صندلیها، تشنه بودند. تشنهی فریاد سکوهای ایستاده، طنین صدا زیر سقف فولادی، رقص پرچمهای سرخ، شور و اشک. تشنهی شوق آواز بیتلها، طنین حزنآلود آوای جری مارزدن، "وقتی در طوفان گام بر میداری..." تشنهی برخاستن از همان لحظهی سوت آغاز. آبجوها در دست. چرخش شالهای سرخ... چه تفاوتی دارد حریف کیست؟ میلان یا سنتاتین؟ رئال مادرید یا استوای بخارست؟ آنفیلد، تشنهی دستهای گشودهی شنکلی، لبخندهای از ته دل پیزلی، شکوه نگاه دالگلیش.... تشنهی هیاهوست، تشنهی مردی که شور را به شهر بازگرداند... تشنهی بیدار ماندن در شبهای اروپایی... شور را به شهر بیاور یورگن...
|
نه آنکه چراغها خاموش شده باشند و صداها خاموش... هنوز هم فریادها از استانبول تا قلب جایگاه کاپ شنیده میشود. با بچههای خوشتیپ دهه 90 با مکمنمن و فاولر. با مایکل اوون، پسری که میدوید. با کاپیتان جرارد، با تورز، با سوارز... هنوز هم جامها به آنفیلد میآیند. پس از روزهای خوش دههی 80 اما آنفیلد به دنبال گمشدهی دیگری میگردد. گمشدهای که با کلمات وصف ناشندنی است. گمشدهای در میان مشتهای مرد آلمانی. در میان خندههای دیوانهوار، مشتهای گره کرده، شوخطبعیهای سرخوشانه و تواضع آقای معمولی. شبهای اروپایی با کلاپ طعم دیگری دارد. حتی در لیگ اروپا....

دو برد برابر روبین کازان و بوردو و پیروزی میلیمتر برابر آگزبرگ لیورپول را به مسیر آشنا باز میگرداند. به بازی بزرگان. یک جدال اروپایی با دشمنان همسایه. شکست من یونایتد. یک سفر پر احساس به وستفالن و یک شب به یادماندنی در آنفیلد. جدال با دورتموند، نخستین جرقههای تماشای مردی است که با طرفداران فریاد میکشد. کاپ، بار دیگر سرمست از پیروزی با یک مربی دیوانه جشن میگیرد. یک بازگشت بزرگ... آمادهی بازی در نیمهنهایی. برای پایان یک دهه انتظار رسیدن به فینال اروپایی...
دو مانع بعدی اسپانیاییها هستند. ویارئال در نیمهنهایی و سویا در فینال. سویا با اونای امری روی نیمکت. متخصصان فتح لیگ اروپا. بازی رفت نیمهنهایی در ال مادریگال، شب شکستن قلب قرمزهاست. باخت با گل دقیقهی 92. بازی برگشت اما داستان دیگری دارد...
بجها، پرچمها و شالهایی با عدد 96. بازی، متعلق به خانوادههاست. طرح موزاییکی "بزرگترین خانوادهی فوتبال" در بحبوحهی تحقیقات پلیس در سالگرد هیلزبورو اتمسفر آنفیلد را تغییر میدهد. در بین دو نیمه، مارگارت آسپینال، مادر جیمز 18 ساله و مسئول کمپین عدالتخواهی برای کشتهشدگان هیلزبورو برای طرفداران سخن میگوید. جاری شدن اشکها و صدایی از درون قلب. تو تنها گام برنخواهی داشت...

صحنه، مهیاست. برای مردی که نه با متانت راجرز روی نیمکت مینشیند، نه شبیه بنیتز با کراوات کنار زمین میایستد و نه شمایل اندیشمند هولیه را دارد.. آقای معمولی، شبیه یکی از طرفداران جایگاه کاپ وارد زمین میشود. با گرمکن سفید و شلوار ورزشی مشکی. بالا و پایین پریدنها با سوت ویکتور کاسای آغاز میشود. یک گل زودهنگام ورزشگاه را منفجر میکند. جبران نتیجهی بازی رفت. 1-1 مساوی... یک نیمهی دوم پر حرارت. استاریج... لالانا.... 3-0. صعود به فینال اروپایی پس از 7 سال. جدال با سویا و مردان امری در نخستین فصل مربیگری کلاپ. یک بازی دشوار...
از 11 بازیکن فینال بازل 2016، تنها میلنر و فرمینو در لیست لیورپولیها برای بازی امشب حاضرند. و هندرسن و اوریگی از بازیکنان نیمکتنشین. امری، موفق میشود تیم کلاپ را شکست دهد. اولین فینال و اولین شکست. هندرسن از خاطرهی پس از آن شکست میگوید:
"آن شب را فراموش نمیکنم. همه سرخورده به هتل بازگشتیم. به دنبال جایی برای تنها ماندن. جایی برای ندیدن هیچکس. برای پنهان کردن سرهایمان... آن شب اما مربی کاری کرد که هیچکدام انتظارش را نداشتیم. او همهی ما را در بار پایین هتل جمع کرد تا شب را کنار هم بگذرانیم... انگار میدانست که این آغاز یک داستان خاص است..."

و کلاپ میگوید:
"آن شب به بچهها گفتم که ما برمیگردیم. بدون آنکه مطمئن باشم برخواهیم گشت!!! صرفا در آن لحظه فکر میکردیم که میتوانیم قویتر بازگردیم. به خاطر نمایشمان در زمین. آن 64 بازیمان در یک فصل دشوار بود..."
حالا و پس از 6 سال، کلاپ با تیمی که قهرمان انگلستان و اروپا شده به دیدار ویارئال میرود. پس از 4 بازی بدون شکست برابر امری پس از باخت در فینال لیگ اروپا. پس از به پا کردن شور دوباره در آنفیلد....
"این نیمهنهایی لیگ قهرمانان است و من نمیتوانم منتظر آن بمانم... حتی در این روزهای شلوغ بازی با من یونایتد، من سیتی، اورتون.... بله، ویارئال را بیاورید..."
