلیس میشود و همچنین در چهار تورنمنت بین المللی ملی بازی و در سه رقابت گلزنی کرد. در فینال رقابتها، در دربیها، در سه باشگاه بزرگ جهان و تحت هدایت بزرگترین مربیان آن نسل گلزنی کرد.
ولی بازیکنی که اوون بود و میتوانست به آن مسیر ادامه دهد، در آن شب آوریل ناپدید شد. اوون مقابل لیدز یونایتد در الند رود، به دنبال یک پاس عمقی بود و پشت پای راستش منفجر شد. او روی چمن ها افتاد و هواداران لیدز نیز او را به نشانه تمسخر تشویق کردند؛ از آن تشویقهایی که وقتی بازیکن حریف روی چمن میافتد، هواداران انجام میدهند. یکی از سه عضله همسترینگ او از پایش جدا و به دیگر بخش پایش متصل شد ولی چون جراحیهای چنین مصدومیتهایی در آن زمان مثل امروز انجام نمیشد، مصدومیت اوون به خوبی درمان نشد. در نتیجه اوون هیچگاه بازیکن قبلی نشد.
اوون در کتاب بیوگرافی اش به نام “راه اندازی مجدد” که اخیرا منتشر شده نوشت:” از آن روز به بعد، سقوطی آرام و زجراور شروع شد. گاهی فکر میکردم اوضاع میتوانست متفاوت باشد… از 19 سالگی به بعد، من در حالی میدویدم که در پای چپم سه همسترینگ داشتم و در پای راستم دو همسترینگ.”
اوون کارنامه فوتبالی درخشانی داشت. او در بین برترِینِ برترینها بود. با این وجود، تصور کنید اگر اینطور نمیشد…..
***
اوون خیلی زودتر از اینکه به ترکیب اصلی لیورپول برسد، نام خود را بر سر زبانها انداخت.
همه مایکل اوون را خیلی پیش از اینکه به تیم اصلی لیورپول برسد، میشناختند. چنین اتفاقی امروزه متداول است: بازیکنان جوان از ماهها و حتی سالها قبل تر از رسیدن به تیم اصلی زیر نظر هستند، مثل نسخه بعدی فیلم “انتقام جویان”. در سال 1997 فوتبالیست ها قبل از اینکه کار مهمی در زمین انجام داده باشند، وارد اذهان عمومی نمیشدند ولی لازم نبود توجه خاصی داشته باشید تا راجع به پسر بچهای بشنوید که رکورد یان راش در تیم جوانان (او 92 گل در 30 بازی زد) را شکست؛ بازیکنی که برای تیم مدارس انگلیس خوش درخشید و انتظارات بالایی از او میرود.
او در سن 14 سالگی، با شرکت آمبرو (تولید کننده البسه ورزشی) قرارداد اسپانسرینگ امضا کرده بود. تمرکز برنامه بی بی سی راجع به “مدرسه ممتاز” اتحادیه فوتبال انگلیس در لیلشال، تماما روی او بود. وقتی لیورپول در سال 1996 پاتریک برگر را خرید، بروسیا دورتموند از آنها خواسته بود که به عنوان بخشی از قرارداد، مایکل اوون را راهی آلمان کنند.
ابدا این اتفاق نیفتاد. او یک سال بعد اولین بازی اش برای لیورپول را مقابل ویمبلدون انجام داد و در عرض 17 دقیقه گلزنی کرد. او برگزیده بود و با آمادگی کامل و اعتماد به نفس بالا در زمین ظاهر شد. خیلی زود به نظر میرسید که او به این سطح تعلق دارد- حتی اگر مثل یک پسربچه به نظر میرسید. آن لباس های گشاد دهه نودی، خیلی خوب روی شانه های او نشسته بود؛ انگار که یک چادر سیرک از برند ریباک پوشیده بود. متیو آپسن که دوران فوتبالش موازی با اوون پیش میرفت، از شروع در جام جهانی جوانان 1997 در پیراهن انگلیس تا روزهای پایانی که چندین ماه با یکدیگر در استوک سیتی هم تیمی بودند، در رابطه با اوون گفت:” او مثل یک ماشین گلزنی حاضر و آماده بود.”
یکی از علل شهرت اوون این بود که خبرنگاران برای آن رقابت ها ( جام جهانی جوانان 1997) به مالزی اعزام شده بودند تا عملکرد این زوج شگفت آور را ثبت کنند. کریستین برایت ، روزنامه نگار گاردین نوشت:” تعجبی نیست که لیورپول اجازه داد استن کالیمور راهی استون ویلا شود، وقتی آنها بازیکنی مثل مایکل اوون را در اختیار دارند که میتواند به بهترین شکل جای او را پر کند.”
به خاطر مصدومیتی که برای رابی فاولر پیش اومده بود، اوون در بازی اول فصل 98-1997 فیکس شد و گل هم زد. بازی بار دیگر مقابل ویمبلدون بود و اوون پشت ضربه پنالتی ایستاد؛ آن هم در حضور بازیکنی مثل کارل هایینز ریدله که 14 سال از او بزرگتر بود، در جام جهانی 1990 از روی نقطه پنالتی مقابل انگلیس گل زده بود و کمی قبل تر دو گل در فینال چمپیونزلیگ نیز به ثمر رسانده بود. اوون 22 گل دیگر در آن فصل زد و مشترکا، کفش طلای لیگ برتر را در سن 18 سالگی کسب کرد.
بیان میزان درخشش اوون در آن دو سال اول کار دشواری است. سرعتش فاکتوری بود که مدافعان را میترساند ولی اعتماد به نفس ذاتی او، شفافیت فوق العاده ذهنش و نامرئی بودنش در زمین بود که به ترس مدافعان دامن میزد. او میدانست چه کار کند. میدانست کجا باید باشد، مدافعان کجا هستند، فضا کجا ایجاد شده و از چه زاویه ای میتواند گل بزند. اوون متخصص گلزنی بود و همچنین کسی که 100 متر را در 10.8 ثانیه میدوید.
آپسون به اتلتیک در رابطه با او گفت:” اوون به طور غریزی میدانست که کجا باشد و چطور گل بزند. در زمین خیلی جذاب بود، کارکشته بود و به طور طبیعی میدانست که چطور برای خودش فضای مناسب دست و پا کند یا چگونه مانور دهد که از مدافع روبرو بگریزد؛ اینکه لمس اولش توپ را کجا میفرستد، در چه موقعیتی در محوطه جریمه قرار بگیرد. او خیلی خیلی جلوتر از زمان خودش بود.”
گل او مقابل لیدز در فصل اولش، به خوبی منظور را میرساند. استیو هارکنِس توپ را به محوطه جریمه میفرستد که اوون و زوج او در خط حمله، اویویند لئوناردسن به همراه دو مدافع لیدز در آنجا کنار هم قرار گرفته اند. هر سه بازیکن به هوا پریدند تا توپ را با سر بزنند ولی اوون خیلی سریع در فضای پشت آنها قرار میگیرد. توپ به لئوناردسن میرسد که او هم با ضربه ای آن را به اوون میرساند؛ اوونی که دقیقا میداند کجا باشد تا توپ را وارد گل کند. البته شانس هم دخیل بود ولی اوون میدانست که کجا قرار بگیرد.
چند روز پس از آن گل، اولین هت تریک او به ثبت رسید، در بازی دیوانهوار مقابل شفیلد ونزدی که با تساوی 3-3 به پایان رسید. جان نیوسام که در آن بازی با دس واکر زوج خط دفاعی شفیلد را تشکیل داده بودند، گفت:” دس واکر همیشه به سرعتش افتخار میکرد که هیچکس نمیتواند او را شکست دهد. قبل بازی دس گفت “من او را مهار میکنم، تو هم به هر شکلی که شده من را پوشش بده”. او این تقابل را یک رقابت شخصی بین خودش و اوون میدید. مثل یک جنگ صلیبی شخصی بود. آن پسربچه جوان قرار است بازی کند و خیلی سریع است. دس گفت “مشکلی نیست، به او نشان میدهم چه کسی سریع است.”
اوون دو سال بعد از آن مصدومیت شدید مقابل لیدز، توانست توپطلای بهترین بازیکن اروپا را از آن خود کند.
واکر در آن دوره یکی از بهترین مدافعان جهان بود و در سال 1998، بیشتر تواناییهای دفاعی اش را دارا بود؛ از جمله سرعت بالا. در هر سه گل اوون، واکر حتی در فاصله 10 متری اش هم نبود و مثل کسی که از قطار جا مانده به دنبال او میدوید. گلی که اوون مقابل منچستریونایتد در همان فصل زد هم نمونه دیگری است، زمانی که گری نویل توپ را به پیتر اشمایکل پاس داد، غافل از اینکه رود رانر (شخصیت پرنده در کارتون کایوت و رود رانر) پشت سر او بوده و با صدای میگ میگ از کنارش عبور کرد تا توپ را گرفته و گلزنی کند. مدافعان بلند قامت و با تجربه توسط او به سخره گرفته میشدند.
تابستان آن سال با جام جهانی از راه رسید و سر و صداهای فراوان انتخاب او توسط گلن هادل، گلش مقابل رومانی، ترس وحشتناک آیالا مدافع تیم ملی آرژانتین و آن خوشحالی پس از گل تاریخی. او فصل بعدی هم یک کفش طلای دیگر کسب کرد و این بار، جایزه را با جیمی فلوید هاسلبنک و دوایت یورک شریک شد؛ هر چند که 7 بازی آخر فصل را از دست داده بود. غیبت او در درجه دوم قرار میگرفت و مهم ترین اتفاق، آن سکانس مصدومیت در الند رود بود.
بیشتر مهاجمان، بخش کوچکی از آنچه آنها را به بازیکنی ویژه تبدیل کرده را در مقطعی از دوران فوتبالشان از دست میدهند. چه سرعت باشد، چه قدرت، تمام کنندگی، آرامش یا هر چیز دیگری که آنها را متمایز میکند. با این حال، کمتر کسی این ویژگی ها را در جوانی از دست میدهد. اوون در آن شب الند رود 19 ساله بود و 2 سال انفجاری و فوق العاده را پشت سر گذاشته بود و هنوز 7 یا 8 سال با سالهایی که به عنوان اوج دوران یک فوتبالیست شناخته میشود، فاصله داشت.
وقتی اوون به لیگ برتر رسید، بازیکن فوق العاده ای بود زیرا سرعت داشت و هوش. پس از مصدومیت، هوش داشت و سرعت اما مصدومیت باعث شد سرعت کم کم از ذهن او پاکش شود. سال گذشته اوون در مصاحبه با BT Sport اعلام کرد که فقدان یک عضله همسترینگ در پایش باعث شده بود که او نه تنها نتواند با سرعت بالایی در زمین بدود و از شتابش کاسته شد، بلکه حتی باعث شد او برای برخی توپ ها اصلا اقدام به دویدن نکند. به این ترتیب او آگاهانه خودش را در بیرون موقعیت قرار میداد که طوری به نظر برسد که انگار میخواهد از آن استارتها بزند. او گفت:” در 6 یا 7 سال پایانی دوران فوتبالم، از دویدن در زمین میترسیدم.”
مصدومیت، سرعت او را گرفت و همچنین غریزه گلزنی اش را. او توپ را دریافت میکرد یا فضایی برای دویدن پیدا میکرد و طبیعتا واکنش او به چنین موقعیتی، دویدن با سرعت بالا بود ولی در نهایت او توپ را میگرفت و متوقف میشود. سرعت فکر کردن او در سالهای اول، برای ما مردم عادی غیرقابل درک است زیرا که فقط فکر کردن نبود. فکر کردن زمان زیادی طول میکشد. مغز اوون مثل یک ابر رایانه بود و همه چیز را در عرض چند لحظه تحلیل میکرد تا وقتی که محدودیت فیزیکی او به حدی رسید که روی سرعت ذهنش هم اثر گذاشت. آپسون گفت:” او وارد دنیای دیگری شده بود. اگر احساس میکرد که از لحاظ روحی و فیزیکی، از چنین سن کمی رو به افت است، کنار آمدن با چنین شرایطی بسیار کار دشواری بود.”
آپسون که در آن دو فصل ابتدایی، دو بار با اوون روبرو شد و سپس 11 بار دیگر در دوران افت او، ادامه داد:” وقتی آن توانایی حرکات انفجاری را پس از مصدومیت از دست داد، از لحاظ جاگیری به بازیکن بسیار باهوشی تبدیل شد. او همچنان درک بالایی از اینکه باید در کجای محوطه جریمه قرار بگیرد داشت ولی هر چه سنتان بالاتر میرود، این توانایی ها بهتر و بهتر میشود.
او سعی میکرد شما را به مناطقی بکشاند که نمیخواستید بروید. باید همیشه مراقب میبودید زیرا ممکن بود شما را عقب بیندازد یا به کنارههای محوطه جریمه بکشاند، جایی که نمیخواستید در آن حضور داشته باشید. همچنین زمان بندی و حرکات او به فضاها بود که به شما و تیمتان صدمه میزد.”
این موضوع توضیح میدهد که چطور اوون پس از اولین مصدومیت بزرگش توانست در جمع برترین ها برای چندین سال باقی بماند. ولی تصور کنید اگر که آن سرعت فوق العاده را حفظ میکرد- و اعتماد به نفس اینکه بدنش بتواند با آن سرعت به کارش ادامه دهد- حتی برای چند سال و آن تواناییهایی که آپسون بیان کرد هم به این سرعت اضافه میشد. او میتوانسست تا پایان دهه سوم زندگیاش همچنان از سریع ترینها باشد. او از این جهت بازیکن جالب توجهی بود ولی جهات دیگری هم بود که اوون در آن بیشتر جلب توجه میکرد.
در آن سالهای پس از 1999، اوون در برزخ مصدومیتی قرار داشت که جلوی رسیدن او به سطحی که میتوانست را گرفت ولی آنقدر مصدومیت بدی نبود که باعث پایان فوتبال او شود. او هنوز هم به حدی کیفیت داشت که بتواند در حد نامش، مایکل اوون باشد اما در گذر سالها کم کم این کیفیت نیز رو به افول رفت.
***
اوون شخصیت محبوبی نبود که دلایل مختلفی هم برای این عدم محبوبیت وجود داشت. او میتوانست آدم “رو اعصابی” باشد، درست مثل ویدیو مشهور “آفرین به تو؛ او 13 ساله است”. در این ویدیو، اوون مقابل یک دروازه بان نوجوان که تحت تعلیم نویل ساوثهال قرار دارد، گلزنی میکند و پس از خوشحالی او از زدن گل سوم، ساوتهال این جمله را به او میگوید.
همه مطمئنند که او آدم خسته کننده و حوصله سربری است. در کارشناسیهایش هم این یکنواختی وجود دارد. اکانت توییترش امروزه دیگر به موضوعی پیش پا افتاده تبدیل شده ولی پیشترها لحظه های آوانگاردی مثل عکس یواشکی از خوابیدن منتشر کرد یا ناراحتی اش از کشتن یک خرگوش را به نمایش میگذاشت. یک داستان قدیمی درباره او گفته میشود که هر روز به فرودگاه مادرید سفر میکرد تا روزنامه های انگلیسی بخرد در حالی که اگر 50 قدم از درب هتل محل اقامتش خارج میشد، کیوسکهای بیشماری وجود داشت که به او دیلی میل میفروختند.
اوون بعد از تجربه ناموفق در رئال به لیگبرتر برگشت و پیراهن نیوکاسل را به تن کرد اما نتوانست در این تیم روزهای خوبش در لیورپول را تکرار کند.
فرگوسن شماره 7 منچستریونایتد را به اوون داد اما کسی او را در لیست شماره هفتهای افسانهای شیاطینسرخ قرار نمیدهد.
او در هیچکدام از باشگاه هایش هم بازیکن محبوبی نیست؛ برای لیورپول خیلی سرد، برای رئال مادرید و استوک بسیار زودگذر و برای نیوکاسل، لیورپول و منچستریونیتد بسیار مصدوم، گرانقیمت و بی تفاوت بود. اما دلیل دیگری که او بازیکن چندان دوست داشتنیای نیست، این است که او نتوانست به اوج پتانسیلش برسد و در نگاه برخی از مردم، او دیگر تلاشی که در سالهای اول فوتبالش انجام میداد را تکرار نمیکرد. و به نحوی این تقصیر او است که به ما بدهکار است. او مثل یک پسربچه است که در 13 سالگی اسکار برده ولی از صحنه ها محو شده و کارش به سریال های عصر روز شنبه کشیده شده؛ از آن بازیگرهایی که در تصویر میدیدی و با تردید میپرسیدی:” این فلانی نیست؟”
در آن دو فصل، او 46 گل در 84 بازی به ثمر رساند. شاید در دنیایی با حضور لیونل مسی و کریستیانو رونالدو، این آمار چندان به چشم نیاید ولی همچنان فوق العاده است. او در لیست برترین گلزنان تاریخ لیگ برتر در رده نهم است؛ هر چند که 90 درصد دوران فوتبالش در افت سپری شد. او بازیکن خیلی خوبی بود ولی اگر آن اتفاق 12 آوریل 1999 رخ نمیداد چه بازیکنی میشد.
اوون در کتاب راه اندازی مجدد نوشته:” کاری که دوست ندارم به هیچ وجه انجامش دهم این است که لیورپول را به اهمال و کم کاری متهم کنم. ولی در دوران من و با توجه به سن و سال من، مردم از اتفاقی که برایم رخ داده بود، وحشت زده بودند. درمان پزشکی مدرن خیلی راحت هرگونه مشکلی را حل میکند و سپس انعطاف پذیریت را بالا برده و از لحاظ بدنی تقویتت میکند.
از آنجایی که چنین اقداماتی حالا میتواند در هر باشگاهی رخ دهد، من ناراحتم که مصدومیت در این دوره رخ نداد. چند سال بعدش میتوانستم با جراحی مشکل را به کلی حل کنم. نونوار و سریع میشدم، مثل چیزی که قبلا بودم و این در تمام دوران فوتبالم ادامه پیدا میکرد.”