سلام خدمت رفقای عزیزم و فرارسیدن بلند ترین شب سال، شب یلدا رو تبریک عزض میکنم 🌹
امروز قصد دارم کمی با ریشه ی این شب آشنا بشیم و این شب فرخنده رو در زبان و ادبیات پارسی بررسی کنیم.
شب یلدا» که به عنوان یکی از شبهای مقدس در ایران باستان مطرح بوده بهصورت رسمی در گاهشماری ایرانیان باستان از سال ۵۰۲ پیش از میلاد در زمان داریوش یکم به تقویم رسمی ایرانیان باستان راه یافت. چله و جشنهایی که در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی به شمار میرود. در اشعار بزرگان به طور مستقیم به این شب اشاره نشده ولی تک بیت هایی میتوان یافت که شعرا در آن ها از شب یلدا استفاده کرده باشند.
حضرت حافظ در دیوان اشعار خویش می فرمایند :
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
🍉صحبت حکام ظلمت شب یلداست 🍉
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
غزل شماره ۲۳۲ حافظ |
و همچنین عبید زاکانی شاعر و طنز پرداز قزوینی در دوبیتی ای عرضه می دارد:
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
❤️همچون شب یلدا به درازی مشهور ❤️
عبید زاکانی |
و وحشی بافقی اندوه خویش را اینگونه با شب یلدا در می آمیزد :
و صائب جان تبریزی نیز ماتم خود را به بلندی شب یلدا می بیند:
زلف ماتم دیدگان را شانه ای در کار نیست
دست کوته دار ای مهر از شب یلدای من
و حضرت سعدی با زبان شیوای خود آنقدر به شعر خویش انعطاف می بخشد که حتی به قدر قهم کودکانه ی من نیز می رسد و این چنین به انتظار یار می نشیند :
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
گرفتم آتش پنهان خبر نمیداری
نگاه مینکنی آب چشم پیدا را
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
❤️که آخری بود آخر شبان یلدا را❤️
|
و یا اینگونه تعبیر خویش را از شب یلدا بیان میکند :
زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست
که از خدای بر او نعمتی و آلاییست
هر آن که با تو دمی یافتست در همه عمر
نیافتست اگرش بعد از آن تمناییست
هر آن که رای تو معلوم کرد و دیگربار
برای خود نفسی میزند نه بس راییست
نه عاشقست که هر ساعتش نظر به کسی
نه عارفست که هر روز خاطرش جاییست
مرا و یاد تو بگذار و کنج تنهایی
که هر که با تو به خلوت بود نه تنهاییست
به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود
به اضطرار توان بود اگر شکیباییست
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
💔شب فراق تو هر شب که هست یلدایی ست💔
خلاص بخش خدایا همه اسیران را
مگر کسی که اسیر کمند زیباییست
حکیم بین که برآورد سر به شیدایی
حکیم را که دل از دست رفت شیداییست
ولیک عذر توان گفت پای سعدی را
در این لجم چو فروشد نه اولین پاییست
|
یا صائب جان تبریزی زلف یار را با شب یلدا در هم می آمیزد :
شد دام زیر خاک ز گرد و غبار خط
زلفی که بود از شب یلدا بلند تر😘 |
__________________________________________________
در پایان برای شما عزیزان آرزوی بهترین هارو دارم و امیدوارم از طولانی ترین شب سال بیشترین لذت هارو ببرید و از شما دعوت میکنم که حتما در این تفألی به حافظ زده و از زبان جادوگرانه ی لسان الغیب لذت کافی و وافی رو ببرید. امیدوارم سرتون رو درد نیاورده باشم ممنون از وقتی که در اختیارم گذاشتید.
دوست دار شما
صائب