من: سلام و درود، اول خودتونو معرفی بفرمایید
فردوسی: به نام خداوند جان و خرد، ابوالقاسم فردوسی طوسی هستم متولد سال ۳۱۹ خورشیدی در خراسان، پدرم از کشاورزای مشهور خراسان و مادرم فرزند یک شاهزاده بود، ۳ خواهر هم داشتم، دوران تحصیلات ابتدایی رو .....
من: اقا یه لحظه صبر کن، ما دیروز داروینو آورده بودیم اینجا اونم بچه مایه بود، تو هم که مادرت فرزند شاهزاده بوده بچه مایه ای، پس چی میگن بعضیا که مشاهیر علم و ادب همه در سختی و رنج و ....بزرگ شدند
فردوسی: برای من برعکسش بود، واقعیتش درسته که اولش زندگی مرفه ای داشتم ولی به آخرای شاهنامه که رسیده بودم واقعا پولی برام باقی نمونده بود، جلوتر بهش میرسم. بهرحال دوران تحصیلات ابتدایی رو مثل اکثر بچه های اون زمان در مکتب خانه طوس به سر انجام رسوندم و بعد به مدرسه رفتم، در دوران مدرسه بیشتر از گذشته به تاریخ ایران و اساطیر ایرانی علاقه مند شدم
من:چرا؟
فردوسی: اولا که بهرحال علاقس، البته با یه فردی به نام محمد بن حسن هم همنشین شدم و اون هم روی علاقم تاثیر داشت، بعد ها اونم شاعر شد
من: اولین باره اسمشو میشنوم، بهرحال شما سرودن شاهنامه رو از کی شروع کردید؟
فردوسی: خیلی بعد تر از این مدت بود،دقیقا به یاد ندارم ولی سال ۳۷۰ بود که برای اولین بار شروع کردم شاهنامه رو به نظم در بیاورم
من:دقیقا یادت نمیاد؟ الزایمری چیزی داری؟ خوبه اثر خودته
فردوسی: هفته قبل شام چی خوردی؟
من:.....اره فهمیدم
فردوسی:به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم
من: باشه حالا تیکه ننداز، ادامه بده
فردوسی:خب من خیلی قبل تر از استارت شاهنامه، شعر میگفتم و برای همین از قبل با افسانه ها و داستان های ایرانی اشنایی داشتم، در اغاز کار هم وضع مالی خوبی داشتم و از حمایت چندین تن از اهل ادب برخوردار بودم، بعد از اتمام ثروت و از دست دادن خانواده، کار من سخت تر شد، هرچند هنوز هم حامیانی داشتم که منو یاری میکردند
من: اگه اشتباه نکنم شما دوران حکومت سامانیان بدنیا اومدید درسته؟
فردوسی: درسته، البته در این حین که من شاهنامه رو میسرودم، حکومت از سامانیان به غزنویان تغییر کرد، البته که به نفع من نشد
من: چطور مگه؟
فردوسی: بعد ۳۵ سال شاهنامه رو تموم کردم و به سلطان محمود غزنوی هدیه دادم، اول سلطان محمود غزنوی بهم وعده شصت هزار دینار داد ولی بعد زد زیر قولش و فقط شصت هزار درهم بهم داد، کسایی که فرق و دینار و درهم رو میدونن متوجه ان که شصت هزار درهم یک دهم شصت هزار دیناره
من: عاقبت مالیدن برا پادشاه همینه اقای فردوسی، اینجاست که شاعر میگه:
به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم
فردوسی: بله....همونطور که گفتم اون زمان اواخر دوران زندگیم بود و بسیار فقیر شده بودم، هرچند حمایت چندی از بزرگان خراسان رو داشتم ولی باز هم خیلی بین عموم محبوب نبودم
من: چرا؟
فردوسی: عقاید مذهبی متفاوت
من: درسته، بعدش چیکار کردید
فردوسی: از غزنین رفتم و برگشتم به خراسان، در فقر و پیری درحالی که بسیار خسته بودم در گذشتم
اَلا اي برآورده چرخ بلند
چه داري به پيري مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتي
به پيري مرا خوار بگذاشتي
من: حالا چسناله نکن ،مطمئن نیستم گفتن این درست باشه ولی طبق روایات بعدا سلطان محمود پشیمون شد و گفت برید شصت هزار دینار رو بهش بدید ولی وقتی اومدن دنبالت از دنیا رفته بودی
فردوسی:امیدوارم حداقل به خانوادم رسیده باشه
من: نه اونا قبول نکردن و اخرش هم شصت هزارتا برگشت پیش سلطان محمود
فردوسی: یه سوالی داشتم، اون بیتی که اون بالا به من نسبت داده شده، بیاد ندارم همچین چیزی سروده باشم
من: خب در نسخه های اصلی شاهنامه منم همچین بیتی نیافتم ولی چون همه با شنیدنش یاد شما میوفتن گذاشتمش، اما این که سختی زیادی کشیدید که واقعیته؟
فردوسی: بله
به رنج اندر آری تنت را رواست / که خود رنج بردن به دانش، سزاست
من: درباره سبک نگارشتون در شاهنامه بگید
فردوسی: قالب شاهنامه عمدتا مثنوی بود، علت این بود که راحت تر بتونم داستان های طویل و بلند رو بگم، سعی کردم تا حد الامکان از واژگان غیر پارسی استفاده نکنم، سعی کردم شاهنامه رو به سه بخش، اساطیر، داستانی و تاریخی تقسیم کنم، برام مهم بود که علاوه بر بیان داستان های اسطوره های ایرانی و سرگذشت این سرزمین، به سنت ها و آداب و رسوم ایرانی هم اشاره کنم،آیین میهماننوازی و غریبپروری، آیین خاکسپاری و سوگواری، تاج و تخت، بزم و رزم و .... مواردی بودن که بهشون اشاره کردم. همینطور که مضامین اخلاقی مانند: پارسایی، راستی و درستکاری، عدل و داد، دوری از حرص و طمع و دروغ و سخنچینی و رشک ورزی، امیدواری و اتکال، بخشندگی و گشاده دستی، حسن رفتار با دشمنان و اسرا، مردمداری و .....اشاره کردم
من: گفتید شاهنامه رو به سه بخش اصلی تقسیم کردید، اما خیلی این ۳ بخش مستقل از هم بنظر نمیان
فردوسی: خب این ها در موارد مختلف با هم ادغام میشدند تا چیزی زیباتر پدید بیاد
من: درباره تاریخ ایران به چی اشاره کردید؟
فردوسی: در قالب داستان، به سرگذشت سلسله هایی مثل ساسانیان و اشکانیان اشاره کردم، در واقع تو شاهنامه اول به ستایش خداوند پرداختم، بعد سراغ اولین پادشاه ایرانی یعنی کیومرث رفتم، و پس از اون داستان رو ادامه دادم
من: دوست داشتم بیشتر به این مسئله بپردازیم ولی داریم به پایان برنامه نزدیک میشیم، یک سوالی هم از شما داشتم، این بیت رو ببینید:
عرب هر چه باشد مرا دشمن است
کج اندیش و بدخوی و اهریمن است
این رو شما سرودید؟
فردوسی: من در تمام شاهنامه سعی کردم از واژه های عربی پرهیز کنم، ولی شما اشعار نژادپرستانه در شاهنامه پیدا نمیکنید، چنین بیتی از من نیست، اگر شما امروز به من حکیم میگویید، باید بدانید که یک حکیم نمیتونه نژاد پرست باشه
من: درسته، درباره پایان شاهنامه هم بگید
فردوسی: بله، شاهنامه با حمله اعراب به ساسانیان و شکست انها به پایان میرسه، در اونجا روزگار تیره ایران در اون زمان مطرح شده، و صد البته ضرب المثلی که امروزه مطرح شده که میگوید: شاهنامه اخرش خوشه، در این باره باید بگم که این در واقع نوعی کنایه است،آخر شاهنامه سقوط ایران بدست عربان و کشته شدن رستم فرخزاد و گریز یزدگرد سوم و نهایتا کشته شدن وی و همچنین قطع امید مردم از بیرون راندن اعراب جاهل است. در واقع وقتی مردم میخواهند به کنایه به کسی بگویند که عاقبت کارت خوب نیست از این استفاده میکنند
من: در این رابطه سخنی از فریدون جنیدی یکی از شاهنامه شناسان مطرح ایرانی بیان میکنم: چه گونه می شود که آخر شاهنامه که ما همه ی هستی و دار و ندارمان را از دست می دهیم ، خوش باشد ؟ نه ! این گفته ی دشمنان ایران است. و حتّی یکی از این دشمنان کتابی به همین نام چاپ کرده است : آخر شاهنامه ، که می گوید هر که درباره ی شاهنامه کار کرده ، در آخر بدبخت شده . من ، خود ، عمر خرّم خود را در راه شاهنامه نهادم و اکنون خوشبخت ترین مرد جهانم. »
ابیات پایانی شاهنامه رو میشه دوباره برامون بخونید؟
فردوسی:بخش پایانی که با ۲۰ بیت طولانیه اما ۲ بیت پایانی بدین صورته:
از آن پس نمیرم که من زندهام/ که تخم سخن من پراگندهام
هر آنکس که دارد هش و رای و دین/ پس از مرگ بر من کند آفرین
من: بله با تشکر از اقای فردوسی به پایان برنامه میرسیم، قربان شما تشریف ببرید داخل قبرتون ما هم بریم، فرمایش اخری دارید؟
فردوسی: بیــــا تا جهــــان را به بــد نسپریم/ به کوشش همه دست نیکی بریم
نبــاشد همی نیک و بـــد، پــــایدار/ همـــــان به که نیکی بود یادگار
من: بله، خدانگهدار