مطلب ارسالی کاربران
نمی دونم
برخی مواقع با خودم فکر می کنم ، زندگی چیز عجیبیست ، ما لحظات خوشی را تجربه می کنیم ، مثل لحظه ای که تیم مورد علاقمون پیروز میدان میشه ، یا توی آزمون مدرسمون قبول میشیم و امثالهم ، گاهی هم لحظات نه چندان جالبی را تجربه می کنیم ، مثل مریضی یکی از اعضای خانواده و ... ، با تمامی این حرف ها ، زندگی با ترکیب همین دو نوع لحظه هستش که همیشه جریان داره و زیباست ، می دونید ، ذات انسان به گونه ای هستش که هر چیزی که به اون علاقه داره بعد از مدتی براش عادی میشه ، برای مثال به عنوان یک فردی که یک زمان دوست داشتم فوتبالیست بشم ، اگر می شدم و راهی تیم رویا هام منچستریونایتد می شدم ، شاید در بدو ورود از شادی در پوست خودم نمی گنجیدم ، اما به مرور برام عادی می شد ، که چی ؟! من هم یک بازیکن منچستر یونایتدم دیگه ! به همین علت هم هستش که به نظرم لحظات تاریک و ناخوشایند در زندگی لازم هستش ، چون اینجوری شما به اندازه کافی قدر لحظات شاد و خوبتون را نمی دونید ، از بودن در کنار عزیزانتون لذت نمی برید و براتون عادی میشه ، اما درست وقتی که در تاریک ترین لحظه زندگیت قرار داری ، بدین امید داری که آری ، یک لحظه خوشی هم برای من نوعی وجود داره ، به قول گفتنی ، پایان شب سیه سفید است ، امیدوارم اگر همین الان که داری این متن را می خونی در لحظه تاریکی از زندگیت قرار داری ، به این امید داشته باشی که لحظات شاد و خوب هم در راه هستند و اگر که هم اکنون شاد هستی ، قدرش را بدون و مثل یک اتفاق عادی از کنارش گذر مکن ...