در جریان کودتای ۱۹۷۳ شیلی، رهبران جدید این کشور که تعداد زیادی زندانی روی دستشان مانده بود ایده ای به ذهنشان رسید که پیش از این به ذهن هیچ انسانی خطور نکرده بود. اینکه استادیوم ملی شیلی را به محلی برای اعدام های دست جمعی تبدیل کنند.
چند روز بعد، پس از اینکه مخالفان را دستگیر و شکنجه کردند، مخالفان را به استادیوم آوردند و دست جمعی اعدامشان کردند. سپس زمین ورزشگاه را سابیدند، نیمکت ها را رنگ کردند و درها را بر روی مردم گشودند. داورها در سوتشان دمیدند و ورزشکاران به زمین بازگشتند.
اکنون در ضلع شمالی استادیوم ملی شیلی جایگاهی قرار دارد که پس از این همه سال هیچکس و در هیچ بازی ای در آنجا نمی نشیند. حتی وقتی استادیوم را بازسازی و مرمت کردند به این قسمت دست نزدند. چون بعد از کودتای پینوشه و مرگ آلنده هزاران نفر را از دریچه این بخش به داخل استادیوم آوردند و همه را اعدام کردند. در بالای این جایگاه نوشته:
«یک ملت بدون حافظه، ملتی بدون آینده است.»
در ۱۲ مارس سال ۱۹۹۰، فردا روزی که پینوشه از قدرت کنار رفت. رئیس جمهور جدید این کشور در حالی که ۷۰هزار نفر به استادیوم ملی آمده بودند پرده از این جنایت برداشت. جنایتی که در همین ورزشگاه و همین سکوها رخ داده بود را برای مردمش فاش کرد. و سخنرانی خود را به سوگواری تبدیل کرد.
اکنون در ضلع شمالی استادیوم ملی شیلی جایگاهی قرار دارد که پس از این همه سال هیچکس و در هیچ بازی ای در آنجا نمی نشیند. حتی وقتی استادیوم را بازسازی و مرمت کردند به این قسمت دست نزدند. چون بعد از کودتای پینوشه و مرگ آلنده هزاران نفر را از دریچه این بخش به داخل استادیوم آوردند و همه را اعدام کردند. در بالای این جایگاه نوشته:
«یک ملت بدون حافظه، ملتی بدون آینده است.»
اکنون برخی ها در ورزشگاه کشته می شوند، زخمی می شوند و و کسانی هم برای ورزشگاه. یاد جمله «فرودگاه ها بوسه های بیشتری از سالن های عروسی به خود دیده اند» افتادم. شاید امروز هم باید بگوییم ورزشگاه ها در کنار هیجان و سرگرمی و ...، مرگ های بسیاری را نیز دیده و خواهند دید. و این چند سطر را به روح کسانی که در آن ورزشگاه به ناحق کشته شده اند تقدیم می کنیم.