پس از مرگ کوروش بزرگ، اداره قلمرو وسیع به ولیعهدش، کمبوجیه رسید. کمبوجیه بر خلاف پدرش، با اقوام تابع مدارا نمی کرد و آنها را زیر دست خود می دید. در عین حال برادرش بردیا که از فضائل کوروش برخوردار بود در بین عامه مردم محبوب تر بود. در چنین شرایطی در قلمرو ایران اغتشاش هایی رخ داد که چند سالی، کمبوجیه را به خود مشغول کرده بود. همه اینها باعث شده بود که کمبوجیه، بردیا را تهدیدی برای سلطنت خود بداند. کمبوجیه که اندیشه فتح مصر را در سر داشت نمی توانست برادرش را در پارس، به حال خود رها کند. به همین سبب تصمیم گرفت برادر خود را مخفیانه به قتل برساند. داریوش در کتیبه بیستون بیان می کند که کمبوجیه قبل از لشکرکشی به مصر بردیا را کشته است. ولی هرودوت معتقد است که کمبوجیه، بردیا را همراه با خود به مصر می برد و در آنجا بین دو برادر اختلافی پیش می آید، کمبوجیه بردیا را به شوش می فرستد و در آنجا او را پنهانی به قتل می رساند. طبیعتا روایت داریوش از قتل بردیا پذیرفتنی تر است؛ چرا که خود در آن زمان حضور داشته است. به هر حال بردیا به دست کمبوجیه جانش را از دست می دهد.
کمبوجیه در مصر
|
سه سال از آن واقع می گذرد. کمبوجیه مصر را فتح می کند. خبر های بدی از ایران به گوش کمبوجیه می رسد. شخصی در ایران ادعا می کند که بردیا، پسر کوروش است. به صورتی که جارچی های کمبوجیه در سوریه سلطنت او را اعلام کرده اند. کمبوجیه راهی ایران شد ولی در حماة سوریه مرگ گریبانش را گرفت. در مورد مرگ کمبوجیه روایات متعددی وجود دارد. کتیبه بیستون به ما می گوید که که "به مرگ خود مرد". روایاتی می گوید که مرگ او بر حسب تصادف بوده است. عده ای گمان می برند که کمبوجیه خودکشی کرده است. بسیاری هم معتقدند که به مرگ خود مرد یعنی به علت طبیعی جانش را از دست داد. در میان این ها مرگ او برحسب تصادف محتمل تر است.
مقبره کمبوجیه
|
کسی که ادعا کرده بود که بردیاست گئومات (که به نام بردیای دروغین هم مشهور است) می باشد. او به قتل بردیا توسط گئومات واقف بود، پس از این فرصت برای خود و برادرش که این دسیسه را چیده بودند استفاده کرد. البته مشکلاتی نیز گریبانگیر ایران بود. ایران طی جنگ با مصر تلفات زیادی داد. برای مثال می توان به سپاه گمشده اشاره کرد که در آن 50 هزار نفر که به لیبی اعزام شده بودند ناپدید شدند که همین چند سال پیش اجساد آنها کشف شدند. هر چند که ممکن است در این رقم بزرگنمایی شده باشد ولی شواهد نشان می دهد که سپاهی از ایران در این منطقه گم شده است. برخی به اشتباه گمان می برند که گئومات نماینده و هوادار ماد ها بوده ولی در حقیقت آن دو میخواستند حکومتی بر پایه حکومت مغ ها بنا کنند. گئومات تاج و تخت هخامنشی را تصاحب کرد و همچنین تمام زنان کمبوجیه را به همسری گرفت. او برای کسب محبوبیت، به مدت سه سال مالیات را به مردم بخشید و مردم را از خدمت نظامی معاف کرد. او تلاش زیادی کرد که هویت واقعیش پنهان بماند و حتی زنان دربار را از هم جدا کرد که مبادا باعث شود دسیسه اش فاش شود. او از کاخ خود در شوش خارج نمی شد و با بزرگان پارسی ارتباط برقرار نمی کرد. همین کار های مشکوک سبب شد که اشراف زادگان پارسی به او سوظن پیدا کنند.
نقاشی از نبرد میان گئوبروو و بردیای دروغین
|
به نقل از هرودوت این هوتن بود که برای اولین بار به بردیای دروغین مظنون شد. او سران هفت خانواده بزرگ پارسی را جمع کرد تا درباره وضعیت کنونی تصمیمی بگیرند. این هفت نفر عبارت اند از : هوتن یا اوتانه، اردومنش، گئوبروو، وین دفرنه، بغابوخش یکم، ویدرنه و سرانجام داریوش پسر ویشتاسپ. داریوش در آن موقع بین 28 تا 36 سال سن داشته است و نسبت به بقیه جوان تر و البته دانا و مدبرتر بوده است. بعد از حضور او بود که این تصمیم اتخاذ شد که حکومت دروغین گئومات را سرنگون کنند. بقیه بزرگان بر خلاف داریوش معتقد بودند که باید آرام آرام پیش رفت ولی داریوش معتقد بود که باید سریعا حکومت را از او بازپس گیرند. آنها به قصد جان گئومات راهی شوش شدند. داریوش و یاران وفادارش راهی کاخی شدند که گئومات مغ در آنجا حضور داشت. آنها با نزاع و درگیری وارد دژی به نام کیاهووتیش شدند و در نهایت مغ ها طعم تیغ داریوش را چشیدند. سپس سر آنها را قطع کردند و در معرض نمایش گذاشتند. در همین حال مردم هم شمشیر کشیدند و هر مغی که می دیدند را می کشتند. بدین ترتیب حکومت بردیای دروغین بعد از هفت ماه (به روایتی هشت ماه) اتمام یافت.
گئومات زیر پای داریوش
|
هفت یار، نشستی برپا کردند تا در مورد آینده ایران تصمیم بگیرند. هرودوت از مذاکره ای میان آنها می گوید. هوتن که از حکومت کمبوجیه ناراضی بود، معتقد بود که باید مردم صاحب اختیار باشند. در اینجا هرودوت دقیقا از لفظ دموکراسی استفاده می کند. بغابوخش یا مگابیز سخنان هوتن را درباره انقضای حکومت پادشاهی تاکید کرد ولی با این حال بیان کرد که مردم نمی توانند به درست انتخاب کنند و باید حکومت را به دست چند انسان شایسته بدهیم. در اینجا با اریستو کراسی مواجه هستیم. داریوش مدافع حکومت پادشاهی است و در نهایت هم با استدلال های گوناگون بقیه شورا را قانع کرد که نظام پادشاهی بهتر است. در مورد این روایت هرودوت تردید وجود دارد ولی دلیل نمی شود که به کلی آن را زیر سوال ببریم. در نهایت داریوش به پادشاهی رسید و دوباره شکوه را به ایران بازگرداند.
داریوش بزرگ در کتیبه بیستون می گوید : هیچکس جرئت نمیکرد چیزی دربارهٔ گئوماتای مغ بگوید تا اینکه من آمدم از اهورامزدا یاری طلبیدم، اهورامزدا مرا یاری کرد. من با کمی از مردم، این گئوماتای مغ را با کسانی که سردستهٔ همراهان او بودند، کشتم. در ماد قلعهای هست که اسمش سیکایاووش آنجا من او را کشتم. پادشاهی را از او بازستادم. به فضل اهورامزدا شاه شدم، اهورامزدا شاهی را به من اهدا کرد.
|
اکنون بهتر است به بررسی ادعایی بپردازیم که می گوید داریوش دروغگو است و بردیای حقیقی به حکومت رسیده است و داریوش بردیای واقعی را کشته است. آنها می گویند که کتبیه بیستون داریوش در واقع چیزی جز فریبکاری نیست و دلایل مضحکی را هم ذکر کرده اند. می گویند کمبوجیه پسر نداشت پس برادر خود را که ولیعهدش محسوب می شود نمی کشت. گویا فراموش کرده اند که کشتن برادر برای تثبیت قدرت همواره در تاریخ رخ داده است. اظهار دارند که هرودوت و مورخین بابلی، فرد شورشی را بردیا خوانده اند، اما همین مورخان یونانی او را گوماتس یا کوماتس خطاب کرده اند. می گویند ممکن نیست که قتل شاهزاده هخامنشی توسط کمبوجیه پنهان بماند ولی نمی دانند که بردیا با مردم سروکاری نداشت. در کل باید گفت هیچ دلیل محکمی مبنی بر دروغگویی داریوش که در کتیبه اش به اهورا مزدا سوگند می خورد وجود ندارد. هماهنگی میان کلیات روایت بیستون و هرودوت هم نشانه دیگری بر باطل بودن این فرضیه است.