مطلب ارسالی کاربران
ملودی مهتاب
پاهای بی ریتم من دوباره مرا با خود به زیر ملودی مهتاب میاورد زیر همان نوری که پیمان بستیم تا ابد برای هم باشیم تا لبهایمان سرخ هست همدیگر را ببوسیم انگار همین دیروز بود دیروزی که ما دیگری بودم جوان و بی پروا دنیا به کام ما بود در تابستان های داغ دستهایت را میگرفتم تا پا برهنه در دشت ها بی نهایت بدویم به جایی که همه چیز فقط در انتظار ما بود ، موهای تو به باد چنگ میزد و زیبایی صورتت خورشید را پشت ابرها میفرستاد ماه بیدار میماند تا بشنود عاشقانه هایی را که در گوش هم زمزمه میکردیم به هم از آینده های ناآمده میگفتیم شیرین و فرهاد فسانه شدند اما عشق ما جاودانه خواهد شد شب های من متبرک به لمس های بهشتی و بوسه ها و نگاه های تو بود وقتی در آغوش تو بودم همه چیز داشتم امروز هیچ ندارم جز یاد تو در زیر آسمانی که همیشه ابریست . دلم میخواست باران میشدم دوباره صورتت را لمس میکردم باد میشدم و موهایت را نوازش میکردم کاش امشب پیش من بودی مرا به زیر آبی آرامشت میکشیدی چشمانت مرا از عمق وجودم دوبار میربود سر بر شانه صبورت میگذاشتم دستانت بخشنده گرمت به دور زمستان تنم دوباره حلقه میشد و هرم آتش نگاهت یخ های وجودم را ذوب میکرد کاش امشب در کنارم بودی تا هر آنچه در دل دارم بگویم آنقدر که کلامی نماند ، آرام جانم چرا امشب که شعله شمع وجودم رو به خاموشیست نیستی تا آخرین خداحافظی ام را مشایئت کنی .... تو تمام دلیل دلتنگی ها و تنهایی ها بیخوابی های منی و من ... ومن همچنان هرزه این دنیای سردم .