ایرانیان پیوسته دریافتی بنیادین از «وحدتی» فراگیر داشته اند و این وحدت را به عنوان بخشی اساسی از «کثرت ها» در همه شئون و اطوار قومی فهمیده اند.ا
ایرانیان یک زبان واحد را از میان میان زبان هایی که در دیگر بخشهای کشور به آن زبان ها سخن گفته می شد برگزیده و آن را زبان مشترک همه اقوام و زبان ملّی قرار داده اند.
▫️بدیهی است که این تعبیر «برگزیده و...» از باب مسامحه است. کسی نمی تواند زبانی را برگزیند. به تعبیری بهتر شاید بتوان گفت که یک زبان، به طور طبیعی شالوده خود را به عنوان زبان ملّی استوار میکند. غزنویان و سلجوقیان در خلا «فرهنگی» ناسازگار با سرزمینی که بر آن چیره شدن بودند به فرمانروایی ایران رسیدند و اگر بتوان گفت، به طور طبیعی زبان و ادب فارسی و آداب ایرانی را پذیرفتند. این که این اتفاق در رم شرقی نیفتاد از طریق این مفهوم مخالف در تعارض با تحول تاریخی رُم شرقی و دلیلی بر این ویژگی استثنایی پدیدارهای قومی و فرهنگی ایرانیان است.
▫️تداوم طبیعی زبان فارسی تنها یکی از نمودهای وحدت فراگیر ایرانیان است. همان اقوام ایرانی و غیرایرانی که زبان واحدی را به عنوان زبان مشترک و ملّی برگزیده بودند به دریافتی بنیادین از وحدت ملّی نیز رسیده بودند و بدین سان توانستند در عین کثرت قومی این کثرت ها را به وحدتی قومی ارتقاء دهند.
▫️این وحدت در تاریخ ایران پیوسته مفهومی فراگیر و جاری در همه ساحت های حیات ایرانیان بوده است. چنان که در همه منابعی که از کهن ترین روزگاران تاریخ فرهنگی ایرانیان به ما رسیده این مفهوم «وحدت در کثرت» وجود داشته است. جای شگفتی نیست که حتی در دوره اسلامی، یکی از مهم ترین مفاهیمی که در ادب فارسی اعمّ از حماسی، تغزلی و عرفانی رواج داشته است «کسب جمعیّت از زلف پریشانی» بوده است. این دیالکتیک پریشانی و جمعیّت تنها از ویژگی های ادب عرفان ایرانی نیست بلکه یکی از اساسی ترین درون مایه های همه ادب ایران نیز هست.
▫️این دیاکتیک، بازتاب روح وحدت ملّی ایرانی در سرزمینی است که چنانچه پیشتر بارها گفته ام «در معرض وزیدن باد بی نیازی خداوند» قرار داشت اما اجازه نمی داد حتی آن باد، وحدت آن را بر هم بزند. هیچ کشوری جایگاه استراتژیک خود را انتخاب نمی کند، چنانچه ایران نیز انتخاب نکرده است. اما مردمان آن می توانند تسلیم باد بی نیازی نشوند*. اقوام بسیاری، توان آن را پیدا نکردند که در برابر این باد بی نیازی پایداری کنند و نابودند شدند. چنانکه کشورهای بسیاری در عربیّت خلافت زوال پیدا کردند. باری، تاریخ ایران تاریخِ خلاف آمد عادت هاست و همین امر موجب شده است در وضع و جایی که ایرانشهر قرار دارد، در جایگاهی خلاف آمد عادت و به نوعی «قافله سالار»** باشد. *«باد بی نیازی خداوند»_
_اشاره به روایتی از عطا ملک جوینی در تاریخ جهانگشا که در بحبوبه چیرگی و اشغال مغولان و آمدن چنگیز به بخارا از زبان علمای این شهر گفت شده است: « چنگیزخان به بخارا درآمد و به مسجد رفت و مشایخ ائمه جماعت و شریعت را احضار کرد و فرمان داد تا صندوق های قراآن را در حضور آنان کاهدان اسب سازند و رقاصان و نوازندگان را به مسجد آورند و رامشگری کنند و آنگاه برخاست و مسجد را ترک گفت. و جماعتی که آنجا بودند روان شدند و اوراق قرآن را در میان قاذورات لگد کوب اقدام و قوائم گشته.
در این حالت امیر امام جمال الدین روی به امام رکن الدین امام زاده آورد و گفت: «مولانا چه حالت است؟این که می بینیم به بیداریست یا ربّ یا به خواب؟ موالانا امام زاده گفت: «خاموش باش. باد بی نیازی خداوند است که می وزد. سامان سخن گفت نیست» (تاریخ جهانگشای جوینی،ج 1، ص: 80)
**اشاره به بیتی از نظامی گنجوی: هر چه خلاف آمدِ عادت بُود...قافله سالار سعادت بُود
برگرفته از کتاب: ملّت، دولت و حکومت قانون،دکتر جواد طباطبایی 