مطلب مربوط به لیگ قهرمانان در اینجا
...
کوین تراپ، مسیر پیموده مسیر پیش رو و خاطرات مردا قدیمی از ملاقات نیم قرن قبل.
به مناسبت بازی برگشت اینتراخت، وستهم
....
فاصله ی 600 کیلومتری در یک شب طی میشود. فاصلهی پاریس تا فرانکفورت. فاصلهی آپارتمان مجلل ایزابل تا قفس توری والداشتادیون. فاصلهی عاشق و معشوق... شب وصل، شب جشن و پایکوبی اینتراختیها پس از پیروزی برابر بارسلوناست. شب بوسهی ایزابل روی لبهای مرد پیروز درون دروازه. شب کوین تراپ...
|

در روزهای غروب غولهای مونیخی و کاتالانی و پس از وداع مانو نویر و اندره ترشتگن از مسابقات اروپایی، این روزها و در لانهی عقابها نام کوین تراپ بیش از هر کس دیگری به شنیده میشود. اولی اشتاین، دروازهبان تیم ملی آلمان و باشگاه اینتراخت در دههی 80 از او به عنوان بهترین دروازهبان حال حاضر فوتبال آلمان یاد میکند و چشمها به نمایش او در لندن و بارسلونا دوخته میشود. روزگار خوش کوین تراپ، پس از بازگشت از پاریس.
پسر خوش قد و قامت، در سال 2015 اینتراخت را به مقصد پاریس ترک میکند. بازی برای پاریس ژرمن و البته آغاز یک رابطهی عاشقانه با ایزابل گولار، مدل مشهور برزیلی. بازگشت تراپ از فرانسه و ماندن گولار در پاریس. رابطهی عاشقانه همچنان پابرجاست. تا روز ملاقات

کوین تراپ، پس از بازگشت دوباره به آلمان، داستانهای تازهای را درون دروازه مینویسد. حرکت رو به جلو همراه باشگاهی با طرفداران دیوانه. شکست بایرن مهار نشدنی در فینال دی اف بی پوکال. ماجراجویی اروپایی در فصل جاری... بتیس، بارسلونا، وستهم و حالا در یک قدمی فینال... کوین تراپ از سایه روشهای زندگی میگوید:
من عاشق گوش دادن به موسیقی هستم. به همین دلیل هم به سراغ آموختن نتها رفتم. دوست دارم با پیانو نتها را به یک آهنگ تبدیل کنم. هم آرامشبخش است و هم هیجان انگیز...
همه چیز هنگام ورود به فوتبال حرفه ای باورنکردنی بود، من، در تلویزیون تصویر اولی کان، کاسیاس، زیدان و... را میدیدم و ناگهان خود را میان آنها یافتم. "من یک بازیکن بوندسلیگا شدم!"

گام بعدی سفر به پاریس بود. زلاتان و تیاگو سیلوا. کسانی که در بازیهای کامپیوتری خوب میشناختمشان! حالا هم تیمی من بودند. بازی مقابل مسی و رونالدو...
من به واسطهی آشنایی با ایزابل، به نمایشگاه مد پاریس رفتم. ملاقات با بکام. نیمار و افراد دیگری که با فوتبال ارتباطی نداشتم. این همان چیزی است که دنبالش هستم. دریچههای تازه ای در زندگی، آدمها، محیطها و فرهنگهای جدید که همهی انها را مدیون فوتبال هستم.
با این وجود من هیچگاه ارتباطم را با اینتراخت قطع نکردم. با ورزشگاهی که هر هفته 50000 نفر دیوانه وار در آن تیم را تشویق میکنند.

من احساساتم را فراموش نمیکنم. . احساس اولین بازی ملی برابر دانمارک چیز دیگری بود. مدام با خودم حرف میزدم "تو، داری برای تیم ملی آلمان بازی میکنی کوین..."
به طور کلی احساس یک دروازهبان با بقیه متفاوت است. خوب و بد. مجبوری تنها آن انتهای زمین جشن بگیری، مربی خودت را داری، آخرین نفری هستی که باید جلوی گل زدن حریف را بگیری، فوقالعاده است.. در 31 سالگی از زندگی خود راضی ام اما راه درازی مانده... بازی با بارسلونا، یک نقطهی عطف بود. و بعد بازی دشوارتر با وستهم.... بله، هنوز چیزهای تازه با طرفداران ما در پیش روست

همه چیز به طرفداران ختم میشود. به هیاهوی اینتراختی ها در نوکمپ. به پیرمردهای عاشق تثلیث مور، پیترز و هرست در وستهم به تعویض اتوبوس به خاطر هرج و مرج ترافیکی، بارش باران بی وقفه و دریاچه ای در مقابل دروازه. تماشاگران زیر نورافکنها. رنگهای سفید و مشکی تیم مهمانان و لباسهای لبی و شرابی مردان میزبان، با لایهای از گل و لای پوشانده شده. رقبای آشنا اینبار در بولین گراند لندن به مصاف هم میروند. گرابوفسکی، هولزنباین و و برند نیکل، رو در روی ترور بروکینگ، بیلی باندز و فرانگ لمپارد سنیور.... نیمه نهایی جام برندگان جام اروپا، اینتراخت فرانکفورت، وستهم...

پیش از آغاز بازی رفت، فرانکفورتیها، دست بالا را دارند. پس از شکست اتلتیکو مادرید و اشتورم گراتز و روزهای خوش در بوندسلیگا. 10 دقیقهی آغازین بازی رفت در والداشتادیون اما برای فروپاشی کافیست. یک اشتباه مرگبار و شلیکی حیرت انگیز از گراهام پادون، وستهم را پیش میاندازد. بازگشت ژرمنها. حتی پیروزی 2-1 اینتراخت هم دلیلی برای جشن گرفتن انگلیسیها ست. میرر و ایوینیگ استاندارد، از شانس وستهم به فینال مینویسند و گاردین به ستایش برند نیکل میپردازد:
آلمانی ها در حالی که فوتبال مبتکرانه ای بازی میکنند با این وجود، سرعت بالای تغییر جهت آنها در بازی، میتواند به ضررشان تمام شود... همان چیزی که به وستهم کمک کرد تا بتواند منافذی را پیدا کند. آنها از موج حملات اینتراخت وحشت نکردند و همین برایشان در لندن راهگشاست...
Berndnikel
جان لایل و دتریش وایز، مردان روی نیمکت، هر دو از نتیجه راضی و سرنوشت را به بازی برگشت موکول میکنند... به بعد از ظهر پر باران لندن.
"میبینند چقدر خیس است؟، ماروین دی دروازهبان وستهم با خنده فیلم بازی برگشت را نگاه میکند. در دفتر روزنامهی دیلی میل و در کنار رابسن و هالند دو هم تیمی خود.

دی میگوید:
" در فرانکفورت همه چیز باز بود. یک ورزشگاه با پیست اطراف آن، سکوهای با فاصله و تیم حریف که توانست برنامههای خود را اجرا کند. اما اینجا و در اپتن پارک داستان دیگری رقم خورد. تماشاگران در چند متری زمین و در فشرده ترین حالت نشسته بودند و باران وحشتناکی میبارید..... بله، شب وستهم... "
هالند میگوید :
بازیکنان قدیمی که در آپتون پارک بازی میکردند آن را واقعاً ترسناک میدانستند. خیلی به تو نزدیک بودند. این تاثیر زیادی روی بازی داشت. .
پیش از شروع بازی، باران سیل آسا همه چیز را به هم میریزد. ترافیک گره خوردهی لندن و تغییر اتوبوس بازیکنان اینتراخت. با این وجود، آمارهای رسمی از حضور 39202 نفر در ورزشگاه خبر میدهند و البته فشردگی جمعیت در تصاویر بازی، و ورود افراد زیادی بدون بلیت را تایید میکند.

نیروی سکوها و زمین گل آلود، گرابوفسکی، هولزنباین و مردان تکنیکی اینتراخت را از کار میاندازد. با این وجود، نمایش وستهم، یک نمایش خیره کننده به رهبری یک مرد بزرگ است.
سر ترور بروکینگ، با آغاز نیمهی دوم طغیان سیل آسا را از آسمان، به سکوها میآورد.... دو گل بروکینگ و تک گل رابسن و اینتراختی که دیر به فکر جبران نتیجه میفتد... وایز، سرمربی اینتراخت میگوید:
" در خانه، به اندازهی کافی گل نزدیم.... و در نیمهی اول این بازی.... در چنین آب و هوایی نمیتوان بازیکنان را سرزنش کرد...."

و گرابوفسکی، قهرمان جهان در سال 74 به نمایش وستهم اشاره میکند:
" میتوانستیم صعود کنیم اما این حرفها فریب خودمان است. وستهم، امروز تیم با کلاسی بود و نشان داد هنور هم میتوان درسهایی از انگلیسیها آموخت... "
وستهم، به بازی فینال میرسد. جدال با اندرلخت و شکستی تلخ. رابسن میگوید:
پیراهنم را از فینال جام برندگان جام اروپا نگه نداشتم. مدالم را همینطور... با خودم گفتم: "هیچ کس بازنده ها را به یاد نمی آورد"
