در هر ثانیه از روزهای سال، سران کشورها در هر موضوعی که بتوانند با یکدیگر رقابت میکنند؛ از مسابقات پرورش اندام و گفتن مزخرفات گرفته تا تحقیقات علمی و دانش تسلیحاتی. آنها با استفاده از یک نوسان کوچک اقتصادی عمدی و یا یک کلمه پرمعنی، میتوانند به شکلی کاملاً قدرتمند رویکردهای اقتصادی دیگر کشورها را متحول کنند. باوجوداین رقابتها، اتفاقات و رخدادها، بسیاری از کشورها میلیاردها دلار ثروت مردم کشورشان را در قالب کمک اقتصادی خارجی (به انگلیسی: Foreign Aid) به دیگر کشورها «هدیه» میکنند؛ ثروتی که میتواند اقتصاد را شکوفا کند و یا منجر به افزایش توان نظامی کشور شود. در این بخش از یادداشتهای ویتارو قصد داریم دریابیم چرا کشورها پولشان را از طریق کمک اقتصادی خارجی هدیه میکنند و بفهمیم میزان اثربخشی کمک اقتصادی خارجی در کشور مقصد چه قدر است.
نیتخوانی
انسانها ذاتاً به سمت خوبی میل میکنند و با توجه به این موضوع، علت اصلی کمک اقتصادی خارجی میتواند تنها کمک به همنوع، دلسوزی و ساختن دنیایی بهتر باشد. اما آیا سران کشورها لزوماً انسان هستند؟ آیا آنها میخواهند با راه انداختن خیریه بینالمللی از بار گناهانی که مرتکب شدهاند، بکاهند؟ معلوم است که چنین چیزی حقیقت ندارد! مانند همه مسائل سیاسی جهان، ما نباید علت کمک اقتصادی خارجی سران کشورها را «مهربانی» و «بیدقتی» بپنداریم؛ بلکه موضع و تفکر صحیحتر، در نظر گرفتن محاسبات «خودخواهانه» و «منطقی» است که سران کشورها برای هر عمل سیاسی انجام میدهند.
جان میرشایمر (به انگلیسی: John Mearsheimer)، دانشمند علوم سیاسی و محقق روابط بینالملل نظریه معروفی در مورد روابط بین کشورها دارد. او با استناد به فرمول قانعکنندهای که از رئالیسم تهاجمی (به انگلیسی: Aggressive Realism) به دست آورده، نتیجه میگیرد که حکومتهای به بیوقفه و بینهایت به دنبال قدرت بیشتر خواهند رفت، زیرا هدف بقا و ثبات بالاتر از همه اهداف دیگر هستند و این بقا و ثبات به دست نمیآید، مگر اینکه آن کشور به یک ابرقدرت بلامنازع جهانی تبدیل گردد. به همین علت ما باید همیشه بدترین نیت هر حکومتی را بهصورت موضع پیشفرض در نظر داشته باشیم. این موضوع در مورد کمک اقتصادی خارجی نیز صادق است.
چطور کمک اقتصادی خارجی کار میکند؟
اولین موضوعی که باید درک کرد، این است که کمک اقتصادی خارجی نوعی معامله سیاسی است. این قرارداد را امضا یا آن جنگ را پشتیبانی کن تا پول ما در قالب کمک اقتصادی خارجی بهحسابت واریز شود. البته که معامله بهصورت ذاتی چیز بدی نیست؛ اگر یک کشور از کشور دیگری چیزی بخواهد و هر دو بر روی قیمت منصفانهای توافق کنند، کسی اهمیتی به تیتر آن – که میتواند کمک اقتصادی خارجی باشد – نمیدهد. اما این شکل از معامله متفاوت است؛ زیرا طرفین معامله ملتها و کشورها نیستند، بلکه دو رهبر و حاکم با یکدیگر معامله میکنند.
این اشتباهی است که خیلی از ماها مرتکب میشویم. اگر تو سیاست را در قالب روابط بین کشورها تعریف کنی، آن موقع لپ مطلب را نمیگیری، بیشازحد در جزئیات غرق میشوی و تصویر بزرگتر، مهمتر و اصلیتر را از دست میدهی. سیاستمداران با یکدیگر معامله میکنند و نه ملتها. مهمترین، بزرگترین و تنها هدف سیاستمداران، ماندن در صندلی قدرت است. ما باید توجه داشته باشیم که ملتها هیچوقت فاسد نمیشوند، اما سیاستمداران، حاکمان و رهبران همیشه فاسد خواهند شد. البته استثنائاتی نیز وجود دارد، اما هرچقدر یک حاکم بیشتر در رأس قدرت بماند، امکان فاسدشدنش نیز بیشتر خواهد شد.
معامله کمک اقتصادی خارجی زمانی اتفاق میافتد که یک حاکم از حاکم دیگری بخواهد که عملی غیرانسانی، غیراخلاقی و غیرمحبوبی در کشور حاکم دوم انجام شود. در کشورهای دموکراتیک (که شکل حقیقی آن بسیار نادر است)، سیاستمداران با انجام اعمال مردمگرایانه سعی میکنند ملتشان را راضی نگهدارند تا بتوانند رأی جمع کنند. همچنین در کشورهای غیر دموکراتیک نیز اعمال انسان دوستانه حاکمان تنها برای فرار از انقلاب مردم عصبانی و بقا در قدرت است. بنابراین اگر خطمشی محبوب و مشروع باشد، نیازی به قانع شدن و قانع کردن نخواهد داشت و آن خطمشی بهراحتی عملیاتی خواهد شد.
ازنظر سیاستمداران، معاملهای جذاب است که خشم عمومی و رأیهای برگشته را بتواند توجیه کند. ممکن است کل جمعیت یک کشور با حاکمی که بخواهد به جنگ با کشور دیگری برود، مخالفت کنند. اما اگر معامله بهاندازه کافی شیرین باشد، آن حاکم بدون توجه به ملتش – که حاکم حقیقی کشور هستند – به آن جنگ خواهد رفت. این موضوع همچنین علت انتقال جریان پول از کشورهای دموکرات به کشورهای دیکتاتوری و نه بالعکس را نیز توضیح میدهد. یک سیاستمدار دموکرات به افکار عمومی برای انتخاب دوباره بهشدت نیاز دارد. جبران خسارت خشم عمومی بسیار گران است؛ هرچند اکثر سیاستمداران با حمایتهای عظیم وارد کار میشوند و میتوانند از پس این خسارات بربیایند.
اما در کشورهای غیر دموکراتیک، افکار عمومی، رضایت مردم و عزت آنان هیچ اهمیتی برای حاکم ندارد. بنابراین حاکمان دیکتاتور به قیمتی بسیار ارزان، خود، کشور و ملتشان را میفروشند و چپ و راست معامله میکنند. سیاستمدار دموکرات، سیاستهایی را میخرد که درنهایت به راضی کردن مردم بیانجامد و سیاستمدار دیکتاتور ملتش را میفروشد زیرا اهمیتی برایش ندارد.
بیشتر مردم کشورهای استعمارگر و پیشرفته، تصور میکنند که حکومتشان بیشازحد کمک اقتصادی خارجی هدیه میکند، اما آنها به این موضوع توجه ندارند که رأی آنها، به سیاستهایی است که این کمک اقتصادی خارجی میتواند بخرد. همانطور که بالاتر نیز اشاره شد، کمک اقتصادی خارجی درنهایت چیزی جز یک معامله برای دریافت چیز دیگری نیست و هیچ معاملهای تنها به علت خیرخواهی و مهربانی در روابط بینالملل صورت نخواهد گرفت.
خطر استقلال حکومت از ملت
هر حکومتی، درصد وابستگی خاصی به جمعیت، مردم و ملتش دارد. یک حکومت ثروتمند، نیازی به معامله با مردم ندارد، زیرا مالیات آنها برای حکومت بیارزش است. حاکم چنین حکومتهایی، هرزمان که بخواهد میتواند در کشتی تفریحی ابر لاکچری خود به جزایرش سفر کند و به کل نیازها، تقاضا و حقوق اساسی ملتش را تا حدی که منجر به انقلاب نشود نادیده بگیرد. حکومتهایی که کمک اقتصادی خارجی زیادی دریافت میکنند و همچنین حاکمان کشورهای صاحب منابع طبیعی ارزشمند مانند نفت، معمولاً از مردم مستقل میشوند و هیچ اهمیتی به آنها نمیدهند.
دولت خوب، دولتی است که به مالیات و رأی ملتش نیاز داشته باشد تا بهاجبار از دستورات صاحبان حقیقی کشور – یعنی مردم – اطاعت کند. اساس همه حکومتها و دولتها بر حاکمیت مردم بناشده و حاکم بدون مردم هیچ معنایی ندارد. حاکم باید بهصورت مطلق تحت اوامر ملتش باشد و بههیچوجه نباید از دستورات مردم سرپیچی کند. بهمحض اینکه مردم از حکومت کنار گذاشته شوند، دقیقاً از همان لحظه سیل فسادها، انحرافها و جنایتها اتفاق به راه خواهد افتاد.
بزرگترین مشکلی که کمک اقتصادی خارجی دارد، این است که رابطه دولت-ملت را به رابطه حکومت-مردم تبدیل و حاکم را از مردمش بینیاز میکند. وقتی حاکم مردم در فقر بهصورت ناگهانی میلیاردها دلار کمک اقتصادی خارجی دریافت کند، مشخص است که دیگر نیازی به شهروندان و مالیات یا هر درآمد دیگری که میتوانند خلق کنند، نخواهد داشت؛ درست مانند حکومتهایی که از منابع طبیعی سرشاری برخوردار هستند. هرچقدر که کمک اقتصادی خارجی و منابع طبیعی بیشتری در دسترس حاکم قرار بگیرد، او بیشتر افسار پاره میکند و مردم را نادیده میگیرد. ما مطمئن هستیم که لازم نیست وضعیت ملت چنین کشوری را برای تو ترسیم کنیم.
هدف کمک اقتصادی خارجی (حداقل در ظاهر) میتواند توسعه اقتصاد یک کشور و یا حل یک بحران انسانی باشد. اما یک رهبر باهوش میداند که چطور از این واقعیت برای سود شخصی خود بهره ببرد. اگر اقتصاد کشوری قدرتمند و برای انواع و اقسام بحرانها، بلایای طبیعی و دخالتهای خارجی آمادگی داشته باشد، دیگر نیازی به کمک اقتصادی خارجی ندارد. دیکتاتورها باانگیزه رفع موانع انتقال جریان پول بهحساب بانکیشان، مشکلات را حفظ و حتی بعضی مواقع خلق میکنند تا جریان کمک اقتصادی خارجی تا بینهایت ادامه یابد.
همه ملتها توانایی مدیریت اقتصاد، سیاست و اجتماع را دارا هستند. حتی بعضی کشورها به دلیل سابقه تاریخی طولانی در مدیریت سرزمینهای وسیع، استعداد ویژهای در این امر دارند. اما سیاستمداران دلیلی برای آزاد گذاشتن مردم ندارند. اگر مردم بتوانند خودشان کشورشان را اداره کنند، هیچ مشکلی باقی نخواهد ماند. این موضوع هم جریان کمک اقتصادی خارجی را به جیب حاکم برتریجوی فاسد قطع میکند و هم باعث وابستگی دولت به ملت میشود. یک رهبر فاسد اما باهوش هر وقت که به پول نیاز داشته باشد، میتواند یک وضعیت آبوهوایی پیشبینی پذیر را به فاجعهای عظیم در جهان تبدیل نماید.
ما در اینجا شاهد یک چرخه بینهایتی هستیم؛ ازیکطرف کمک اقتصادی خارجی فاجعه و مشکل بزرگی خلق میکند و از طرف دیگر، آن فاجعه و مشکل بزرگ، کمک اقتصادی خارجی بیشتری را به کشور وارد مینماید. این چرخه تا زمانی که حاکم به پول نیاز داشته باشد، ادامه خواهد یافت. البته کشوری که از قبل ثروتمند باشند، حاکم فاسد آن کشور، چرخههای مشکلساز دیگری به هدف تفرقهاندازی میان خود مردم و جلوگیری از انقلاب (مانند اختلافات قومیتی، ایجاد باندهای امنیتی ضد مردمی و مشکلات معیشتی) ایجاد مینماید تا چند صباحی بیشتر در قدرت باقی بماند.
کمک به حاکم فاسد؟
البته باید این نکته ذکر شود که خیلی از کمکهای مردمی (و نه کمک اقتصادی خارجی که به دست رهبران سیاسی صورت میپذیرد) به مردم نیازمند میرسد، در غیر اینصورت باید درب همه بنیادهای خیریه تخته میشد. این کمکهای خیریه حقیقی معمولاً در قالب قراردادهایی میآیند که سرقتش توسط حاکم فاسد را غیرممکن میکند. اما حتی اگر همه کمکهای خیریه به شهروندان کشور نیازمند برسد، بازهم میتواند به آنها صدمه بزند. برای مثال کمک اقتصادی خارجی صنایع داخلی، خصوصاً صنایع مرتبط با خوراک و پوشاک را نابود میکند.
راه مؤثرتر این است که سرمایهگذاران بخش خصوصی بهصورت مستقیم در پروژههای زیرساختی و حیاتی کشور نیازمند سرمایهگذاری کنند. همچنین اگر رهبران این کشورها بهواقع در فکر ملتهای مظلوم هستند، بهتر است دست از تحریم آن کشورها به بهانه مقابله با حاکم فاسد بردارند. سوابق تاریخی نشان میدهند که تحریمهای اقتصادی همیشه به نفع تثبیت قدرت انحصارطلبان بوده و روند مردمسالاری به حاشیه رانده است. هرچه تحریم بیشتر شود، وابستگی مردم به حکومت (و نه بالعکس) بیشتر خواهد شد. همچنین تحریم اقتصادی موجب فرار مغزها و متلاشی شدن طبقه متوسط جامعه نیز میگردد.
یک حاکم فاسد باید شرایط حداقلی برای مردم کشورش فراهم آورد و تکه نانی جلوی آنها بیندازد تا از بروز و ظهور انقلاب جلوگیری کند، اما رفاه بیشتر برای مردم غیرضروری است؛ زیرا آنها «پر رو» میشوند و دیگر به حکومت نیازی پیدا نخواهند کرد. این موضوع در کشورهای سرمایهداری بهوضوح قابلمشاهده است که با دادن وعدههایی مانند رویای آمریکایی (به انگلیسی: American Dream) و برآورده سازی حداقل نیازها سعی در پیادهسازی نظریه فوق دارند.
بنابراین وقتیکه کمک اقتصادی خارجی به یک کشوری اهدا میشود، هیچچیز خاصی به مردم اضافه نمیکند، بلکه جایگزین شرایط فعلی مردم خواهد شد. بهعبارتدیگر، کمک اقتصادی خارجی جدید جایگزین کمک اقتصادی خارجی قدیمی خواهد شد که دیکتاتور آن را خرج منافع شخصی کرده بود. این پول، قدرت بیشتری میخرد، حاکم را مدت بیشتری در صندلی قدرت نگه میدارد و وابستگی حکومت به مردم را کمتر میکند و در کنار همه اینها، حاکم فاسد تعرفه و مالیات بر این کمکهای خیریه میگذارد. حتی بعضی کمکهایی که بهصورت خاص نشانهگذاری شدهاند، بهصورت ناگهانی ناپدید میشوند و در جای دیگر، یک کاخ ریاست جمهوری جدید به شکلی جادویی بنا میشود.
راه جایگزین
کمک اقتصادی خارجی نهتنها مؤثر نیست، بلکه بسیار مخرب نیز است. به همین دلیل است که کشورهای آفریقایی باوجود کمک اقتصادی خارجی بالایی که دریافت میکنند، همیشه فقیر باقی میمانند. در بالا به دو راه جایگزین – یعنی رفع تحریمها و سرمایهگذاری مستقیم – اشاره کردیم. اما در مورد خود موضوع کمک اقتصادی خارجی، راه جایگزین، انسداد کامل جریان پول کمکی به این کشورهاست؛ حتی اگر پشت این دیکتاتورهای آهنین، شهروندان بیگناه باشند. منطق میگوید کمک نکردن بهتر از کمک کردنی است که درنهایت به ملتهای بیگناه آسیب بزند. هیچ وقت نباید فراموش کنیم که هیچکس نمیتواند مردم را رشد دهد، بلکه خود مردم باید آزادانه و با انتخاب صحیح و غلط رشد نمایند. اما راهبردهای کمکی حقیقی به کشورهای نیازمند، تنها زمانی جواب خواهد داد که رهبران کشورهای دموکراتیک از آن استفاده کنند؛حال چرا باید یک سیاستمدار قدرت و پول را به کسانی هدیه دهد که به او رأی نخواهند داد؟ خب، آنها هدیه نمیدهند!